پاسخ محبوبه عباسقلی زاده به پرسش های تغییر برای برابری
***
تغییر برای برابری – فعالان کمپین یک میلیون امضا با گرایشات و تنوعات فکری توانسته اند در سه سال گذشته حول خواست لغو تمامی قوانین تبعیض آمیز جنسیتی، مبارزه مدنی حول حقوق برابر شکل داده و به پیش ببرند و امروز هریک بر پایه اعتقاد خود در عرصه های متفاوت مبارزه جاری برای آزادی و حقوق دمکراتیک شهروندی حاضرند . این نکته که زنان در عرصه این مبارزه حضوری چشمگیر دارند بر کسی پوشیده نیست. تصویر ندا که در حافظه تاریخی مردم ایران و جهان ثبت شده نشان از اهمیت نقش زنان در مبارزه برای آزادی و عدالت اجتماعی دارد . این شرایط اما پرسش های عاجل زیر را برابر ما قرار می دهد :
چگونه می توان در بستر مبارزات جاری ، فکر برابری خواهی را به دفاع از آزادی های شهروندی و عدالت اجتماعی پیوند زد ؟
تحول شرایط چه تاثیری بر کمپین یک میلیون امضا دارد ؟
شرکت فعالان و یاران کمپین و نیز تمامی مدافعان حقوق زنان در این بحث بر فراهم آوردن پاسخ و یا پاسخهای هر چه خلاق تر یاری خواهد کرد . باشد که این همفکری و همدلی ما را در پیوند مبارزه برای برابری و آزادی و
عدالت اجتماعی یاری دهد .
***
تغییر برای برابری » پس از گذشت چهار ماه از آغاز اولین مبارزات خیابانی که ظرف مدت کوتاهی به جنبشی فراگیر و مدنی تبدیل شد، بحث در مورد چگونگی ارتباط بین جنبش برابری خواهی زنان و جنبش دمکراسی خواهی سبز، تقریبا به نوعی اجماع نزدیک شده است. به رغم تفسیرهای مختلف همه تقریبا بر این باوریم که رابطه بین این دو ، رابطه ای متقابل است. این که جنبش زنان را “خرده جنبشی” حساب کنیم که بقایش حل شدن در جنبش کلان و فراگیر سبز است، به همان میزان غیر واقعی است که هیچ رابطه معنا داری میان هر دو متصور نشویم. نه در تئوری بلکه در عمل کنش های اخیر فعالان نشان داده است که نه می توان از عاملیت بر خواسته از هویت جنبش زنانی چشم پوشی کرد و نه از هویت جمعی بر آمده از جنبش سبز؛ هر دوی اینها بخش های پررنگ تر هویت متکثر ما هستند که در کنش های روزانه نمودی تلفیقی به خود می گیرند.
پدیده های نوظهور تلفیقی بین دو جنبشی را می توان در مادران عزادار شنبه های پارک لاله که عموما نسل اولی هایی هستند که رنج سرکوب دهه شصت را تحمل کرده اند تا دل نوشته های عاشقانه و بی پروای زنان جوانی که خود را فمنیست های مسلمان نسل سومی می دانند، تا زنان اصلاح طلبی که منتظران فعال زیرپل سیمانی اوین اند، تا روزنامه نگاران و فعالان حقوق بشری که انفرادی اوین را از صبر خود به زانو در آورده اند، تا نویسندگان و خبرنگاران و هنرمندان شجاعی که روایت آنچه بر همه اینان رفته است را با رویکردی زنانه مکتوب و مصور می کنند، مشاهده کرد.
حتی حرکت تحسین بر انگیززنانی که روز چهلم ندا آقا سلطان در بهشت زهرا سد انسانی مقابل یگان های ویژه شده بودند، الهام یافته از حرکت خودجوش مادران و خواهران سر گشته ای است که برای نجات جان برادر و پسر نوعی و در همزاد پنداری ناشی از هویت جمعی، خود را میان دو مرد جوان، که یکی باتوم دارد و دیگری نوار سبز، حایل می کردند و جوانان دست بسته را از چنگال نیروهای یگان بیرون می کشیدند.
