جمعه ۳ اوت ۲۰۱۸
None
این اظهار نظری است درباره کنفرانس امسال بنیاد پژوهشهای زنان در استکهلم، با توجه به حواشیای Ú©Ù‡ داشته، حواشیای Ú©Ù‡ انگار متن را تحت الشعاع قرار داده است.
من بیش از ۲۰ سا ل است که به کنفرانسهای بنیاد پژوهشهای زنان ایران رفتهام و در آنها حضور داشتهام. دو بار همراه با دوستان و زنان فعال شمال کالیفرنیا در دانشگاه برکلی از برگزارکنندگان کنفرانس بودهام و یک بار هم به عنوان سخنران در آن شرکت داشتهام. به باور من این نهاد که نزدیک به سه دهه با ثابت قدمی مسئول بنیاد، خانم گلناز امین، و با همدلی و همیاری بسیاری از زنان فعال ایرانی زنده و پربار مانده، علیرغم فراز و نشیبهایش، شایستهی تحسین و تقدیر است.
در ۲۹ سال گذشته کنفرانسهای بنیاد ظرفی بوده برای تبادل فکر و نظر میان پژوهشگران و کنشگران جنبش زنان خارج، و نیز پلی بوده برای ارتباط کنشگران داخل و خارج. بنیاد با معرفی زنان و شناساندن پژوهشگرانی که در مقولات فمینیستی، حرف و کاری برای ارائه داشته اند، به خاری در چشم جمهوری اسلامی تبدیل شده که کمر به بدنام کردن و متلاشی ساختن آن بسته است. پس میشود تصور کرد که عدو چقدر باید احساس خوشحالی کند که برخی، دانسته یا ندانسته، با کلام و قلم، ضرباتی سخت بر بنیاد وارد کنند.
کنفرانس امسال
امسال هم کنفرانس سه روزهی بنیاد علیرغم حرف و حدیثها در دو روز اول در آرامش برگذار شد. مقالات خوبی ارائه شد که بحثهای آموزندهای را در پی آورد. افسوس که این مباحث، در سایهی جنجالی قرار گرفت که نه سخنرانان را میتوان مسئول آن دانست و نه شرکتکنندگان را.
ماجرای اختلاف را برای آنانی که نمیدانند به اختصار میگویم:
عدهای از فعالین زنان با امضای نامهای خواستار پس گرفتن دعوت سخنرانی از خانم مهناز قزلو در کنفرانس امسال شدند؛ زیرا که به زعم آنان او در خشونت سایبری و افترازنی علیه شادی امین، فعال حقوق زنان و حقوق بشر نقش داشته. شادی امین با پیگیری بینظیرش اخیرا در دادگاهی در تورنتو توانسته بود آرشام پارسی، عامل این خشونت سایبری را محکوم کند و او را به درستی به سزای اعمالش برساند. در این دادگاه از مهناز قزلو − به عنوان کسی که ایمیلی تخریبی از جانب فرد سومی علیه شادی امین به آرشام پارسی ارسال کرده − نام برده شد. ولی نه اتهامی به قزلو وارد شد و نه محکومیتی در مورد او مقرر شد. بنابراین در این شرایط پیچیده برای بنیاد پژوهشها بسیار مشکل بود که به قضاوت بنشیند و کمیته اجرایی تصمیم بر این گرفت که دعوت را پس نگیرد و این خشم و نارضایتی شادی امین و شادی صدر را در پی داشت.
در پی اعتراضهایی که روز سوم در سمینار درگرفت، مباحثی مطرح شد که کل سمینار را تحتالشعاع قرار داد. امیدوارم مباحث سخنرانان امسال، جای شایستهی خود را در بازبینی حاصل و نتیجهی این کنفرانس پیدا کند؛ و بیشتر از این امیدوارم جنجالی که امسال شاهدش بودیم، به رغم اینکه بسیاری را ناامید کرد، بنمایهی بحثهایی سازنده شود و ما را به تأمل در عملکردهایمان وادارد. در جریان اختلافها و درگیریها، میتوان رفتار دیگری پیشه کرد؛ حتا – و به ویژه- آنگاه که خود را قربانی یک بیعدالتی میپنداریم.
انتقاد به مقاله «حاشیهای بر متن کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران»
با چنین هدفی است که من در این نوشته کوتاه به مقالهای که خانم نعیمه دوستدار در باره رویدادهای سمینار بل عنوان «حاشیهای بر متن کنفرانس بنیاد پژوهشهای زنان ایران» در سایت رادیو زمانه انتشار داده میپردازم. حرف من برخورد به درکی تقلیلگرایانه، یک سویه و سیاست زده است که خانم دوستدار از خشونت ارائه داده است و در این باره توجه خواننده را به دو نکته محوری جلب میکنم:
■ نخست اینکه تصویری که مقاله مزبور به خواننده میدهد این است که موافقان و مخالفان یک سخنرانی هر دو به رفتارهای خشونت بار دست زدهاند. برای القای چنین برداشتی نویسنده مقاله خشم و برآشفتگی را که مانند شادی و رضایت، از احساسات طبیعی آدمی است، با خشونت یکی گرفته است. اما اگر بخواهیم بلند کردن صدا را همان اعمال خشونت بدانیم، باید در پارلمان انگلیس را تخته کرد و همه اعضای آن را به جرم اعمال خشونت بازداشت کرد!
روشن است که اینگونه تعاریف دلبخواه و نادقیق از ‘خشونت† میتواند ما را از آنچه روی داده دور کند و به روایتی یکجانبه و سطحی از واقعیتهای پیچیده، محدود سازد.
من اما بر این باورم که میشود در جامعهای که افراد از دست هم برآشفته میشوند زندگی کرد؛ هر چند که این روش مورد علاقه برخی نباشد. ولی سخت است در دنیایی که افراد مسئولیت اعمالشان را به عهده نمیگیرند، عصبانی نشد!
اینکه کسانی به خود اجازه میدهند نقش قاضی دادگاه و دادستان را ایفا نمایند و برای فردی غیابی حکم صادر کنند و او را ممنوعالورود و ممنوعالصدا در کنفرانس اعلام نمایند، موضوعی است که خشم برانگیز است. اینکه کسانی از یک سخنران دعوت میکنند، اما بعد به یاد استفاده از حقوق مدنیشان میافتند و سالن را ترک میکنند، محیط را آشفته میکند. اینکه کسانی با پرچم دفاع از حرمت انسانی، فردی را که در میانشان حضور ندارد با نام و مشخصات مورد افترا قرار میدهند و پرچمدار هیاهوکنندگان در دفاع از حقوق بشر و ضد افترازنی لام تا کام در مذمت این حرکت نمیگوید، بادی است که میکارد و عاقبتش معلوم است. از همه این مسائل که جای ساعتها بحث و بررسی دارند میگذرم.
■ نکته مهم دیگر این است که مقاله خانم دوستدار به خواننده چنین القا میکند که نویسنده شاهدی بیطرف است. حال آنکه خود او عضو کمیته برگزاری سمینار بوده است. در صورتی که ایشان میخواست در مقام شاهدی منصف به نقد رویدادها برآید لازم بود مسئولیت خویش را نیز مورد توجه قرار دهد. پس میباید به این پرسش ساده میپرداخت که آیا به عنوان عضو کمیته اجرایی، به دعوت از خانم مهناز قزللو رأی مثبت داده و آیا مسئولیت برنامه تدوین شده را پذیرفته یا خیر. در صورت پاسخ مثبت به این پرسش لازم بود به این نکته پرداخته شود که:
چرا نویسنده بیطرف در ترک سالن با معترضان همراه شده است؟
و در صورتی که با دعوت از این سخنران مخالف بوده، قبل از برگزاری کنفرانس و انجا م این سخنرا نی چه اقدامی کرده است؟
آیا تصمیم ترک سالن به نشانه اعتراض را به مسئول بنیاد و سایر اعضای کمیتهی اجرایی اعلان کرد؟
یاد آوری این نکات در ترسیم فضای رویدادها اهمیتی اساسی دارند. و در ادامه، این پرسش در مقابل خانم دوستدار قرار میگیرد که:
آیا اینگونه رفتارها در ایحاد تنش موثر نبودهاند؟
آیا ایشان و دیگر برگزار کنندگان که از معرفی سخنران مورد اعتراض هم سر باز زدند از خود پرسیده بودند چه کسی باید مسئول گرداندن این جلسه باشد؟
اگر خانم گلرخ جهانگیری که به لحاظ أاصول اولیه اخلاقی این امر را عهده دار شد از این کار سر باز میزد، چاره کار چه بود؟
حتی اگر مهناز قزللو حکم محکومیت داشت که نداشت، باید از حق سخنرانی که به آن دعوت شده بود محروم میشد؟
آیا رفتارایشان و باقی اعضای کمیته برگزاری و کمیته مقالات که بر انتخاب سخنران صحه گذاشته بودند و در همان حال به همراهی معترضان برخاستند نوعی بی احترامی به شرکت کنندگان سمینار نبود؟
آیا این رفتارها ایجاد تنش نکرد؟
چرا وقتی باد میکاریم به فکر درو کردن توفان نیستیم و بیتابی و اضطراب افراد در مقابله با توفان را مورد شماتت قرار میدهیم؟
درک عصبانیت کسانی که انواع بیاحترامیها در جلوی رویشان رخ داده چندان دشوار نیست. به جای این، نویسنده ترجیح داده اینگونه واکنشها را خشونت بنامد و یا افراد را به نادانی و ناآگاهی از اصول دموکراسی متهم کند!
روشن است که چنین رویکردی با بیطرفی که نویسنده مدعی ان است بسیار فاصله دارد.
نوشته مرتبط: