با «تشکر»، آقای نامجو! / لیلا دانش

برگرفته از اخبار روز

آقای نامجو با صراحت و «صداقت» کم نظیری حرف های دل شووینیسم مردسالار روشنفکر ماب ایرانی را جلوی صحنه گذاشته است. رو شدن و یا صاحب پیدا کردن این حرف ها می تواند مبارزه علیه فرهنگ پدرمردسالار را وارد عرصه ای بمراتب کارآ تر کند. ولی این خودبخود اتفاق نمی افتد.

طنز تلخی است. اگر فقط فایل هفت دقیقه ای عذرخواهی آقای نامجو در رابطه با شکایت هایی که از ایشان برای تعرض جنسی طرح شده دردسترس بود، امروز ایشان بعنوان قهرمان مورد ستایش جامعه مردسالار بود. یک بار هم که شده فرهنگ پدرمرد سالار ایرانی می توانست دست بر کمر زده، سبیل بچرخاند که یک قهرمان در میان ما پیدا شده که بشیوه ای سنت شکنانه و با «صداقت» به میدان آمده است تا جواب این زنان هوچی نفهم را بدهد. و شاید هم یکبار برای همیشه به همه ثابت کند که کِرم از درخت است! اما خوشبختانه این حرفها با فایل دیگری تکمیل شد که مستقل از اینکه چه کسی و چرا این فایل را علنی کرده، بهیچ روی نمی توان و نباید از آن گذشت. بنظر می رسد آقای نامجو مجبور شوند بودجه ی تراپی محور را برای دوره ای نه چندان کوتاه به خود اختصاس دهند. و این هیچ تناقضی ندارد با اینکه ایشان کارهای هنری با ارزشی دارند درست مثل همان نقاش معروف. معضل ایجاد شده را خود اقای نامجو باید جمع و جور کند و اینجا هدف نه قضاوت ایشان و یا زنان شاکی، بلکه صحبت بر سر محتوای حرف های رک و راست آقای نامجو و معنای آن در تداوم مبارزه برای رفع تبعیضات جنسی و جنسیتی است.

*****

نکته اول اینست که زن ستیزی در قالب پدرِ داس بدست و همسرِ چاقوکش، آن روی سکه نوع رمانتیک آن در قالب فرهنگ «ناز و نیاز» است. و این کشف امروز نیست. همیشه داس بدستان و چاقوکشان پشت شان را به فرهنگی در جامعه داده اند که توسط «فرهیختگان» آن جامعه آشکار و پنهان پاسداری شده است. اگر در این میان اختاپوسی بنام حکومت اسلامی هم با قوانین و مقررات ضد زن بالای سر جامعه ایستاده باشد دیگر می شود همین جهنمی که امروز می بینیم. داس بدستان و چاقوکشان و اسید پاشان را در جوامع متمدن (همین تمدن سرمایه دارانه و بهره کشانه) با قوانین جزایی مجازات می کنند. حتی جمهوری اسلامی هم پدرِ داس بدست را به نیمچه مجازاتی رساند. اما مشکل آن نوع دیگر، آن نگاه رمانتیک و خودی و وطنی است که با ژست تولید فرهنگ و با ادا و اسلوب روشنفکرانه بیان می شود. این رویکرد نه فقط «منِ» فرهیخته خود را، بلکه تمام «گنجینه» فرهنگ پدر مرد سالار را اتوماتیک در کنار خود دارد و اغلب بی هیچ پروایی و با اعتماد بنفس کامل منشا رفتاری می شود که در تمام طول تاریخ بشر بعنوان ابراز وجود قدرتمدارانه برای سرکوب معترضین و قربانیان شناخته شده است. در این رویکرد، آنکه زیرضرب می رود نه رفتار زن ستیز یا راسیسم/ سیاه پوست ستیز و یا رفتار کارگر ستیز بلکه خود سوژه ی در معرض اجحاف است. کسی که مورد تعرض واقع شده متهم است که اهمیت و جایگاه کارهای مهم اجتماعی و تاریخی و دوران ساز این عالی جنابان را نمی فهمد. اما سرکوب، سرکوب است. و جامعه روشنفکر ایرانی با چنین رویکردی چه در داخل کشور و چه در تبعید (جایی که از مزایای «دمکراتیک» اش هم برای کار «فرهنگی» استفاده می کند) هنوز گرفتار یک دوزاری کج و معوج تاریخ مصرف گذشته است. و بحث تنها بر سر این مورد حی و حاضر نیست. مساله این است که این رفتار اغلب بر متن حمایت جمع های پیرامونی مقدور می شود که یا در حفظ این ساختارهای قدرت مستقیما سهیم اند و یا منافع حقیر شخصی و گروهی و سازمانی و صنفی شان ایجاب می کند که در نقش پادویی ظاهر شوند: مردانی که مشغول کارهای بزرگ و دوران سازی هستند که زنان قادر به درکش نیستند و زنانی که با دم گرفتن تبصره ها و تذکرهای همان فرهنگ زن ستیز نمی فهمند که گذر این شتر به درب خانه آنها هم خواهد رسید.

بحث بر سر فرهنگ زن ستیز وقتی موثر خواهد بود که کنکرت باشد. و مقابله با این فرهنگ در صورتی می تواند آموزنده و تغییر دهنده باشد که به روایت های واقعی رجوع کند. نه فقط روایت داس بدستان و چاقوکشان و اسید پاشان بلکه روایت های رمانتیک ناز و نیازی هم. فایل هفده دقیقه ای آقای نامجو بحث را درست در همان جایی گذاشته که باید باشد. فرهنگ ما فرهنگ ناز و نیاز است و با فرهنگ غربی فرق دارد. و این رویکرد، قدرت دارد. در هیات نخبگان فرهنگی، نخبگان ورزش، احزاب و سازمان های سیاسی راست (و حتی چپ)، در هیات نهادهای مدنی حَّب اصلاح طلبی قورت داده، در هیات مجامع روشنفکری واکسینه نشده، در میان شیفتگان رویکرد پسامدرن و واکاوی و ستایش شرق، در میان دلدادگان فرهنگ خودی با همه ملحقاتش…. و دقیقا بهمین دلیل است که درگیر شدن در آن امری بسیار مهم است. نه صرفا برای مذموم دانستن تعرض جنسی و فرهنگ تجاوز. سرکوب سیاسی و فرهنگی چهل ساله ایران مستمرا با چالش مواجه بوده است اما سرکوب، بازتولید کننده ناهنجاری هم هست. نافرمانی های فرهنگیِ موجود مادام که به ارزش های اجتماعی در خدمت تعالی انسان متکی نشوند، هیچ نیستند. مادام که نتوانند در خدمت برابری انسان ها و رفع تبعیض قرار بگیرند حتی بدرد خود درمانی فردی هم نمی خورند. مساله اینست که نه فقط فضای فرهنگی بلکه فضای سیاسی و مبارزاتی ایران (داخل و خارج، چپ و راست) به یک لایروبی فرهنگی اساسی نیاز دارد تا بتواند در مبارزه برای ایجاد تغییر و تحولات سازنده در ایران نه فقط نیمی از جامعه را با خود داشته باشد بلکه امکان مشارکت آنها در بازسازی جامعه را تضمین کند. مبارزه فرهنگی البته تنها یک عرصه از مبارزات لازم برای ایجاد تعییر و تحول در جامعه است ولی این مبارزه بموازات همه عرصه های دیگر باید پیش رود نه فقط وقتی که بوی تعفن ضد فرهنگ همه جا را گرفت. و عدم درک این نکته البته بسیار دردناک تر از حرف های یک هنرمند خودشیفته است. مبارزه علیه فرهنگ مرد سالار و سرو سامان دادن به ناهنجاری های فرهنگی ای که دمل های چرکین این چهل ساله هستند نیاز دارد به چهره های استوار، محکم و اهل جدل که آستین بالا بزنند تا این جدال را با قدرت پیش ببرند. و البته نه فقط چهره های زنانه.

نکته دوم که بی ربط به نکته اول نیست در مورد حرکت «می تو» است. هم علی العموم و هم نوع ایرانی آن. گفته می شود اینها زنان طبقه متوسط و خود جزو الیت جامعه هنری و روشنفکری هستند و این حرکت، منافع عموم زنان را منعکس نمی کند. در این مورد به دو نکته باید توجه کرد:

