نگاهی به فیلم با من از دریا بگو – کاری از رضا علامهزاده
None
٢۵ سال از کشتار جمعی ١٣۶٧ در زندانهای رژیم اسلامی میگذرد. صدها نوشته و خاطره بعنوان سندهای زنده از این کابوس بر جای مانده اند. تلاشهای زندگانی که این کشتار گسترده را تجربه کردند و از آن جان بدر بردند و خانواده هایی که عزیزانشان را از دست دادند و کوشیدند تا این فاجعه ملی را بازگو و افشا کنند، اکنون موجب آگاهی هر چه بیشتر ایرانیان به ابعاد این کشتار می گردند.
رضا علامه زاده کارگردان و بیژن شاهمرادی تهیه کننده، این بار وظیفه دشواری را بر عهده گرفتند. آنها نه با قلم، بلکه با نگارگری دوربینشان به سراغ کابوس اعدامهای گسترده، شکنجه های روانی و جسمانی، تجاوز های جنسی و …. رفتند. فیلم «با من از دریا بگو» رویای زنده گارکردان و مستند سازی است که در قصه ای از زبان دو مادر و دو دختر، آذر و نینا و رویا و دریا، یکی واقعی و دیگری تخیلی «رویایی»، بازگویی میشود. رویایی که کابوس را به دریا میسپارد، از نفرت و خشم «مادران خاوران» گلهای شقایق میرویاند، از اشکهای شکنجه شدگانی چون آزاده زن کرد، خانم آذر آل کنعان و خانم خاطره معینی واژه های عشق به فرزندان و نسل جوان و امید و راز با هم ماندن و با هم بودن جانباختگان را ترسیم میکند.
دوربین علامه زاده کودکانی را تصویر میکند که تنها بازی کودکانه شان کشیدن پی در پی سیفون های سلول است، بازی که رویای آبشار را برای مادر می آفریند. آنان با مادران دربندشان به نیایش نور میروند و از دریچه کوچک زندانها به آفتاب خیره می شوند و آن را میشناسند. کودکانی که پس از دو دهه در هیئت دو دختر و زنانی برومند به کشف حقیقت میروند و در دادگاهی برای ثبت و محکومیت جنایت هولناک ۶٧ شرکت میجویند.
فیلم دیالوگی است میان این جوانان و زنان برومند با مبارزان و کنشگران و یا بانیان انقلاب یعنی با نسل سوخته انقلاب ۵٧، نسلی که به نقد خویش مینشیند. از زبان محسن یلفانی، علی کشتگر و با یادواره چهره نامدار ادبیات ایران غلامحسین ساعدی و دیگران به جستجوی ریشه های فریفتگی آگاهان و فروغلتیدن ملت میپردازد. ریشه هایی در تاریخ، در بنیادهای اندیشه اسلامی، در دروغگویی و حیله و تزویر رهبر انقلاب اسلامی، در تقیه و جایگزینی اندیشه واپسگرایانه اسلامی ـ شیعی با اندیشه آزادیخواهانه، در به کرسی نشاندن قانون شریعت بجای حقوق بشر و … . دوربین علامه زاده در جستن ریشه های خشونت و پیشینه اعدام های گسترده ۶٧ و قربانیان خشونت، روزهای آغازین انقلاب ۵٧ را به تصویر میکشد، محکومیت بدون دادگاه، متهم بدون وکیل و تیرباران هویداها به دست حجت الاسلام های مسلح و غیره.
متن حزن انگیز درام و داستان بلند فیلم با صدای گیرا و گرم گلنار و میرعلی حسینی با موسیقی متن اسفندیار منفردزاده بازگو میشود.
این فیلم مستند علامه زاده متمایز است از دیگر فیلمهای تکان دهنده کوتاه و مستندی که او در سالهای اخیر در مصاحبه با قربانیان شکنجه و تجاوز رژیم ساخته است. علامه زاده خیز برمیدارد و با استودیوی کوچکش در مهاجرت، پرش و پرواز میکند. او با همت یار و همکار دیرینش بیژن شاهمرادی، تهیه کننده فیلم، و تکیه بر تلاش دراز مدت روشنگرانی چون آذر آل کنعان، مهدی اصلانی، ایرج مصداقی، سیمین بهبهانی، علی کشتگر، محسن یلفانی ، امیر اطیائی و احمد موسوی و از همه مهمتر با فداکاری ها و افشاگری های بی پروای «مادران خاوران» ایران عمق فاجعه را میکاود و رنج مادران را به تصویر میکشد. «مادران خاورانی» که نه تنها یکبار رنج جسمانی زادن فرزندان شان را کشیدند بلکه با یافتن جسدهای عزیزان و جگرگوشه گانشان در گوری گمنام و جمعی بار دیگر درد زایاندن حقیقت و افشای چهره تلخ حکومت اسلامی را بر خود هموار کردند.
در اوج های غمناک فیلم، علامه زاده موج های دریا و اشکهای آذر را فراموش نمی کند، دختری نمادین بنام دریا در کنار امواج دریا و اشکهایی که دوباره در نگاه دوربین علامه زاده به دریا می پیوندد و بخشی از آن میگردند. دریایی که دختر مادر نمادین، یعنی رویاست. مادری که اگر زنده میماند باید در دادگاه محاکمه یکی از قدارترین و جنایتکارترین رژیم های دنیا شرکت میجست. رویایی که نه تنها در دریا بلکه در عزم و اراده روشنگرانه انسانها در تلاش و جستجوی کشف حقیقت همچنان زنده است.
جایگاه زنان ایران در این بیداری ملی بسیار سترگ و نقش آفرین است. اگر رژیم های آپارتاید به نژادکشی پرداختند، رژیم ولایت فقیه با اتکاء به استبداد دینی و بنام خدا و «رحمانیت اسلام شیعه» و با «پرچم عدل علی» در ایران در ابعاد گسترده ای به زن کشی پرداخت. پاسخ زنان ایران به «یا روسری یا تو سری» رژیم ایستادگی در برابر زور و واپسگرایی و «نه روسری نه تو سری» بود. علامه زاده این فیلم مستند و «رویایی» خود را به مادران خاوران پیشکش میکند و آن را برای اولین بار همزمان با هشتم مارس ٢ف١۴ در دانشگاه یو ـ سی ـ ال ـ ای در لس آنجلس به نمایش میگذارد.
فیلم هم مستند و هم رازگونه علامه زاده تلاشی هنری است پهلو به پهلوی واقعیتهای دردناک ملتی که در پایان قرن بیستم و در آغاز قرن بیست و یکم به بهانه گروگان گیری چند ده آمریکایی به سفارتخانه ای در تهران، در واقع خود به گروگان کشیده میشود و دهه ها گرده خم میکند تا با تکیه بر اعتقادهای دینیش، رژیمی مستبد و اسلامی به قدرت و عظمت رسد، تا در آن یکی را به جرم ارتداد از اسلام، دیگری را به جرم محاربه با خدا، سومی را به جرم زاده شدن در خانواده ای غیر اسلامی، چهارمی را به جرم ستیز با ولایت و رهبری و پنجمی را به جرم اعتیاد، در زندان ها و خیابانها، خشن تر از اسیران جنگی، شکنجه و اعدام کنند.
فیلم علامه زاده در این دوره پر تب و تاب، اما به ظاهر آرام میهن، پیام آور زنده بودن زندگی است. او در دیالوگ با نسل جوان، روشنفکرانی از جنس و تبار خود را به صراحت به نقد میکشد و از آنها میخواهد که اشتباهات خود را بکاوند تا میهن مان دوباره در دام فریب و فریفتگی و پریشان فکری نیفتد و به ورطه نابودی کشانده نشود.
اگر کشتارها و تجاوزهای ٣۵ ساله حرامیان اسلامی کابوس میلیونها انسان ایرانی شده اند. اگر بناست کابوسها ثبت گردند و به عبارتی دیگر از جان و روان ملت رخت بر بندند و به بستر، بالین و روان بانیان کشتار و کابوس آفرینان بنشینند، جان ملت باید از حجم غمناک حادثه و از سنگینی این فاجعه رهائی یابد و این فاجعه فراموش نگردد. پرسش این است که چگونه میتوان فراموش نکرد و شعور تجربی ملت را به حافظه ای نیرومند و مواج و دریاگونه پیوند زد و رساند، تا بماند؟ چگونه این حافظه ملی میتواند همچون زبانی گویا و پشتیبانی توانا روان و جان ملت را از پریشانی و از گزند آسیبهای کهنه و نو در پناه خود گیرد؟ اگر فاشیسم بمثابه اندیشه و ماشین نظامی کشتار در آلمان و اروپا سالیان دراز تسلط و دوام داشت، بدون شناخت و شناسائی ژرف و گسترده آن، ملتهای اروپائی نمی توانستند با آن مقابله نمایند.
چگونه فکر و روان بخش های بزرگی از مردممان در سالهای انقلاب ملهم از تویه های پوسیده دین و شریعت خونریزی شدکه عده ای توانستند با انقلاب اسلامیشان قانون هایی را بنویسند و به کرسی بنشانند که پل بهشتشان از پی قتل و کشتار دسته جمعی «کافران و محاربان» و تجاوز به زنان و جوانان ساخته و هموار شد؟ رهائی از کابوس مستلزم گذار از دالان های خشونت و بهیمیت است.
راز ماندن در چیست؟
کوه پرسید ز رود:
زیر این سقف کبود راز ماندن در چیست؟
گفت: در رفتن من.
کوه پرسید: و من؟
گفت: در ماندن تو.
بلبلی گفت: و من؟
خنده ای کرد و گفت: در غزلخوانی تو.
آه از آن آبادی که در آن،
کوه رَوَد، رود مرداب شود و در آن بلبل سرگشته سرش را به گریبان ببرد و نخواند دیگر
من و تو بلبل و کوه و رودیم
راز ماندن، جز در خواندن من، ماندن تو، رفتن یاران سفرکرده مان نیست
بدان!
ابوالفضل سپهر (کوهیار)
دیگر فیلم های مستند و کوتاه رضا علامه زاده تا کنون در فضای مجازی و رسانه ای، گاهاً رکورد بیش از دو میلیون مراجعه (کلیک) داشته اند. این مراجعه و توجه نشانگر گستردگی و حساسیت و بیداری هم میهنانمان به واقعیت های دردناک زندگی خود است. علامه زاده همراه دوربینش در درازنای این سالیان اسارت ملت به دست رژیم اسلامی، پر تب و تاب و کنجکاو و برغم محدودیتهای مالی و مشکلات کاری، در دفاع از حقوق بشر در ایران و در انتقاد و افشاء بیداد، خشونت، ناعدالتی، تزویر و دروغ، سکوت، عافیت طلبی، تایید جنایت و نامردمی و تبعیض در مورد اقلیتهای قومی و دینی بردبارانه و استوارانه کوشیده است. دفاع از حقوق شهروندی ایرانیان و مبارزه حقوق بشری که در درون و بیرون از مرزها بیش از پیش مورد کنکاش و توجه آگاهان و کارشناسان قرار می گیرد، وجدانهای بیدار بشری را بسوی خود می کشاند و بسیارانی را به حرکت و جنبش در می آورد.
علامه زاده در متن بلند ژانر فیلم مستند و داستانیش به رویارویی با ترسناکی فاجعه و در درامی غمناک و در پردازش شفاف و سخت و انتقادگونه به سبک خویش، در پی ساختن است نه ویرانی. دیالوگ او با نسل های جوان صریح و صادقانه است. او رخصت می جوید و با تمام قوا همراه با یارانی دیگر در پی فرصت و زدن پلی از مهاجرت دراز و سکوت و سکون به قلب خاوران است. اگر روشنگری و یا شعر، رمان، موسیقی و فیلم از نوع انتقادی نتوانستند پرده های سنگین و تویه های چرکین و کهنه مردممان و یا تسلط جهل و اندیشه های واپسگرایانه را کاملا کنار زنند، اگر هنرمندانی از تبار علامه زاده در پی آفریدن حماسه ها و چکامه های خود هنوز در گردنه های پر فراز و نشیب این راه هستند، دریا و امید به زنده بودن زندگی اما پابرجاست و بسیارانی در پی کشف راز ماندن اند.
درام علامه زاده به سوی حماسه میرود و دریا از درون حصار شش سنگی، کتاب «زنده باد زندگی» و رویای خود او و بازگویی زندگی رویاگونه بسیارانی را در برمیگیرد و به آغوش میکشد. حماسه ها باید بگسترند تا خاوران و اندیشه های ملتمان از کابوس رهائی یابد.
فیلم با دیدار دو دختر جوان نینا و دریا و واگذاری یادهایی از کودکی گمشده اش به وی و سپردن خاطره ها به نسل جوان پایان می یابد. شقایقهای خاوران و خاطره مادران، اما روینده، گفتنی و ماندنی است و نگارگران و راویان این قصه ها می روند تا از راز ماندن و از روندگی رود، ماندگاری کوه و غزل خوانی بلبل و چرائی رفتن یاران، رخ برکشند.