بیست و دو خرداد ۸۴ روزگاری معناهای زیادی داشت. معناهایی که با مفهوم همبستگی و حضور جسورانه و فعال طیف های متنوعی از فعالان جنبش زنان مقابل درب اصلی دانشگاه تهران ارتباط زیادی داشت. خیلی ها که تاریخ را به یاد دارند این اعتراض خیابانی را همسنگ اعتراض مخالفت با حجاب اجباری زنان در ۸ مارس سال ۵۷ می دانند و این که هفت روز تظاهرات بی امان زنان در خیابانها چگونه باعث شد تا احزاب چپ و ملی گرا، زنان را نیز در معادلات سیاست ورزانه خود دخیل کنند و جریان جنبش زنان جانی تازه بگیرد در کالبد سازمان های تازه تاسیس زنان. نیز تاریخ به یاد دارد که در اسفند ۵۸، گروه های رسمی زنان که از دل اعتراض سال پیش سر بر آورده و هویت یافته بودند، تلاش کردند که دوباره چنین حادثه ای را تکرار کند اما نتوانستند، نه آن سال و نه هیچ سال دیگری تا کنون.
مستندات تاریخی بسیار محدودی از آن یک روز که تبدیل به یک هفته شد و مطالبات وسعیتری را در برگرفت و به مراکز استان های بزرگ هم کشیده شد، موجود است. عوامل زیادی را برای این کم مهری می توان یافت اما شاید مهمترین علت این باشد که هیچ گروهی متولی واقعی تظاهرات فراگیر ۸ مارس سال ۵۷ نبود؛ اما دلایل آن هر چه باشد بازهم نمی تواند غربت تاریخی این پدیده اجتماعی – سیاسی مهم را که موجب ظهور مجدد جنبش زنان در ایران شد را توجیه کند.
شباهت زیادی است بین اعتراض بیست و دو خرداد سال ۸۴ که اعتراضی هشت هزار نفری بود به نقض حقوق زنان در قانون اساسی و تظاهرات بیست هزار نفری زنان در۸ مارس سال ۵۷ در اعتراض به حجاب اجباری: همبستگی گروه های مختلف زنان، به رسمیت شناخته شدن جنبش مستقل زنان، تولید و تکثر گروه های مختلف از دل این دو حرکت؛ حتی در این هم شباهت دارند که سال بعد این دو رخداد با شکوه، یعنی در سال ۵۸ و هم در سال ۸۵، گروه های محدودتر و کوچکتری سعی در تکرار حرکت سال گذشته اشان کرده که به دلیل آغاز دوران سرکوب با آن اقبال فراگیر مواجه نشدند.
اما شباهت بزرگتر؛ همان بی مهری تاریخی است که این بار به صورت دیگری تکرار می شود: ۲۲ خرداد سال ۸۴ را با همه شکوهی که داشت خاطره زدایی کرده ایم و حتی “ما”یی که خود در شمار آن جمع بودیم و ازآن هویت گرفتیم و توانستیم پس ازآن با گردنی بر افراشته جنبش زنان ایران را به رخ حریفان بکشیم، سعی در نادیده گرفته شدنش کردیم، یعنی همان اتفاقی که بر سر رخداد ۸ مارس ۵۷ آمد.
خاطره تاریخی به معنی پدیده ای خارجی است که به تدریج مبدل به اسطوره ای جمعی و درونی شده و در بزنگاه های تاریخی، منبع اصلی جوشش و حرکت اجتماعی را پدید آورده و در عین حال از همان حرکت اجتماعی تغذیه کرده و زنده می ماند. حضور هزاران نفری زنان معترض در خرداد ۸۴ و خواست آنها مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع مطالبات برابری خواهانه زنان، ظرفیت تبدیل به خاطره تاریخی را داشت و می توانست لااقل برای زنانی که خود از بازیگران اصلی این رویداد بودند، هویت جمعی به وجود آورده و منبع همبستگی آنان شود؛ اگر که قدر و ارزش چنین حرکتی به عنوان تولد دوباره جنبش مستقل زنان، بر بازیگران آن روشن می بود، و اگر این حرکت با تحلیل عمیق تر و یک کنش جمعی خود آگاه همراه بود.
