[میدان زنان:->http://www.meydaan.com/] بیش از ۱۵۰۰ فمینیست فعال از تمام کشورهای دنیا در هشتمین مجمع جهانی انجمن حقوق زنان در توسعه ([AWID->http://www.awid.org/]) که از ۲۴ تا ۲۷ آبان در کیپ تاون آفریقای جنوبی برگزار شد شرکت کردند تا درباره مسائل، استراتژی ها و دستاوردهای جنبش زنان در سطوح ملی، منطقه ای و فراملیتی با یکدیگر تبادل فکری کنند.
در دومین روز از این مجمع، نشست “مقاومت، چالش، تاثیر: مواجهه با بنیادگرایی ها در سراسر جهان” در دو نوبت صبح و بعد از ظهر با حضور یازده سخنران از کشورهای برزیل، فرانسه، آرژانتین، لبنان، صربستان، ایران، بولیوی، ایتالیا، مکزیک، سیرالئون و هند برگزار شد که در آن، شادی صدر، از تجربه مواجهه زنان با بنیادگرایی در ایران، با تکیه بر گفتمان و استراتژی های کمپین قانون بی سنگسار سخن گفت. آنچه می خوانید، متنی است که خلاصه آن در این نشست ارائه شده است؛ گفتنی است نسخه کاملتری از مطالعات یازده سخنران یاد شده درباره بنیادگرایی، تاثیر آن بر زنان و چالش زنان با آن در کتابی توسط انجمن حقوق زنان در توسعه منتشر خواهد شد:
به طور بسیار خلاصه، بنیاد گرایی مذهبی از رابطه بین مذهب سنتی، قدرت و قوه قهریه به دست می آید. در تمامی اشکال بنیادگرایی مذهبی می بینیم که چگونه از مذهب به شکلی تحمیلی برای دستیابی به قدرت استفاده می شود. در واقع بنیادگرایان، مشروعیت خود را از مذهب سنتی، که به دلایل تاریخی و اجتماعی، از مشروعیت و به تبع آن قدرت فراوانی برخوردار است می گیرند و از قدرت ناشی از مشروعیت به دست آمده برای تحمیل مذهب سنتی به همگان و یکسان سازی جامعه براساس آموزه های مذهب سنتی با استفاده از قوه قهریه استفاده می کنند. به این ترتیب، در چرخه زیر، قدرت بنیادگرایان مذهبی تقویت می شود.
پس از انقلاب ۱۹۷۹ در ایران و روی کار آمدن یک حکومت مذهبی، مهمترین برنامه آیت الله خمینی و طرفدارانش “اسلامیزاسیون” جامعه بود. براساس این برنامه که بر استراتژی اسلامیزاسیون استوار بود، همه جلوه های زندگی باید اسلامی می شد. گفتمان نظام اسلامی در دنیای دوقطبی شده متاثر از جنگ سرد ادعا داشت که نه شرقی و نه غربی است و بدیلی در تقابل با دو نظام مسلط موجود در آن زمان و همچنین نظام سلطنت پهلوی عرضه می کند. اسلامیزاسیون روندی بود که براساس برداشت حاکمان سیاسی جامعه از اسلام و با استفاده از قوه قهریه به عنوان قانون و سیاستهای لازم الاجرا بر همگان تحمیل می شد. یکپارچه شدن مذهب (شیعه اثنی عشری) و سیاست در قالب “جمهوری اسلامی” این امکان را به وجود آورد که برخی از قواعد شرعی که تا به حال تنها در موارد محدودی اجرا می شدند، به طور گسترده قانونی شوند و برخی از قوانین موجود که ریشه در شرع داشتند، تقویت گردند. حکومت مذهبی از سه راه، کنترل خود را بر سکشوالیتی اعمال کرد. در حوزه عمومی، تمامی زنان، حتی زنان غیر مسلمان را مجبور کرد که از مقررات سختی در مورد حجاب (پوشاندن تمامی بدن جز صورت و دو دست و دو پا از مچ به پایین) تبعیت کنند. در حوزه خصوصی نیز با غیر اسلامی دانستن تمامی امتیازهایی که زنان در قانون خانواده پیشین به دست آورده بودند و به خصوص از میان بردن حق طلاق از یکسو و جرم دانستن تمامی روابط جنسی خارج از ازدواج از سوی دیگر، کنترلی دقیق و سخت بر سکشوالیتی زنان برقرار ساخت. به این ترتیب در ایران، به دلیل یکی شدن مذهب و دولت، شکل خاصی از بنیادگرایی شکل گرفت که می توانیم آنها را بنیادگرایی دولتی-مذهبی بدانیم. هرچند مقاومتهای فردی و گروهی جامعه و به خصوص زنان در مقابل سیاستهای اسلامیزاسیون در طول چند دهه باعث تغییرات زیادی در قوانین و سیاستهای بنیادگرایانه شد اما روی کار آمدن دولت بنیادگرای احمدی نژاد در ۲۰۰۵ دوران تازه ای از اسلامیزاسیون زندگی زنان را آغاز کرد که می توان به آن نام “نئو اسلامیزاسیون” داد.
نئواسلامیزاسیون در تقابل با اصلاحات آغاز شده پس از جنگ ایران و عراق (در دوران ریاست جمهوری رفسنجانی و خاتمی) شکل گرفته و سیاست اصلی آن در مورد زنان، بازگرداندن زنان به خانه است. در روند نئواسلامیزاسیون، نه تنها دستاوردهای زنان در مورد قوانین خانواده و حق طلاق (هرچند به شکل محدود) در شرف محو شدن است بلکه دولت تازه در انتظار تصویب قوانینی است که چند همسری برای مردان را بسیار آسان می کند. همچنین در زمینه مجازاتهای مربوط به رفتارها و روابط جنسی خارج از ازدواج، قوانین سختگیرانه تری در حال وضع شدن است. وضع قوانین حول مفهوم “عفاف”، به معنای پاک سازی جامعه و یکدست سازی آن براساس قواعد مذهب رسمی و مسلط، به شکلی سرکوبگرانه تمامی ابعاد زندگی زنان، از آنچه می پوشند، تا رفتارهایشان در فضاهای عمومی و حتی روابط کاری و دوستانه شان با مردان را در بر می گیرد. هرچند دولت با مقاومت جدی زنان در زندگی روزمره و مقاومت سازمان یافته فعالان جنبش زنان رو به روست اما روند نئواسلامیزاسیون، به دلیل قدرت سیاسی و نظامی دولت، هرچند کند شده اما متوقف نشده است.
در ایران دولت، مهمترین عامل اعمال بنیادگرایی مذهبی است. با این همه، سیاستهای دولت در اعمال یا عدم اعمال بنیاد گرایی، به دلیل ساخت شبه دموکراتیک خود تا حدود زیادی تحت تاثیر گروههای فشار یا گروهای ذینفوذ است. درست به همین دلیل است که در دوران اصلاحات سیاسی، دولت، متاثر از خواستهای انبوه زنان و جوانان رای دهنده ناگزیر به بازکردن برخی از فضاها برای شنیده شدن صداهایی علیه بنیادگرایی شد.
به جز احزاب بنیادگرا که هم اکنون اکثریت مجلس را در دست دارند، مهمترین گروه ذینفوذ که قدرت فراوانی در تاثیرگذاری بر سیاستهای عمومی مربوط به اسلام و به خصوص سیاستهای دولت درباره زنان دارد، حوزه علمیه است. براساس قانون اساسی، رهبر و اعضای تعدادی از مهمترین نهادهای حکومتی باید روحانی باشند. اگرچه بسیاری از مقامات حکومتی، به دلیل روحانی بودن، از حوزه علمیه برخاسته اند اما این نهاد تا حدود زیادی مستقل از دولت باقی مانده است. حوزه علمیه با وجود اینکه از بودجه های دولتی استفاده می کند اما در عمل، به دلیل نفوذ فراوان در میان بدنه سنتی جامعه، قدرت بسیچ گری بسیار بالایی برای اعمال سیاستهای بنیادگرایانه دارد. بسیاری از برنامه های رسمی دولت بنیادگرای احمدی نژاد در مورد زنان، در حوزه علمیه تدوین شده است. همچنین حوزه علمیه همواره در مقابل تغییر قوانین و سیاستهای تبعیض آمیز به نفع زنان به عنوان مهمترین مانع ایستاده است.
پیش از این دیدیم پس از انقلاب در ایران، تمامی روابط خارج از ازدواج جرم شناخته و مجازاتهای بسیار سنگین برای آن وضع شد. براساس قوانین اسلامی که پس از انقلاب، جزو قوانین دولتی به حساب می آمدند، رابطه جنسی زن و مرد متاهل با فردی دیگر غیر از همسر خود، مجازات سنگسار در برداشت. اجرای این مجازات از همان ابتدای انقلاب اعتراض گروههای سیاسی اپوزیسیون جمهوری اسلامی و سازمانهای حقوق بشری را به همراه داشت اما هیچگاه یک گروه داخلی به شکلی سازمان یافته با آن برخورد نکرده بود. در اگوست ۲۰۰۵، گروهی از فعالان جنبش زنان پس از آن که مطمئن شدند علیرغم اظهار نظرهای رسمی مقامات قضایی مبنی بر توقف اجرای سنگسار در ایران، یک زن و یک مرد در شهر مشهد سنگسار شده اند و حداقل ۹ زن و ۲ مرد دیگر در زندانهای مختلف ایران در انتظار سنگسار شدن به سر می برند، با همکاری شبکه ای از وکلای داوطلب، کمپین “قانون بی سنگسار” را با هدف حذف مجازات سنگسار از قوانین به راه انداختند. فرق کمپین با حرکتهای دیگر این بود که از زاویه دید فمینیستی و کنترل سکشوالیتی به مجازات سنگسار می پرداخت. فعالان کمپین موفق شدند نشان دهند که چگونه در حالی که مجازات سنگسار برای زنان و مردان یکسان است، زنان بیشتر از مردان به سنگسار محکوم می شوند.
