مادر محبوبه هنگامی متوجه ی تجاوز جنسی همسرش به دخترشان شد که محبوبه حامله شده بود. پدر خانواده با شناسنامه ی همسرش محبوبه را در بیمارستان بستری کرد تا وضعحمل کند. مادر محبوبه چهارده سال است که فرزند معلولِ همسر و دخترش را نگهداری میکند. پدر محبوبه که بعد از مدتی حبس از زندان آزاد شده است حالا هر سه دختر خود را مورد آزار و تجاوز جنسی قرار میدهد. مادر از ترس این که مبادا دختران دیگرش هم مورد آسیب واقع شوند شبها نمیتواند بخوابد و دائماً مراقب رفتارهای همسرش است. اما، با وجود همهی این مشکلات و ترسها و کتکخوردنها و زندانیشدنها، مادر به خاطر تنهایی، بیپناهی و مشکلاتش حاضر به جدایی از شوهرش نبوده و با این وضع کنار آمده است، حتی زمانی که همسرش محبوبه را به بیمارستان میبرد و در رَحِم دخترش دستگاه ضدبارداری میگذارد.
مژگان هم که سالهاست در معرض تجاوز جنسی پدرش قرار دارد میگوید: «مادرم از سه سال پیش فهمیده بود که بابام بهم تجاوز میکنه، اما کاری نمیتوانست بکنه، نه آن به روی من میآورد نه من به روی آن میآوردم. به چند تا از فامیلها گفته بود اما کسی کمکش نکرد. مادرم کاری نمیتونه بکنه. اگر میتونست، اول یک کاری برای خودش میکرد….» مادر مژگان هم دربارهی سکوتش میگوید: «چندین بار شبها دیدم که شوهرم از خواب بیدار میشه و میرود، بعد دخترم جیغ میزند سؤال که میکردم میگفت دخترت جنزده شده جیغ میکشه در خواب… شبها چندوقت میرفتم پیش دخترم میخوابیدم اما زندگیم را جهنم میکرد، من میفهمیدم اما چه کنم؟ من مادر بدی نیستم، کدام مادری حاضره شوهرش به دخترش نظر بد داشته باشد…اما کاری از دستم برنمیآمد. اگر طلاقم میداد نه کسی را داشتم نه جایی را….»
در پژوهشی که درباره ی تجاوز جنسی پدر به دختر صورت دادهام به این نتیجه رسیدم که مادران در اکثر موارد از تحت سوءاستفاده قرار گرفتن جنسی دختر خود یا مطلع هستند و به روی خود نمیآورند یا بعد از اطلاع به خاطر ترس از پیامدهای آن، ترس از شوهر، ترس از آبروزیزی، ترس از شکستن حریم خانواده و از همه مهمتر به دلیل وابستگی اقتصادی و نبود حمایتهای مالی و خانوادگی پس از طلاق احتمالی، لب به سخن و اعتراض نمیگشایند و حتی گاهی تمامی عصبانیت و خشم فروخفته ی خود را بر سر دختران قربانی خود خالی میکنند. در واقع، وابستگی اقتصادی مهمترین علت سکوت مادران نسبت به آزار جنسی فرزندانشان است. در اغلب موارد این وظیفهی شوهر است که نیازهای مالی خانواده را تأمین کند. در خانوادههای کمدرآمد وابستگی زن به شوهر از این حدّ هم فراتر میرود زیرا اصولاً امکاناتی برای تأمین مالی زن وجود ندارد. بنابراین بسیاری از زنان به علت وابستگی اقتصادیای که به همسر خود دارند و نگران تأمین معاش خود هستند نه واکنش فعالانهی اعتراض بلکه واکنش منفعلانهی سکوت را برمیگزینند و بعد از مدتی دچار مشکلات روحی و روانی زیادی میشوند.
سپیده میگوید: «بابام یک شب آمد بغلم و شروع کرد به دستمالی کردنم و میخواست بهم تجاوز کنه، من مقاومت کردم و متکا را روی خودم نگه داشته بودم. در حال تقلا کردن بودم که مادرم آمد، بابام شلوارش را درآورده بود، بعد که مادرم آمد بابام با پتو جلوی خودش را گرفت و شلوارش را پوشید و رفت در اتاق خودشان. من گریه میکردم، به برادرانم گفتم با بابام دعوام شده نذاشتم آنها بفهمند. فردا که در خانه بودیم مادرم دعوا کرد باهاش، اما میگفت من هر کاری دلم بخواهد با این دختر میکنم تو هم حق نداری حرف بزنی. هم تو را میکشم هم خودش را میکشم. باز هم شبها با اصرار و زور کنارم میخوابید. مادرم هم دیگه خبر داشت اما کاری از دستش برنمیآمد. جرأت هم نداشت به کسی بگوید، اگر طلاق میگرفت جایی واسهی ماندن نداشت، پولی هم نداشت. همه چیز برای پدرم بود… بابام مادرم را هم کتک میزد و خیلی میترساند که به کسی نگوید. مادرم هم میگفت شکایت نکن….» پریسا هم میگوید: «مامانم که از زندان آزاد شده بود یواشیواش حالیش کردم که بابام بهم تجاوز میکنه، فکر میکرد من خُلم که این حرفها را میزنم اما خیلی بهش گفتم، آخرش باور کرد اما کاری نکرد، گفت به کی بگم؟ چی کار میتونم بکنم؟»
شاید مورد مادر فاطمه بهترین نمونه باشد برای نشاندادن تأثیر فقر اقتصادی بر سکوت مادران در قبال تجاوز جنسی همسرانشان به دخترانشان. مادر فاطمه که پس از چندین سال آوارگی و فقر به تازگی به صیغهی مردی درآمده بود از طریق نیروی انتظامی متوجهی تجاوز همسرش در ماشین به دخترش میشود اما در جلسهی دادگاه با وجود باور به این مسئله میگفت که چنین چیزی واقعیت ندارد و همسرم فرد مؤمنی است و برای باقیماندن در خانه و سرپناه جدیدش به شدت سعی در پنهانکردن حقیقت داشت. فاطمه میگفت: «اگر ما یک خانه داشتیم و مادرم کار داشت یا کسی را داشتیم که بریم پیشش این اتفاقات نمیافتاد….»
اما بر اساس یافتههای پژوهشی که انجام دادهام، زنانی که نسبت به همسر خود از توانمندی و استقلال اقتصادی برخوردار بودند واکنشی فعالانه نسبت به آزار جنسی دخترانشان نشان میدادند. زیرا این مادران بسیاری از دغدغههای سایر مادران را که از جهت اقتصادی به همسرانشان وابسته بودند نداشتند. مادر نوشین که زنی ۴۳ ساله و پرستار است و به گفتهی خود مالک منزل است بعد از فهمیدن آزار جنسی شکایت کرده و حتی درخواست طلاق داده است. همچنین مادر پریسا که زنی ۴۰ ساله و کارمند مخابرات است و مالک خانهای که در آن ساکن هستند. او وقتی نسبت به رابطهی همسر با دخترش مشکوک میشود بعد از اصرارهای زیاد پرده از واقعیت برمیدارد و خیلی سریع همسرش را مجبور میکند برای مشاوره به بهزیستی برود و به مقدار زیادی مشکل را مدیریت میکند.
ازاینرو، استقلال اقتصادی زنان یکی از عواملی است که میتواند از بزهدیدگی و آزار جنسی مجدد آنها در خانه جلوگیری کند. در این پژوهش دیده شد که مادرانی که دخترانشان توسط محارم، مخصوصاً پدر، مورد آزار و تعرض جنسی قرار میگرفتند اغلب سکوت میکردند و واکنش فعالانهای از خود نشان نمیدادند، دلیل سکوت آنان نه عدم علاقه و سنگدلی بلکه بیشتر ترس از جدایی و بیسرپرستماندن و مشکلات اقتصادیای بود که میتوانست بعد از اعتراض به این مسئله گریبانگیرشان شود. اما در این میان دو تن از مادرانی که از جهت اقتصادی مستقل بودند و حتی منزل مسکونی هم در مالکیت آنان بود با موفقیت توانستند از فرزند خود در مقابل آزارهای جنسی پدر مقابله کنند و جلوی بزهدیدگی مجدد آنان را بگیرند. بنابراین به نظر میرسد استقلال اقتصادی زنان مخصوصاً مادران میتواند یکی از بهترین راههای پیشگیری از آزار جنسی زنان در خانواده توسط محارم باشد. به این منظور باید برای این قشر موقعیتهای اقتصادی عادلانه فراهم شود.
میتوان سه رویکرد را دربارهی برابری زنان و مردان و در نهایت حق زنان برای برخورداری از اشتغال برابر با مردان و توانایی کسب استقلال اقتصادی شناسایی کرد. رویکرد انسانی، رویکرد اخلاقی، و رویکرد کارکردی. در رویکرد انسانی تأکید بر ارزشهای انسانی است. اومانیسم فراجنسیتی نگاهِ محوری این تفکر است. انسانها برابر متولد شدهاند و هر آنچه موجب فرودستی یکی و فرادستی دیگری شود غیر انسانی است. در رویکرد اخلاقی اعتقاد بر این است که فرودستی زنان و فرادستی مردان غیراخلاقی است و با عدالت اجتماعی ناسازگار است. بنابراین فرصتهای اجتماعی برای همهی زنان و مردان باید برابر باشد و فرصتهای اجتماعی-اقتصادی را نباید به دلیل جنسیتی خاص از افراد سلب کرد. رویکرد کارکردی بر این ایده استوار است که ناتوانمندسازی و ناتوانپنداری زنان موجب فلجسازی نیمی از جامعه میشود و باعث میشود تحقق توسعهی پایدار با مانع مواجه شود. بنابراین برابری زنان و مردان برای همهی افراد جامعه کارکرد دارد.
در هر سه رویکرد بالا اشتغال زنان و استقلال اقتصادی زنان اهمیت دارد. اما در رویکرد کارکردی نه تنها استقلال اقتصادی زنان به واسطهی اشتغال اهمیت دارد بلکه کارکرد هم دارد. بنابراین استقلال اقتصادی زنان باعث کاهش یا دستِکم پیشگیری از بزهدیدگی مجدد زنان در خانواده میشود. بنابراین سرسختترین مخالفان برابری زن و مرد که با اشتغال و استقلال اقتصادی زنان به بهانهی حفظ خانوادهی مقدس مخالفند، با ایجاد قوانینی که فرصتهای اشتغال و استقلال اقتصادی را برای زنان محدود میکند غیرمستقیم اجازهی شکلگیری آسیبهای اجتماعی را در خانواده میدهند، قوانینی همچون کاهش ساعت کار زنان، خصوصیکردن مهدکودکها، سهمیهبندی جنسیتی، نیمهوقتسازی اشتغال زنان، محدودیت اشتغال زنان در بخشهای دولتی، و غیره.
با وجود این که نزدیک به پنجاه درصد از جمعیت جهان را زنان تشکیل میدهند کمتر از یک درصد از داراییهای جهان از آن این مجموعه است. فقر اقتصادی زنان یکی از عواملی است که باعث میشود زنان از سویی از بدیهیترین نیازهای رفاهی محروم و از سوی دیگر به واسطهی اعمال کنترل شدید از سوی مرد به عنوان نانآور و محور اقتصادی خانواده در قبال کوچکترین خطاهای مرتبط با مسایل اقتصادی خانواده مورد خشونت قرار گیرند یا سختترین و شدیدترین خشونتها و آزارهای جنسی خود و اطرافیانشان را به علت فقدان سرپناه تحمل کنند. در جهان امروز بیش از یک میلیارد نفر که عمدتاً در کشورهای درحالتوسعه به سر میبرند و اکثریت آنان را نیز زنان تشکیل میدهند در شرایط ناپذیرفتنی فقر بهسر میبرند. علاوه بر تمام پیامدهایی که فقر برای تمام اقشار مختلف دارد، با توجه به ویژگیهای خاص زنان، پیامدهای اجتنابناپذیر دیگری نیز هست که جامعهی جهانی را ملزم میکند در این خصوص توجه بیشتری به خرج دهد. بنابراین فقر میتواند زنان را ناگزیر به موقعیتهایی بکشد که حتی در برابر بهرهکشی و بردگی جنسی نیز آسیبپذیر باشند. به لحاظ اهمیت بحث اشتغال زنان، این موضوع در کنوانسیون تبعیض علیه زنان نیز مورد تأکید قرار گرفته است. مطابق این کنوانسیون، دوّل عضو مکلف هستند کلیهی اقدامات مقتضی را به عمل آورند تا هر گونه تبعیض علیه زنان در اشتغال از بین برود و، بر اساس اصل تساوی زنان و مردان، حقوق مشابه برای آنها تضمین شود (مادهی ۱۱ کنوانسیون منع تبعیض علیه زنان). از این منظر، ایجاد فرصتهای شغلی برای زنان زمینهساز وصول به درجاتی از استقلال و مقدمهای بر مهار خشونت و سالمسازی خانواده است. زنانی که از استقلال اقتصادی بهرهمند میشوند میتوانند از همزیستی با مردی که آنها را مورد خشونت قرار میدهد امتناع کنند و شانس این زنان در موقعیتهای انحلال قهری یا اختیاری خانواده برای حفظ شرافت و برخورداری از زندگی انسانی بیش از زنانی است که از نظر اقتصادی وابسته به مردان خانواده بوده و خشونت را به ناچار میپذیرند. طبعاً وظیفهی اصلی در این زمینه بر عهدهی دولت است که با ایجاد فرصتهای شغلی مناسب زمینه را برای حضور زنان در مشاغل مورد علاقهشان و به دنبال آن کسب استقلال اقتصادی فراهم کند.
*محسن مالجو، محقق اجتماعی و پژوهشگر مطالعات زنان است