جنبش زنان در تاریخ یک صد ساله ایران چندین بار به اوج و افول رسیده و هر بار با گسست از گذشته خود، چرخ مطالبات خود را از نو اختراع کرده است. رخداد خرداد ۸۴ نیز بدون مراجعه به تجربه اسفند سال ۵۷ و یا حتی تجربه های نزدیکتر سایر جنبش ها، از جمله جنبش دانشجویی در ۱۸ تیر، و متاثر از فضای سیاسی – مانند اسفند سال ۵۷- برنامه ریزی شد بدون آنکه به نتایج و دستاوردهای چنین حرکتی خود آگاه باشد. در آن زمان فعالان جنبش غافل از آن بودند که حرکتهای بزرگ مبداء تغییرات جدید است و آرایش نیروهای دخیل در جنبش را به شدت دچار دگرگونی می کند و این بر عهده کنشگر است که از این تغییرات دچار حیرت و یاس نشود و گروه بندی های بر آمده از گره گاه های حرکتی جنبش را تحمل کند. اگر چنین خودآگاهی در کنشگران جنبش زنان در سال ۸۴ وجود داشت و اگر با مراجعه به تجربه تاریخی سه دهه پیش معنی حذف عرصه های عمومی و تسلط فضای امنیتی رامی دانست و خودش را برای مقابله با تاثیرات فرسایشی که این فضا بر کنشگران جنبش تحمیل می کرد؛ آماده کرده بود؛ می توانست همبستگی به وجود آمده از حرکت اعتراضی خرداد ۸۴ را پایدار کرده و تفاوت های گروهی را طبیعی بداند. اما چنین نشد و اگر واقع بینانه هم نگاه کنیم ، اصولا نمی شد از آن شرایط انتظار چنین خروجی ایده آلی را داشت.
قرائت تجربه ۸ مارس ۵۷ به ما نشان می دهد که حرکتهای توده وار و اعتراضی فراگیر که درون آنها همبستگی عاطفی و ناگهانی نیروها به چشم می خورد تنها توانایی تبدیل نیروهای فردی به گروهی را دارد اما نمی تواند گروه های به وجود آمده را نهادینه کند. به تعبیری می تواند “رحم” جنبش باشد و مرحله انتقال از نطفه به تولد جنبش به حساب بیاید اما نه بیشتر از آن. اگر جنبش فاقد کانون های خود آگاه و هدفمند باشد، نیروهایی که مستعد نهادینه شدن در قالب هویت های جمعی- گروهی هستند، مجددا در توده بی شکل جامعه رسوب خواهند کرد.
بنابراین خاطره زدایی از خرداد ۸۴ به عنوان یک عامل همبستگی ؛ به معنی پشت کردن و یا نادیده گرفتن گره گاه های تاریخی جنبش زنان نیست بلکه به معنی آن است که اساسا عملکرد فعالان جنبش و کانون های موجود در آن پس از این رخداد، توانایی نهادینه کردن آن را نداشت.