اول اینکه حضور پر رنگ زنانِ الیت جامعه در «می تو» گواهی دیگر است بر اینکه جامعه بر مدار قدرت و ثروت می چرخد. قدرت و ثروت خودبخود حق و حقوق بوجود می آورد حتی آنجایی که حقوق شهروندی قابل اعتنایی در قانون تعریف نشده باشد. و برای دیدن این حقیقت هم هوش و ذکاوتی بیش از حد متوسط لازم نیست! اما مساله چیست؟ آیا منظور اینست که آزار و تعرض جنسی برای بخشی از زنان مجاز است و برای بخشی نه؟ و یا بعبارت دقیقتر منظور اینست که آزار جنسی در محل تردد و حضور این زنان متعلق به الیت و طبقه متوسط چاشنی داستان است؟! آقای نامجو در مورد شاکیان هنرمند نقاش می گویند اینها کسانی بودند که برای سرگرمی به محضر استاد نقاش می رفتند. و گویا قرار است همه قانع شوند که زنی که برای سرگرمی به محضر استاد نقاش برود حقش است که هر بلایی بر سرش بیاید. مضحک تر از این نیست که فرهنگ متجاوز برای رفع شر از خود ناگهان حامی زن زحمتکش می شود و البته نه بدلیل نجابت و سربزیری زن زحمتکش بلکه به این دلیل که آنها را چه به این حرفها (با کلام نامجو: آنها را چه به این سرگرمی ها)! و فراموش نکنیم که این یکی از رایج ترین استدلال هاست. با ژست دفاع از زن زحمتکش چاک دهان را می کشند و ترهات ضد زن استفراغ می کنند. آنها که پشت دفاع از زنان کارگر و زحمتکش جامعه پنهان می شوند تا اعتراض به تعرض جنسی را باین دلیل که از محافل زنان طبقه متوسط و الیت جامعه بیرون آمده؛ بسخره بگیرند همانهایند که اصولا تعرض جنسی (فیزیکی یا کلامی را) شنیع نمی دانند. حرف های محسن نامجو نه اولین و نه آخرین شاهد است. ایشان اعتراض دارد که چرا به مساله رومینا نمی پردازید بجای این شلوغ بازی ها! و این ناشی از حمایت آقای نامجو از رومینا ها نیست. وگرنه بجای نوحه خوانی «هر وقت بما می رسی پریودی» (یکی از ترانه های نامجو) در محکوم کردن و قباحت قتل ناموسی و ناموس پرستی می خواندند. اشتباه محض است که تصور کنیم اعتراض به تعرض جنسی مساله عموم زنان نیست. تعرض جنسی شکل کنکرت موقعیت نابسامان زن در جامعه ایست که بر محور نابرابری، بهره کشی انسان از انسان و نفاق و تبعیض میان آنها می چرخد. کسی که این معضل را تقلیل می دهد به زنان «لوس و نُنر» طبقه دارا و یا حل و رفع آن را در گرو از بین رفتن جامعه سرمایه داری می داند؛ دارد نسخه ای برای تداوم این وضعیت ارایه می کند. تجربه مبارزاتی در همه جا نشان می دهد که شرط و شروط گذاشتن بر حق و حقوق اجتماعی هیچ معنایی جز آمادگی برای پا پس کشیدن از آن ندارد؛ و تنها نسخه ای است برای تداوم وضع موجود. اگر آزادی بیان و تشکل و حقوق اجتماعی حقی است بی اما و اگر؛ چرا برخورداری از شان و منزلت انسانی و عدم تعرض جنسی حقی بی اما و اگر برای همه زنان مستقل از جایگاه اجتماعی و طبقاتی شان نباشد؟ به مدافعان خودشیفته فرهنگ پدرمردسالار و حامیان آگاه و ناآگاه آنها در جامعه ایران، باید یکبار برای همیشه فهماند که درایت زیادی لازم نیست تا بفهمید که معیار انسانیت، مرد بودن نیست؛ نقطه رجوع جامعه مرد نیست؛ رفرنس تشخیص رفتارها و ارزش ها مرد نیست؛ عقل مردانه نیست؛ اندیشه و مناعت طبع مردانه نیست؛ دانش و درایت مردانه نیست؛….. یا این را می پذیرید یا همینطور مصلوب داستان ناز و نیاز می مانید و بهایش را می دهید!

و نکته آخر ویژگی خاص «می تو» ی ایرانی است که موضع تعرضی آقای نامجو هم بخشا با تکیه بر همین نقطه ضعف ها و حرکت افتان و خیزان آن است. مهمترین چالش این جریان حتی در غرب هم چگونگی بسرانجام رساندن موارد مورد اعتراض بوده است. در استکهلم در همین هفته های اخیر یک مقام بلند پایه قضایی متهم به تعرض جنسی، درست مثل آقای نامجو با لحنی ولنگار و طلبکار خطای خود را چیزی در حد همان نیشگون گرفتن دانست، و هم بعنوان فرد و هم بعنوان مقام قضایی ناظرین را درشوک فرو برد. مشکلات «می تو» ی ایرانی البته بسیار بیشتر از اینهاست. در درون مرزهای ایران زن و مرد برابر نیستند و عرف و شرع و قانون و آخوند …. مدافع یکه تازی فرهنگ مردسالار است. در تمام موارد قتل های ناموسی یکسال گذشته بصراحت میشد دید که تلاش های فعالان برای پیگیری مساله و محاکمه مجرم بسرعت به سد قوانین و ساختارهای حاکم می خورد. حتی موارد دیگری که از جانب اهل هنر و فرهنگ (سلبریتی ها) طرح شد هم با این سوال مواجه می شد که این مساله بالاخره باید به کجا برسد؟ وقتی قانون بسترساز فرهنگ تجاوز و تعرض جنسی است، شکایت به که باید برد؟ این سوال مادام که جمهوری اسلامی بر مسند حکومت نشسته و بنیاد قانون در ایران همین است که امروز هست موضوعیت خواهد داشت. با این حال کسی که اهمیت مقابله با این مساله را دریافته باشد از قوانین عصر حجری جمهوری اسلامی حرکت نمی کند؛ زن ایرانی را هم مستحق برخورداری از دستاوردهای فی الحال موجود جامعه بشری می داند و مبارزه را گسترش می دهد؛ فضا می سازد؛ فرهنگ عقب مانده را به چالش می کشد؛… وقتی دختر آبادانی زیر ضرب و شتم همسر و خانواده مرد متجاوز مورد تعدی و دست درازی مامور قانون قرار می گیرد سکوت نمی کند و …. در یک کلام فرهنگ سازی می کند، و هر جا که ممکن باشد نهادهایی برای حمایت از مورد تعرض واقع شدگان دایر می کند. دشواری این کار البته بسیار روشن است اما نباید اجازه داد که متعرض و متجاوز پشتش را به قوانین حکومت ضد زن بدهد و کماکان سرش را بلند بگیرد و از کوچه و خیابان رد شود.

جامعه قطعه قطعه شده ایران، «می تو»ی دیگری هم دارد که خارج از مرزهای تعریف شده ایران است و علیرغم حضور در کشورهایی که حقوق شهروندی درآن کم و بیش برسمیت شناخته می شود، باز هم نمی خواهد از فرهنگ «وطنی» و«خودی» فاصله بگیرد. آقای نامجو سال هاست مقیم غرب است. ایشان از «فرهیختگان» جامعه هنری ایران است و با این حال برخوردش با موضوعی که پیش آمده بنحو غریبی پرده از عمق تفکر واپس گرای زن ستیز بر می دارد. و این همان موضوع مهمی است که طرحش می تواند «می تو» ی ایرانی را به مسیر بهتری بیاندازد. تا جایی که به مجادله و روکردن زوایای فرهنگ پدرمردسالار مربوط باشد مهم نیست که محل واقعه داخل است یا خارج. در عین حال «می تو» مبارزه صرفا زنانه نیست. مبارزه مردان هم می تواند باشد. «می تو»ی ایرانی باید از داستان «شکایت به که باید برد؟» عبور کند؛ هر جا که می شود شکایت کرد درنگ نباید کرد و هر جا ممکن نیست پرده ها را باید کنار زد؛ بر صحنه ها نورتاباند و نمونه های کنکرت را نشان داد چه در محافل سلبریتی و روشنفکر اهل قلم و هنر و …. و چه درعمق جامعه. عدم وجود امکان پیگیری قانونی و قضایی نباید مانع از پیشبرد بحث و مجادله بشود. وهیچکس نباید بتواند با انداختن تقصیر فرهنگ پدرمردسالار بر جامعه از زیر بار مسیولیت شخصی بگریزد. این جدالی دردناک است اما مبارزات زنان ایران برای وارد شدن در دور تازه ای از حیات خود باید از این مسیر عبور کند. و گرنه حق و حقوق زن را با دوچرخه سواری در کوچه های بن بست می دهند و در خانه های مجهز به داس و چاقو تنهای تنهایت می گذارند!

*****

زمانی بود که نه فقط در عرصه جهانی بلکه در همین ایران مفلوک امروز هم روشنفکرانی بودند که چنگ در هر چه کهنه بود می انداختند تا راهی برای طرح های نو باز کنند. آقای نامجو می توانست استعداد هنری خود را بجای غرق شدن در داستان «ناز و نیاز» که بوی کهنگی آن بی حد آزار دهنده است، در خدمت گسترش فرهنگی قرار دهد که تعالی انسان، برابری، و اعتراض به تبعیض در مرکز آن باشد. باور کنید حتی با این رویکرد هم می شود شاعرانه حرف زد و موسیقی دلنشین و بیاد ماندنی ساخت. کم نیستند کسانی که این کار را کرده و موفق هم بوده اند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *