نامه نرگس محمدی از زندان در سالروز تولد فرزندانش
None
بیش از ۱۰۰ سال پیش مادر بزرگم زاده شد و ۶۷ سال پیش مادرم را زایید، فرزند و نوههای مادر بزرگم در تقلای
آزادی، اعدام، زندانی و شکنجه شدند و مادر، رنجها کشید و رفت. مادرم ۴۵ سال پیش مرا زایید و از حبس و بازداشت و هجرت عزیزانش نالید و اکنون مبتلا به بیماریهایی است که حتی توان ملاقات مرا در زندان ندارد. من ۱۱ سال پیش فرزندانم را زاییدم و اکنون در حسرت دیدارشان در گوشه زندانم.
بیش از ۱۰۰ سال است که زاییده شدیم و زاییدیم. دختر و بعد مادر شدیم و به موازات این تسلسل و تداوم زایشها و مادرانگیها، قصه پر غصه آزادی، در پای چوبههای دار و دالانهای شکنجه و سلولها، از گلوگاههای خسته نجوا شد و میشود.
آه اگر آزادی سرودی میخواند کوچک، حتی کوچکتر از گلوگاه پرنده.
در زمانهای که شدت اشتیاق ثروت و لذت و جذابیت قدرت، از غیر پیشی گرفته، نوشتن از عشق و مهر مادرانه و محبت به بشر، اگر نگویم بیهوده، اما چو آواز خروس بیمحل است. میدانم در این اوضاع و احوال زمانه، نوشتهام به آوازخروس بی محل میماند.
۷ آذر روز تولد کودکان در غربت من است.
سومین شمع تولد کیانا و علی را در زندان روشن میکنم، هرچند دیگر تصویر روشن و واقعی از چهرههای نازنینشان ندارم. کیانا در تماسی که داشتم، میگفت مامان نرگس تو الان چه شکلی شدی؟ میدانم که دیگر فرزندانم هم تصویری از من ندارند. و این نمایش تصویر عریان استبداد و ظلم است. هجران طولانی شده و به این میاندیشم که اگر روزی در جدال استبداد با آزادی، در کشمکش دل و عقل و عشق و مصلحت، دل وانهادیم، اکنون به روزگاری رسیدیم که به جدال دل با دل مبتلا شده و به تکهتکه شدن قلبهایمان تن دادهایم.
کیانا و علی جان تولدتان مبارک
مامان نرگس
زندان اوین