صحبت امروز من پرداختن به این سوأل که چرا زنان در” گفتکوهای سیاسی” اغلب زبان خشونت را باز تولید میکنند میباشد.
ما همه در فرهنگی استبداد زده پرورش یافته ایم. در این فرهنگ همیشه خودی و غیر خودی نقش بازی میکرده است . در این فرهنگ رنگها اکثرا سیاه و یا سفید بوده است .به این فرهنگ ناشی از استبداد ، فرهنگ بومی تعارف و تشریفات خارج از حد و رودربایستی و ملاحظه نهادینه شده را نیز باید اضافه کنیم .
درحالیکه در روابط خود با آشنایان یاد گرفته ایم از سر ” ادب و احترام ” خواست شخصی را سرپوش گذاریم و تا حد دروغ گفتن تعارف کنیم ، به افراد غریبه که میرسیم تحمل و بردباری زیادی نشان نمیدهیم و گاه رفتارمان خشونت آمیز نیز میشود. همگی تجربه رفتار مردم در کوچه و بازار و ادارات و ترافیک را به خاطر داریم .
این فرهنگ به سیاست هم راه یافته و در احزاب و سازمانها و نهادهای سیاسی نهادینه شده است .
اختلاف نظرات سیاسی در نزد سازمانهای سیاسی ما به چشم دشمنی نگریسته میشود. اکثر انشعابات و کناره گیریهائی که در جریانهای سیاسی چه داخل و چه خارج از کشور اتفاق افتاده است منجر به بیگانه شدن دوستان سابق از یکدیگر تا سرحد دشمنی شده است.
من به خاطر دارم که حدود ۲ سال بعد از انقلاب ۵۷، فارغ التحصیلان ایرانی مقیم آلمان بر آن شدند که در یک گردهم آئی به تجزیه و تحلیل اوضاع ایران بپردازند. برای این منظور از تمام احزاب و گروههای سیاسی در آلمان دعوت بعمل آمد که در این گردهم آئی در شهر (دوسلدورف یا کلن ؟) شرکت کنند. کشمکش ها شروع شد. یکی گفت چنانچه از گروه “ایکس” کسی باشد ، من نمیآیم ، و دیگری حاضر نبود با سازمان “ایپسیلان” سر یک میز بنشیند. بالأخره هم عده ای به چنین دلائلی شرکت نکردند.این طرز فکر هنوز هم وجود دارد.
در قاموس چپ انقلابی ما ناباوران به ایده ئولوژیشان به منزله دشمن طبقه کارگر و در نهایت دشمن خلق میباشند. راستها از چپها به عنوان جهان وطن و خائن یاد میکنند و غیرو…
این فرهنگ در فضای مجازی و در میان زنان و فمینیست ها نیز تأثیرخود را دارد. یعنی در فضای مجازی نیز چتر حمایت و رفیق بازی را روی روابط با آشنایان و خودیها میگسترانیم و و در مقابل با ناآشنا و “غیرخودی” رفتار دیگری داشته گاه از تحقیر و خشونت نیز ابائی نداریم.
مشکل دیگری که در فرهنگ سیاسی ما خانه کرده است اینکه بسیاری از مواقع افراد را بر پایه گفتار و کردار خودشان به چالش نمیکشیم بلکه این درک و تصور و برداشت خودمان است که به آنها میچسبانیم. از آنجائیکه هیچگاه ادعاها و برچسب های غیر واقعی و بدون سند تعقیب قانونی نداشته اند ، بنابراین احساس مسئولیت در این موارد بسیار کمرنگ است.
نظری به ادبیات سیاسی ما نشان میدهد که تا چه اندازه از واژه های مبهم و بدون اعتبار مانند “گفته میشود”، “شاید”، “بنظر میرسد”، “چه بسا”، “بقول معروف”،”یک طیف مشخص”، و امثال اینها استفاده میشود. پس از استفاده از چنین واژگانی، راه برای نگارنده جهت نوشتن آنچه که مورد پسندش است باز میشود.
ما زنان فمینیست هم همین بار فرهنگی را به دوش میکشیم و بنابراین جای تعجب نیست که همانها را باز تولید کنیم. نمونه این نوع برخوردها که گاه باعث تشنج و ناراحتی در فضای مجازی میشود را من از لیست ایران فمینیسم ذکر میکنم. این لیست شامل ۱۹۹ نفر از فمینیست های ایرانی میباشد و میتوان به عنوان مثال از آن یاد کرد.
من اینجا ایمیلی از این لیست را کپی کرده ام که اتفاقا اشتباها به ایران فمینیسم ارسال شده است. عضوی از این لیست در نوشته ای اسامی چند نفر از فعالین زنان را که دو نفر از اعضای لیست ایران فمینیسم نیز در میانشان بود چنین معرفی کرده بود: اینها ” همه سالها است بطور فعال از مدافعین و مبلغین خاتمی و بعد میرحسین موسوی هستند ”
جالب اینجاست که این دوست هیچ آشنائی با دونفری که به این راحتی چنین ادعاهائی درباره شان کرده بود نداشت وهیچ کجا هم نوشته ای یا گفتاری ازآنها که دال بر چنین داوری باشد نخوانده بود و نتوانست ارائه دهد. تازه نام یکی از آنها را هم غلط نوشته بود و پس از اعتراض آن دو نفر تنها جوابی که داد این بود که “برداشتش چنین بوده است”. پس از آن نیزچندین ایمیل در این مورد رد وبدل شد که در آنها اعتراض و عصبانیت نگارنده به فرستنده این ایمیل به ایران فمینیسم از یکطرف و عذر خواهی فرستنده و تأکید او بر بدون منظوربودن واشتباهی فرستادن ایمیل مزبور از طرف دیگر بوده اصل مسئله که تهمت و برچسب بی اساس بود دیگر رلی در این میان بازی نکرد.
چه باید کرد؟
همین میز گرد قدم مثبتی است که برای شکافتن این معضل و شناخت مسئله برداشته میشود. فمینیست های ایرانی توانسته اند با مطرح کردن تابوهائی چند، جایگاه پیشروئی در جامعه ایرانی و اپوزیسیون آن برای خود بسازند. در مورد سعی در برقراری دیالوگی سالم و نقد خالی از پیش داوری و تحقیر نیز باید پیشگام شد. برای پیشگام شدن نیز قدم اولش شرکت فعال در دیالوگ ها است. بطور مثال متاسفانه از ۱۹۹ نفر عضو ایران فمینیسم تنها عده ای معدود در دیالوگ ها شرکت میکنند. آیا عدم شرکت اکثریت به دلیل بی تفاوتی آنها نسبت به بحث ها است ؟ آیا کمبود وقت مانع اصلی است ؟ یا اینکه بار خشونتی برخورد با نظرات متفاوت دوستان را از شرکت فعال دلسرد میکند؟ جواب صحیح کدام است ؟ با توجه به اینکه پژوهش از راه سوأل و جواب در فضای مجازی پژواک قابل ملاحظه ای ندارد چگونه میتوان آن را یافت؟
مهشید پگاهی
ژانویه ۲۰۱۳