در این کنش ها که نمونه هایی از ابتکارات فعالان جنبش زنان است، بخوبی می توان عنصر خود آگاهی جنسیتی و وفاداری به اصل برابری خواهی را در متن جنبش سبز، به عنوان واقعیت هایی که منبع اصلی قرائت تئوریک از نسبت بین جنبش زنان و جنبش سبز است، مورد استناد قرار داد.
این مظاهر تلفیقی اما نمی تواند همه ظرفیت و توانایی هایی که جنبش زنان در کل و فعالان کمپین یک میلیون امضا به طور خاص داشته اند را در بربگیرد. کمپین در طول سه سال فعالیت مستمر مدنی ، به تجربیات مهمی در سبک زیستن شبکه ای، تحمل سرکوب و اعتراض بدون خشونت دست یافته است که متاسفانه در اشاعه آن اهمال می ورزد. بخصوص در شرایط فعلی که جنبش فراگیر سبز دستخوش ئتوری پردازی های بعضا انتزاعی شده است و سرکوب و مهاجرت های ناشی از ارعاب، طیفی از فعالان مدنی را درگیر خود کرده است، زمان مناسب گفتن های شجاعانه از تجربه های شخصی فعالانی است که تجربه ای غنی در نحوه مقاومت به سبک امروزی و بافت سیاسی – اجتماعی همین دوره داشته اند. ادبیات مقاومت در برابر سرکوب هنوز هم بر اساس خاطرات دو دهه پنجاه – دوران شاه – و دهه شصت است. در حالی که شرایط امروز اقتضا می کند که تجربه های امروزین گفته شود. آن دسته از یاران و فعالانی که از خرداد ۸۵، تا به امروز سه سال تمام سرد و گرم روزگار سرکوب و ارعاب و زندان را را با بردباری برتافتند، اکنون حرف بزنند.
اگر آورده کمپین یک میلیون امضا را بر طبق اخلاص مشاهده کنیم، دستاورد مهم آن نه یک میلیون امضا و نه حتی دو صد هزار امضا، بلکه تجربه مدنی بدون خشونت و مستمری است که می تواند مدلی کوچک از امکان تحقق سازماندهی مدنی شبکه وار و مدرن در کالبد جنبش سبز باشد. از این نظر تنها نمونه عملی آنچه که اکنون شبکه اجتماعی جنبش سبز نامیده می شود، در مدل کمپین یک میلیون امضا وجود دارد. فعالان کمپین در این میانه که بحث سازماندهی و تحلیل های شبکه ای و حتی نحوه استفاده از فضاهای عمومی مطرح است و با توجه به تجربه غنی سه ساله خود، بگویند که ناکامی ها و کامروایی هایشان در تشکیلات افقی چه بوده است و تنازع قدرت در چنین شبکه هایی چه حالت دارد، چگونه در آن وامانده اند یا به پیش رفته اند و چگونه توانسته اند جمع متنوعی از چپ و راست و مذهبی و سکولار و نسل های متنوع را زیر یک کنش واحد جمع کنند. توازن قدرت را چگونه برقرار کرده اند و رفتارهای دمکراتیک عاری از خشونت را چگونه ترویج کرده و تا چه حد موفق به عقلانی کردن این رفتارها شده اند.
جنبش سبز نیز داده قابل توجهی برای جنبش زنان دارد که مهمترین آن ازدیاد ” سرمایه اجتماعی” در بین فعالان جنبش زنان است و از آن رو که تنوع و گستردگی کمپین یک میلیون امضا بیش از سایر گروههای جنبش است، طبیعی است که بهره آنان نیز از این سرمایه اجتماعی بیش از سایرین است. اکنون که درد مشترک و عقل جمعی باعث نادیده گرفتن تمایزها و تقابل های سابق شده است ، شایسته است که به مدد این سرمایه اجتماعی، همدلی و همبستگی ائتلافی را قوت بخشیده و شکاف هایی که گاهی مانع از ایجاد همگرایی ها و جبهه های حداقلی مطالبه محور بوده است را با اتکاء به این سرمایه غنی اجتماعی ترمیم کنیم