همچینین ما توانستیم با استفاده از موضوعی بحرانی مانند سنگسار که توجه و حساسیت بالایی را در عموم مردم جلب می کرد نشان دهیم چگونه زنان به دلیل تبعیض و مردسالاری حاکم در قوانین و سنتها، قربانی مجازاتی بنیادگرایانه مثل سنگسار می شوند. از نظر کمپین، سنگسار نقطه تلاقی بنیادگرایی مذهبی، مردسالاری و تبعیض (نه فقط براساس جنسیت بلکه سایر اشکال تبعیض) بود. کمپین از همان ابتدا به دلیل سانسور شدید اخبار مربوط به سنگسار در ایران، در جست و جوی اتحاد با سازمانهای بین المللی و فراملیتی زنان و حقوق بشر بود و توانست در مدت کوتاهی حمایت چندین سازمان از جمله شبکه زنان تحت قوانین مسلمانان، سازمان عفو بین الملل و… را جلب کند. این اتحادهای بین المللی که موجب افزایش فشار بر دولت ایران در مورد سنگسارها شد از یک سو و جلب حمایت فعالان نواندیش مذهبی، پس از اینکه کمپین توانست سکوت داخلی در مورد سنگسار را بشکند، از سوی دیگر باعث موفقیت های چشم گیری شد. در مجموع فعالان کمپین توانستند پنج زن را از مجازات سنگسار نجات دهند و باعث انجام اصلاحاتی در قوانین مربوط به سنگسار در لایحه پیشنهادی مجازات اسلامی بشوند. اما از آنجایی که سنگسار زنان تنها مساله زنان در ایران نیست و زنان در بسیاری از کشورها از آن رنج می برند، کمپین با مشارکت در کمپین جهانی علیه کشتار و سنگسار زنان که در فوریه ۲۰۰۸ در استانبول آغاز شد، به دنبال تقویت صدای خود و یافتن راهی برای توقف سنگسار، به عنوان یکی از نمادهای بنیادگرایی مذهبی که توسط دولتها یا گروههای افراطی و یا حتی اشخاص در هر جای دنیا اعمال می شود بوده است.
واقعیت این است که انقلاب ایران و گفتمان ناشی از آن تاثیر غیر قابل انکاری بر گسترش بنیادگرایی مذهبی حداقل در جهان اسلام داشته است. در واقع تا پیش از انقلاب ایران، هیچگاه “اسلام سیاسی”، آنچنان که امروز هست، صدای مسلط و غالب میان مسلمانان نبود و طرفدارانی تا این حد متنوع، از عادی ترین مردم کوچه و بازار تا بلندمرتبه ترین رهبران سیاسی نداشت. انقلاب ایران با خود الگویی را آورد که براساس آن اسلام بدون حکومت معنایی ندارد. امروزه در عمل، حتی میان مخالفان بنیادگرایی نیز اسلام، غالبا با اسلام سیاسی یکی پنداشته می شود؛ همانگونه که بنیادگرایی و اسلام، هم معنا به شمار می روند!
در چنین فضایی، زنان در ایران فراگرفته اند چگونه با بنیادگرایی که حاصل یکی شدن مذهب و سیاست است مبارزه کنند. این تجربه طولانی و سخت، که کمپین قانون بی سنگسار مثالی از آن است، به زنان در کشورهای دیگر نشان می دهد چگونه در غیاب هر نوع امکان مذاکره با دولت بر سر خشونت و تبعیض ساختاری، باید به سوی اتحادهای منطقه ای و بین المللی بروند. آنچه فعالان جنبش زنان می توانند از کمپین قانون بی سنگسار فرابگیرند، درونی کردن این واقعیت است که نه فقط “بنیادگرایی مذهبی” که مظاهر آن چون سنگسار و قتل زنان به دلایل ناموسی، نیز تنها مساله منحصر به فرد ما نیست.بنابراین مبارزه با آن نیز از عهده ما به تنهایی بر نمی آید. بنیاد گرایی مذهبی در همه جا هست اما مال هیچ جا نیست بنابراین بهتر است سرمان را بالا کنیم و ببینیم چگونه بنیادگرایان با سنگهایشان همه ما زنان را نشانه رفته اند!