و باز هم راجع به حجاب / مهشید پگاهی

یکی از خصوصیات منفی بسیاری از ما ایرانیان هیجان زده تصمیم گرفتن وشتابانه وارد عمل شدن است.
در راهپیمائی هائی که منجر به انقلاب ١٣۵٧ شد بسیاری از زنان ایرانی که تا آنزمان حجاب اسلامی نداشتند با روسری شرکت کردند.
در آن مقطع انقلابی که فضائی گداخته از شور و حرارت، عاقبت اندیشی را بکلی از کار انداخته بود، بسیاری از زنان از ذن خودشان بعنوان اعتراض به رژیم سلطنتی داوطلبانه روسری بسر کردند. و به این ترتیب اولین قدم را بسوی سیاسی کردن پوشش خود برداشتند.

در مورد تاریخچه کشف حجاب سخن بسیار رفته است. باز هم از آنجائی که قضاوت خیلی از ما ایرانیها بگونه ای ناشی از مطلق نگری است، در این مورد هم بسیاری از روشنفکران و نیروهای چپ تنها جنبه اجبار کشف حجاب را نقد کرده به بعد اجتماعی وتحولات ناشی از آن کمتر پرداخته اند.
به نظر من اما شایسته است که کشف حجاب، توسط رضا شاه در دی ماه سال ١٣١۴ خورشیدی، که قدم بزرگی بسوی مدرنسازی ایران بود بازنگری گردد.
تاریخ نگاری کاری مشکل و فرهنگ مکتوب ما متاثر از پیش داوری است. تعصب و نگاه ایده ئولوژیکی بر مسائل باعث شده تا وقایع مهم تحت تاثیر علائق فردی و گروهی تفسیرشوند. نیروهای چپ و راست و مذهبی و غیر مذهبی برای اثبات حقانیت خویش از روزنه کوچک ایده ئولوژی و یا مذهبی خود به رویدادهای تاریخی پرداخته اند.

ایران قرن نوزدهم تا اوائل قرن بیستم را در نظر آورید. زنان در خانه ها محبوس و زیر سیاهی حجاب و روبنده پنهان بودند. بی سوادی و ناآگاهی گسترده و خرافات بر مذهب پیشی گرفته بود. با وجود این و در شرائطی که تاریخ نگاران به ندرت اشاره ای به زنان داشته اند، رد پای زنان آزادی خواهی که توانشان را مصروف آزادی زنان نموده، بی حقوقی زن ایرانی را نقد کرده اند نمایان است. به طور مثال تاج السلطنه یکی از دختران ناصرالدین شاه که زنی بسیار آزاد اندیش بود، وضعیت زنان ایرانی را در سال ١٢٨۴ خورشیدی چنین شرح می دهد:

” زنان حقوق طلب اروپا، نظری هم به گوشه ی ایران افکنید و ببینید در خانه هایی که دیوارهایش از سه تا پنج ذرع ارتفاع دارد مخلوقاتی سر و دست شکسته، بعضی با رنگهای زرد و پریده، برخی گرسنه، برخی برهنه، قسمتی در تمام شبانه روز منتظر و گریه کننده در زنجیر اسارت بسر برند. زندگی زنان ایران یا به رنگ سیاه است یا سفید. یا پرده سیاه تن کنند و به هیکل موحش عزا در آیند یا کفن های سفید پوشند و از دنیا رخت بر بندند. من یکی از این زنهای بدبخت هستم و آن کفن سفید را ترجیح به این هیکل موحش می دهم. زیرا در مقابل این زندگانی تاریک، مرگ روز سفید ماست…” (١).

زمانی که رضا شاه قدرت را به دست گرفت، بسیاری از روشنفکران حجاب را به عنوان مانعی بزرگ بر سر راه پیشرفت زنان ایران شناخته بودند. تجدد گرائی حاکمیت و اقتداری که پشتوانه آن بود، با کشف حجاب، زمینه را جهت رهائی زنان از اندرونی ها و ورود آنها به اجتماع فراهم آورد.
دلاوری زنان فرهیخته، روشنفکر و هنرمند در سایه حمایت قانون توانست نوگرائی را در جامعه شتاب بخشد. به طور قطع نحوه برخورد با زنانی که به حجاب خویش پایبند بودند، بخصوص در چند سال اول بسیار اهانت آمیز بوده، صدمات روحی غیر قابل انکار به این گروه از زنان وارد آورد. در حالیکه انتقاد به این شیوه از تحمیل حجاب کاملا وارد است، نادیده گرفتن اهمیت اجتماعی و پیامدهای آن کوته نگری می باشد.
فراموش نکنیم که چه خطرات و تهدیدات شدیدی از سوی نیروهای مذهبی متعصب، متوجه زنانی بود که داوطلبانه میخواستند از حق بیرون آمدن از چادر و چاقچور استفاده کنند. در همن راستا روش اجباری کشف حجاب خشم مخالفین را متوجه حکومت کرده، مصونیت این زنان در مقابل مرتجعین را تامین نمود.
ساده نگری است اگر داوری در مورد « کشف حجاب» رضا شاه و« حجاب اجباری » خمینی را به نحوه اجرای آنها کاهش دهیم. آشکار است که کشف حجاب باعث شکستن تابوی انزوائی شد که بسیاری از زنان آزادیخواه و روشنفکر آن زمان را محدود کرده بود. پس از آن بود که زنان به شیوه ای روزافزون وارد عرصه های گوناگون اجتماع شده و بازار کار و اقتصاد به رویشان گشوده گشت. رسمیت یافتن و متعدد شدن آموزشگاه ها و مدارس دخترانه و ورود زنان به دانشگاه و بر خوردار شدن آنها از آموزش عالی، فعالیتهای هنری، ورزش و غیره پیامد کشف حجاب بود.
پیامدهای اجتماعی این دو گواه بر آن است که کشف حجاب گامی بلند بسوی رهائی زن ایرانی و اجبار در حجاب جهشی واپسگرا برای انقیاد وی بوده است.
در این ٢٨ سال زنان ایرانی داخل و خارج کشور از پیشرفت تحسین بر انگیزی در امر خود آگاهی جنسیتی و متشکل شدن برای پیشبرد اهداف برابری خواهانه بر خوردار شده اند. در طی این سالها گفته ها و نوشته های بسیاری نیز در رد حجاب اجباری منتشر شده اند. انگیزه من برای نوشتن این مقاله روبروئی با تفکر و استدلالی تکراری ولی این بار از طرف نسل جدید و جوان از زنان ایرانی است که در جمهوری اسلامی پرورش یافته اند.
زنانی جوان و تحصیلکرده و آگاه به نابرابریهای جنسیتی خود که دگر بار بر بی اهمیت بودن حجاب اجباری در مقابل سایر خواستهای بر حق زنان ایران پا فشاری میکنند و این استدلال آشنا را که در حال حاضر به مسائل مهمتری باید پرداخت دگر بار مثل پتکی بر سر زنان ایرانی فرود می آورند.

آیا تجربه مقطع انقلاب کافی نیست و یا در تحلیل و کالبد شکافی این پدیده حقارت آمیز، کوتاهی شده است؟
حجاب اجباری بسیار فراتر از مسئله ای روبنائی است. در حقیقت حجاب اجباری نمایانگر نگرش حکومت مردسالار- مذهبی به زنان و اولین گام به سوی آپارتاید جنسی میباشد.
سیستم مردسالار- مذهبی ایران بر پایه حکومت و اعمال قدرت یک جنس بر جنس دیگر بنا شده است. ایدئولوژی این سیستم مردان را با استعدادتر منطقی تر و اخلاقی تر دانسته و بر عکس زنان را موجوداتی غیر منطقی، احساساتی و دارای عقل و هوشی کمتر تلقی میکند که قابلیت تمیز خوب از بد نداشته باید توسط مردان هدایت شوند. تحمیل حجاب بر زنان دگراندیش قدم اول و قطعی سرکوب آنان است. این تحمیل در حقیقت پایه تحقیر نهادینه شده ای است که راه صاف کن تجاوز به سایر شئونات و حقوق زنان میشود.
زنی که از ابتدائی ترین حق خویش یعنی انتخاب پوشش محروم است چگونه میخواهد در دیگر عرصه ها به احقاق حقوق خود دست یابد. می بینیم که با گذشت بیش از ٢٨ سال از به قدرت رسیدن روحانیون در ایران، هیچ بهبودی در قوانین به نفع زنان پدید نیامده است. زنان این سرزمین از نظر آگاهی و تحصیلات از پیشرفته ترین زنان در کشورهای اسلامی محسوب میشوند و باعث تاسف است که آنها با قوانینی مواجه اند که در ردیف عقب مانده ترین وابتدائی ترین در میان این کشورها محسوب میشوند.

یا روسری و یا تو سری

شعار مذهبیون بر آمده از انقلاب « یا روسری و یا تو سری» بود. معنی این شعار چیست؟ مخاطب آن کیست و اعمال قدرت از طرف چه کسی است؟
پیام روشن است و گویای نهادینه کردن نابرابریها است. مخاطب آن زنان دگراندیش و برابر خواهی هستند که باید سرکوب شوند. آنها تحقیر میشوند، مجازات میگردند و از طرف حکومت مرد سالار- مذهبی ایران زیر فشار دائمی قرار دارند. ترس مداوم از سرکوب همراه آنها در کوچه و بازار است. در هر قدمی و در هر برخوردی باید به فکر حجاب خود و بالا و پائین بودن آن باشند.
بدیهی است که این سرکوب منجر به آثار روانی فاجعه باری با ابعادی نامعلوم در بسیاری از این زنان میشود. تحقیرشان میکند، خمودگی و افسردگی به بار می آورد و اعتماد بنفسشان را کاهش می دهد. هم اکنون خودکشی میان زنان جوان ایرانی به حد نگران کننده ای رسیده است.

توسل به زور برای اعمال اجبار در داشتن و حفظ حجاب، سبب تحقیر و سرکوب زنان دگراندیش گشته و به هیچ وجه نمیتوان آنرا کم اهمیت دانست. کم بها دادن به این اجبار خود فریبی است. شما نمیتوانید از یکطرف دخالت حکومت عقیدتی- ایدئولوژیکی مرد سالار و عوامل فشار آن را در پوشش خود بپذیرید و از طرف دیگر به دنبال رفع تبعیض جنسیتی باشید.
زنان دگراندیش ایرانی فاقد امنیت اجتماعی بوده و مورد تعرض دائمی می باشند. مادامی که کرامت انسانی زنان همه روزه در ا نظار عمومی مورد تجاوز مشمئزکننده ای قرار دارد و اجبار در حجاب با قدرت “قانون” پی گیری میشود، صحبت از رفع تبعیض از زنان پشتوانه ای ندارد.

مهشید پگاهی
۰۷.۱۱.۲۰۰۷
———————————————————————————–
(١): هما ناطق و فریدون آدمیت، افکار اجتماعی و سیا سی و اقتصادی در آثار منتشر نشده ی دوران قاجار

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *