برای سپیده قلیان، سها مرتضایی و دیگر زنان شجاعی که در اول صف اعتراض هستند
چهارزانو برروی آسفالت یک خیابان جنوب شهرنشسته است. ساده، به سادگی باقی تظاهر کنندگان بایک پلاکارد کوچک در اعتراض به سه برابرشدن قیمت بنزین. یکی دو نفر از پسران جوان انگار او را میشناسند به طرفش میآیند و برایش هورا میکشند، سوت میزنند و کف میکوبند. او فروتنانه سر خم میکند و پلاکاردش را بلند میکند. اما ابراز احساسات جوانان با دیدن چهره آشنا وصمیمیش بیشتر میشود. حالا نامش را به ضرباهنگ شعارهای دیگر آواز میکنند: سپیده سپیده سپیده….
سپیدهی چهرهآشنا، امروز کفشها و شال سرخش را نپوشیده و اثری از ماتیک سرخ روز آزادی از زندان قرچک برلبهای جوان و سخنگویش دیده نمیشود. سپیده سپیده… پسرهای جوان آوازش میکنند. سپیدهی سرخپوش و خندان روز آزادی ازآن زندان، اما امروز رنگ پریده و غمگین و خاکستری است. پسرها میخوانند…سپیده سپیده سپیده…لاجرم بلند میشود و در حلقه به جان آمدگان از بی عدالتی فریاد دادخواهی سر میدهد.
حالا میدانداری میکند، میچرخد و با صدای چپٌ کوک زنانهاش تک خوان میدان میشود: «نه تهدید نه زندان دیگر اثر ندارد…». آنقدرمی خواند و میچرخد تا پسران جوان به جای تکرار نام او وادار به همراهی با شعار او میشوند. مردی با موهای جوگندمی به آرامی دستش را میگیرد و سعی در مهار او دارد که نمیشود!
ساعتی پس از پخش این فیلم در شبکههای اجتماعی، ماموران اطلاعات به خانه پدرش حمله میکنند و سپیده قلیان دوباره دستگیر میشود و به زندان میرود. درفیلم مشخص نبود که مرد مو جو گندمی کیست؟ اما برخی از شاهدان گفتند که او پدر سپیده است.
قطع اینترنت و عدم امکان ارتباط و شرایط سخت سرکوب مانع از اطلاع از وضعیت اوست.
سپیده قلیان
برلب جدول خیابان مقابل کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران نشسته است. با پای چپ، مراقب پلاکاردی است که برزمین پهن کرده و با دستانش پلاکارد شرح حال مختصرخودش را به عنوان دانشجوی محروم از تحصیل نگه داشته است. دوماهی میشود که اینجا مینشیند اما در آن شنبه برفی، سها مرتضایی در محل همیشگی تحصن دیده نشد.
انگار وقتی ماموران مرگ وخشونت، جدول کنار خیابان کتابخانه مرکزی را خالی از حضور او دیدند متوجه پیوستن صفوف دانشجویان به مردم معترض خیابانهای جنوبی و مرکزی تهران شدند. حالا دیگر دلیلی برای دستگیر نکردن او نداشتند. نیمه شب به خانه اش حمله کردند و به زندانش بردند.
قطع اینترنت و عدم امکان ارتباط و شرایط سخت سرکوب مانع ازاطلاع از وضعیت اوست.
سها مرتضایی
درست در شامگاه پنجشنبه شب وقتی هنوز جوهر امضای سران سه قوه بر کاغذ حکم افزایش قیمت بنزین خشک نشده بود اهوازیها در ایستگاههای پمپ بنزین جمع شدند وخشم فروخورده این سالها را فریاد کردند. و بعد بهبان و خرمشهرو آبادان و ماهشهر. شهرهایی که پالایشگاههای نفت وگازش درروزگاران پررونق مرکز اشتغال کارگرانی بوده است که سالها به شرافت و صبوری شرایط سخت و تنگدستی را تحمل کردهاند.
سپیده دم جمعه بود که از اصفهان و یزد فریاد اعتراض جان به لب رسیدگانی از اقشار متوسط کم در آمد و کاسبان خرده پا به گوش رسید و از روز شنبه به خیابان ریختن مردم محلههای جنوبی و مرکزی تهران علیرغم بارش سنگین برف و اعلام تعطیلی جسته و گریخته از سوی سران دستپاچه نظام شروع شد. آنها که برف سنگین را همچون امدادهای پیشین غیبی فرض کرده بودند مستاصل ازفهم این واقعیت که خشم آبدیده مردم دیگر آن کلوخی نیست که زیر برف و باران وعدههای پوشالی آب شود دستور سرکوب مردم معترض راصادر کردند.
«توی اون برف و بارون و گل وشل “بروبچ” قلعه حسن خان و جاده ساوه تا خیابونهای شرق و مرکزشهر و بچههای دانشگاه تهران ریخته بودند توی خیابون» (به نقل ازمکالمه تلفنی با یک شاهد عینی در تهران). صدای فریاد زنان در اعتراض به خشونت و کشتار جوانان به گوش میرسید. این بار دستهای جوان سپیده و سها دو زن شجاع و آرمان خواه یکی از جنبش کارگری و دیگری از جنبش دانشجویی در در دستهای مردمی از اقشار متوسط و تهیدست سنگ زیرین آسیاب خشم ایران را به چرخش در آورده است. این بار سنگ زیرین آسباب خشم مردم در میان برف و باران در خیابانها و دانشگاهها و مراکز تجاری و ایستگاههای پمپ بنزین میچرخد و زمین و زمانه ظالم را به نبرد میخواند.
مقامات با قطع ارتباطات اینترنتی راه اطلاع رسانی و ارتباط مردمی را بستهاند و در سکوت خبری در حال سرکوب مردمان معترض به بی عدالتی و فساد مالی حاکمان هستند. خانوادههای پرتاب شده در آن سوی مرزهای وطن از حال کسان خویش بی خبرند. خیابان هنوز سنگر مردم بی دفاع است. تهیدستان به خانهها برنمیگردند تا« نواله ناگزیر»ی که حتی خرج کفن و دفن کشتگان این روزهای آنان هم نیست سهمشان نشود.
قطع اینترنت و عدم امکان ارتباط و شرایط سخت سرکوب مانع ازاطلاع از وضعیت آنان است.
از قضا، چه خبر برسد چه خبر نرسد، چه اینترنت وصل بشود چه نشود، نشانهها حاکی از آن است که مردم معترض ایران علیرغم فشار و سرکوب وحشیانه نیروی انتظامی، ماموران اطلاعات، بسیج و سپاه در خیابان ماندهاند. به خانه هم که رانده شوند، نه در انتظار آنند تا «یارانه»های کشتار نصیبشان شود، بلکه مترصد آنند که در اولین فرصت به خیابان برگردند.