وبلاگ [“مسئله ای به نام حجاب->http://hejab-diary.blogfa.com/]”: خیلی وقتها، با دیدن چنین جملاتی، بر در و دیوار، یا در وبلاگهای مذهبی و یا حتی فیلمهایی که در شهر قم تولید می شوند، از خودم می پرسم: واقعا چه رابطه ای میان خون شهدا و حجاب وجود دارد؟
در هیچیک از شعارها و اسناد انقلاب ۵۷، حجاب اسلامی به عنوان یکی از خواسته های انقلابیون مطرح نیست. بنابراین نمی توانیم بگوییم شهدای انقلاب برای حجاب زنان قیام کرده بودند و بی حجابی، پایمال کردن خون شهداست.
اما چند سال بعد، تا دلتان بخواهد در وصیتنامه های شهدا، توصیه آنها به زنان و خواهران و مادران خود این بود که برای حفظ خون من، حجابتان را حفظ کنید. اما طبیعی است که از وصیتنامه نمی توان انتظار داشت در مورد رابطه میان خون شهدا و حجاب تحلیل ارائه دهد.
اخیرا، سی دی به دستم رسیده که دستفروشها و مغازه های دور و بر حرم در قم می فروشند و اسمش هست : “دختران آخر الزمان”. فیلم با نشان دادن تابوتهای شهدا که در جایی روی هم گذاشته اند، احتمالا روز قبل از تشییع و تدفین، شاید در محوطه عمومی یک دانشگاه، آغاز می شود. زنی در میان تابوتها ایستاده و در میان گریه و ضجه، جملاتی درباره حجاب و اینکه اگر شهدا زنده بودند و این وضعیت حجاب را می دیدند، چه می گفتند، بیان می کند. بخشهای بعدی فیلم دختران را در پارک ها و فضای عمومی نشان می دهد و از آنها درباره حجاب می پرسد. بعضی از آنها می گویند: این، یک مساله شخصی است که به خودمان مربوط می شود و… سرتان را درد نیاورم، خلاصه بعد از چندین سکانس گفت و گو با کارشناسان و ….باز دوربین بر می گردد به همان مکان اول و با این پیام، که حجاب، خونبهای شهیدان است، تمام می شود، بی آن که به ما بگوید: چرا؟
تا جایی که یادم است، وقتی عراق در شهریور ۵۹ به ایران حمله کرد، مساله تمامیت ارضی و استقلال مطرح بود، چند ماهی طول کشید تا جنگ میان ایران و عراق، که خود به هر حال یک کشور اسلامی بود، تبدیل به جنگ میان اسلام و کفر شد. در واقع ما از یک جنگ بر سر اختلافات مرزی، وارد یک کارزار تمام عیار ایدئولوژیک شدیم. قصد من در اینجا تحلیل تاریخی جنگ ۸ ساله ایران و عراق، که بعدها به همان دلایل ایدئولوژیک، “دفاع مقدس” نام گرفت و هزاران نفر از جوانان این سرزمین، جان خود را برسر آن گذاشتند و خدا و البته مسئولان جمهوری اسلامی می دانند چقدر معلول و شیمیایی و موجی و بیمار برجای گذاشت.
اگر بخواهم به چرایی که ابتدای این مطلب طرح کرده ام برگردم، ناگزیرم جواب خودم را به این چرا بدهم. از نظر من، جنگ ایران و عراق، مثل هر موضوع ایدئولوژیک دیگر، نیاز به سمبلهای روشنی داشت و این وسط، حجاب زنان و به طور مشخص چادر مشکی، شد نه تنها سمبل این جنگ، که سمبل جمهوری اسلامی؛ و درست به همین دلیل، تبدیل به یک سمبل هویت بخش و وحدت بخش شد و نه تنها از خون شهدا که از استقلال و آزادی نیز اهمیت بیشتری یافت. همه ارزشهایی که انقلاب برایش شده بود، یک طرف گذاشته شد و تنها و تنها تاکید بر حجاب، باقی ماند. فقط ین جمله ها را که از وصیتنامه های شهدا انتخاب شده نگاه کنید تا متوجه شوید چقدر بر این موضوع، تاکید شده است؛ و این تاکید، هنوز همچنان ادامه دارد. در واقع در این روند بدن زن (= مادر-خواهر = ناموس)، پوشیده در چادر، تبدیل به سمبل جمهوری اسلامی می شود که باید به همین صورت که هست، حفظ شود. بنابراین برای حفظ آن جنگ لازم است؛ یک روز با عراق، در مرزهای جنوب و غرب و یک روز با خود زنان، در خیابانها!
جواب شما به این چرا چیست؟ چرا “چادر سیاه تو کوبنده تر از خون سرخ شهیدان است”؟!