* * * * * *
پرسش اول این است که چرا جنبش زنان نتوانست از فرصت همبستگی استفاده درست کند و چرا دوباره دچار همان غفلت تاریخی بدو انقلاب شد؟
بدیهی است که چون هنوز فاصله زیادی از ماجرای خرداد نداشته ایم نمی توانیم پاسخ دقیقی به این پرسش دهیم؛ بنابراین این نوشته تلاش دارد پاسخی ازدرون برای تبیین این واقعیت بیابد که چرا گروه هایی که بازیگران خرداد ۸۴ بودند از این رخداد به عنوان یک عامل همبستگی خاطره زدایی کرده اند؟
ماه های پس از خرداد ۸۴، دوران تکثر طبیعی و حیرت و سرگردانی جنبش زنان بود. به معنی دیگر در حالی که جنبش رشد می کرد به مانند دختر نو بالغی از مشاهده تغییرات بدن خود وحشت زده شده و اساسا هنوز توانایی تبیین “تغییرات خود” را نیافته بود. “هم اندیشی فعالان جنبش زنان” که به منزله طیف وسیعی از نیروهای جنبش، برنامه ریز تجمع خرداد ۸۴ بود به هم ریخته بود و دست کم سه جناح مختلف از آن سر بر آورده بودند که هیچ یک حاضر نبود با دیگری گفتگو و تعامل کند. این جناح ها زمان لازم داشتند تا خود را سرو سامان داده و هویت و گفتمان ویژه خود را بیابند. این در حالی بود که خاطره همبستگی خرداد تنها شانس پیوند دوباره این جناح ها بود . اگر این جناح ها زمان و مجال گذار از دوره حیرت را داشتند، شاید خاطره خرداد ۸۴ می توانست به منزله منبع همبستگی مورد اجماع واقع شود. اما وقوع رویداد خرداد ۸۵ و تغییر مجدد آرایش نیروها، مجال مکث کردن بر خاطره خرداد ۸۴ را از کنشگران این عرصه سلب کرد.
گردانندگان و برنامه ریزان خرداد ۸۵ – یکی از سه جناح بر آمده از جمع هماندیشی- ، به رغم تغییرات فاحش در فضای سیاسی و آماده باش سرکوبگرانه حریفان برای راندن جنبش های اجتماعی به خانه ها، پس از چند دستگی و اختلاف نظر در نحوه بزرگداشت خاطره خرداد ۸۴ ، بر راه اندازی اعتراض خیابانی پافشاری کرد اما مطالبات نسبتا رادیکال سال گذشته مبنی بر تغییر قانون اساسی به نفع زنان، را حتی تا حد تغییر قوانین مدنی تنزل داد تا با تهدیدات خارجی کمتری روبرو شود. با این همه حرکت اعتراضی خرداد ۸۵- اساسا به دلیل آماده باش و سرکوب فوری نیروهای پلیسی و از کنترل خارج شدن اداره تجمع حتی ساعتها قبل از برگزاری آن- عملا در همان دقایق نخست به خشونت کشیده شده و به صورت تظاهرات پراکنده در گروه های تقریبا ده نفره در آمد. هر چند که بعد ازبازداشت ده ها تن از مردم رهگذر یا فعال در این تظاهرات که به نام ترین آنها موسوی خویینی، یک فعال دانشجویی بود؛ همه فعالان جنبش های اجتماعی به حمایت از این رخداد برخاسته و برخورد نیروهای پلیس را شدیدا محکوم کردند؛ اما حمایت طیف های مختلف جنبش زنان در حد حمایت سایر جنبش ها از آنها باقی ماند و مرزهای تفاهم و همبستگی پیشروی بیشتری از مواضع قبلی خود نکرد.
رخداد ۲۲ خرداد ۸۵ اگر چه در مدیریت برگزاری این تجمع ناتوانایی های “ناگفته” ایی از خود نشان داد اما در مدیریت فرایند قبل و بعد از برگزاری تجمع موفق بود. نکته مثبت این رخداد این بود که به عکس خرداد ۸۴، کانون های برنامه ریز حرکت خرداد ۸۵ بسرعت به پایدار سازی تاثیرات و نیروهای بر آمده از این رخداد در قالب راه اندازی “کمپین یک میلیون امضا” پرداخته و تلاشی هدفمند برای تبدیل خرداد ۸۵ به خاطره تاریخی و اسطوره وار برای فعالان این کمپین کردند.
تلاش دیگر بانیان کمپین یک میلیون امضا این بوده است که ۲۲ خرداد را تبدیل به روز همبستگی جنبش زنان کنند و حتی در این باره مقاله ها نوشته و برنامه هایی برگزار شود. اما در مقالات یاد شده به تدربج اهمیت بیست و دو خرداد هشتاد و چهار به دست فراموشی سپرده شده و حتی به طرز زیرکانه ای تنها در حد یک پیشینه تاریخی برای پیدایش خرداد ۸۵ که اکنون دیگر به نحو یک طرفه ای در مورد آن اسطوره سازی می شد باقی ماند. از آن پس تلاش برای تثبیت بیست و خرداد به عنوان روز همبستگی یکی از سیاست های اصلی کمپین یک میلیون امضا برای مشروعیت بخشیدن به خود به عنوان نماد مسلط جنبش زنان گردید چرا که می توانست با حذف اهمیت بیست ودو خرداد هشتاد و چهار به عنوان روز میلاد دوباره جنبش زنان ایران، روزی را که خود از آن بر آمده بود به عنوان منبع ظهور جنبش زنان بر آگاهانی که صلاح نمی دانستند تفرقه افکنی کنند و بر ناآگاهان نو رسیده تحمیل کند.
دلایل زیادی برا ی مخالفت سایر جناح های جنبش زنان از اصلاح طلب گرفته تا چپ و حتی جناح های بیرون آمده از هماندیشی زنان ؛ در نقد این فرایند وجود دارد اما از آنجا که بدنه جنبش زنان در این مدت بسیار آسیب پذیر و نورس بود؛ توافق ناگفته ای برای صبوری و محول کردن این انتقادات به وقت خود؛ مشاهده می شود. اما این دلایل هر چه که باشد مهم این است که حرکت خرداد ۸۵ از آن جهت که مبتنی بر خواست و اراده جمعی طیف های مختلف جنبش نبود اساسن نمی توانست و هنوز هم نمی تواند ظرفیت تاریخی برای همبستگی را داشته باشد.
این ناتوانی به دو دلیل است :
۱- زمان و فرایند تبدیل ۲۲ خرداد ۸۴ به یک خاطره تاریخی مبتنی بر همبستگی را از فعالان نیروهای مختلف جنبش زنان گرفت.
۲- مبداء و منبع پیدایش کمپین یک میلیون امضا شده و توانست نیروهای بر آمده از حرکت خرداد ۸۵ را در مسیر سازماندهی این کمپین کانالیزه کند.
بنابراین با وجود تمام دستاوردهای با ارزش خرداد ۸۵، آنچه که حقیقت دارد این است که اسطوره سازی از این روز ، محو خاطره تاریخی بیست و دو خرداد هشتاد و چهار به عنوان روزی است که پس از ۳۰ سال ظهور مجدد جنبش زنان را در پی داشت.
* * * * * * * *
پرسش دیگر این است که جنبش زنان به عنوان یک جنبش واقع بین و مدرن، چرا باید برای ایجاد همبستگی به دنبال اسطوره سازی و خاطره سازی هایی که مختص مردمان آرمان پردازو معناگراست باشد؟ دورتر اگر نرویم در همین سال گذشته مگر کم موضوعی برای همبستگی و مبارزه جمعی بر علیه آن وجود داشت؟! تقریبا تمام سایت های مربوط به زنان بحثهایی مشابه در مورد تضییقات حقوقی و امنیتی بر زنان داشته و هرگروهی به صورت جداگانه سعی داشت ابتکاری از خود نشان دهد. اعتراض به لایحه حمایت از خانواده تقریبا در دستور کار همه طیف های جنبش بود؛ و حتی زنان اصول گرا را به واکنش وادار کرد؛ اما با وجود فراهم بودن فضایی مساعد بازهم ما به فرصت هایمان پشت کرده و هر کس در دکان و دستگاه خودش مشغول کار خود شد. تعطیلی مجله زنان فرصت خوبی برای همبستگی نسبی فراهم آورد و حتی باعث شد همان جناح های مخالف ؛ کنار هم بنشینند و بیانیه ای مشترک بنویسند.
اگر دورتر رویم سیزده اسفند هشتاد و پنج را می بینیم که نمایش واقعی همبستگی بود و جناح های بر آمده از هماندیشی زنان؛ برای اعتراض به دادگاه ۵ تن از کسانی که به دلیل برگزاری خرداد هشتاد و پنج؛ چند روز مانده به هشت مارس محاکمه داشتند- با وجود مخالفتهایی که گفته شد و- با قصد و نیت همبستگی و خاتمه بخشیدن به شکاف های داخلی و جلوگیری از تمرکز فشارهای بیرونی درمقابل دادگاه تحصن کرده و سرانجام پس از یک ساعت و نیم مقاومت؛ سی و سه نفر آنان دستگیر شدند که اکثر آنان از افراد مطرح جنبش زنان بودند. اما با وجود آنکه هنوز پرونده های بسیاری ازبازداشت شدگان آن روز در دست جریان است، در بیانیه اخیر بیست و دو خرداد هشتاد و هفت از آن روز نیز خاطره زدایی شده است.
همبستگی لوازمی نیاز دارد که از عهده روزهای تقدیس شده و حوادث فرصت ساز خارج است. همبستگی وقتی اتفاق می افتاد که ضمن تابوشکنی از قدرت؛ سیستم توزیع روابط قدرت در درون نیروهای جنبش زنان از سنت های رایج مردانه و ناعادلانه فاصله بگیرد. هویت پذیری نیروها و کانون های متعدد جنبش در گرو قدرتمند شدن آنهاست. آنچه که جنبش فمنیستی با آن سر ناسازگاری دارد خود قدرت نیست بلکه روابط ناعادلانه قدرت است که زنان را فرو دست می کند وقدرتمند سازی زنان، یکی از پروژه های اصلی این جنبش به حساب می آید. نهادینه شدن جنبش زنان نیز نیاز به قدرتمند شدن یک یک طیف ها و گروه هایی دارد که دراین عرصه تلاش می کنند، تلاشی که در عمل انجام می شود اما در زبان از گفتن آن می پرهیزیم. و گاه همدیگر را محکوم به داشتن آن ویا کسب آن می کنیم و مثلا می گوییم “فلان گروه دنبال قدرت است” و یا” ما از قدرت طلبی بی زاریم”. تا زمانی که ترس و نفرت از کلمه قدرت از ما زایل نشود نمی توانیم نگاهی واقع بینانه به مقوله قدرت داشته باشیم. وقتی که اصل قدرت محترم داشته شود، آنگاه می توان درباره موازنه قدرت به شیوه های زنانه و فمنیستی برنامه ریزی کرد و تا بین نیروهای جنبش موازانه قدرت برقرار نشود؛ تمایل به “همبستگی” بسرعت منجر به “وابستگی” می شود.
یکی دیگر از لوازم همبستگی حفظ مناسبات و روابط برابر بر اساس اصول انسانی- دمکراتیک و بر پایه ارزشهای فمنیستی است. یک سر طیف رابطه برابر؛ احترام به حفظ هویت های گروهی و سر دیگر آن حس مشترک جمعی و درد و دغدغه های مشترک است. “تفاوت درعین تفاهم” معنای دیگر رابطه برابر است؛ و مفهومی متخالف با اصل یکسان سازی “همه با من” و ” همه با هم” دارد.
و در پایان این که؛ همبستگی پدیده ای یک شبه نیست بلکه فرایندی طولانی مدت بوده و نیازمند ساختن سرمایه اجتماعی است و آنچه که در دست ماست استفاده از هر فرصتی است که می تواند ما را یک قدم با همبستگی واقعی نزدیک کند. قدم های آغازین این فرایند گفتگو و اعتماد متقابل است؛ اتفاقی که خوشبختانه در این روزها فرایند آن آغاز شده و بیان ناگفته ها در این مقاله با ذکر صریح مصادیق، یکی از نشانه های آن است.