سهیلای عزیز با سپاس از همکاریت، اولین سوالم این است که تا چه اندازه در جریان برگزاری کنفرانس های بنیاد پژوهش های زنان ایران هستی؟ و جایگاه این کنفرانس ها را در جنبش زنان ایران در کجا میبنی؟
از نزدیک در جریان کنفرانس های بنیاد پژوهش های زنان ایران بوده و هستم. در گذشته تا جایی که توانسته ام در کنفرانس ها شرکت کرده ام و یکبار که این کنفرانس در برکلی برگزار شد، به عنوان مهمان مطلبی را در کنفرانس ارائه دادم.
یک نکته جالب در مورد اهمیت کنفرانس بگویم: در منطقه شمال کالیفرنیا زنانی هستند که همه ساله در این کنفرانس شرکت می کنند. مثلا یکی از این زنان، جمیله داوودی است که جلسه های ماهانه زنان در منطقه را هم می گرداند و در برگزاری کنفرانس در برکلی هم نقش داشت. (می توانید برای آگاهی بیشتر درباره جلسه های ماهانه زنان و فعالیت های زنان در این منطقه [اینجا->http://zanan.iran-emrooz.net/index.php?/zanan/more/7264] را کلیک کنید)
هر ساله نیز پس از بازگشت کسانی که در کنفرانس بنیاد شرکت داشته اند، یکی از جلسه های ماهانه زنان به صحبت درباره کنفرانس و محتوا و چگونگی برگزاری آن اختصاص پیدا می کند. دوستانی که در کنفرانس شرکت کرده اند، از سخنان مهمانان و برنامه های هنری که در کنفرانس ارائه شده، مسائل حاشیه ای کنفرانس و برداشتی که از کنفرانس داشته اند صحبت می کنند. خود جمیله هم معمولا یک گزارش از کنفرانس برای نشریه محلی پژواک می نویسد. اگر کنفرانس تا این حد برای ما زنان شمال کالیفرنیا اهمیت پیدا کرده، حتما دلیل موجهی دارد. این دلیل موجه این است که کنفرانس به مسائل زنان ایران وزن خاصی داده و هویت زنان و مسائل آنان را برجسته ساخته است.
کنفرانس به عنوان یک جریان روشنفکری ایرانی تاکنون بسیار موفق بوده و نقش خیلی مهمی در برجسته کردن مسائل زنان ایفا کرده است. افزون بر آن، بنیاد توانسته زنانی را با شیوه های تفکر بسیار گوناگون در این کنفرانس ها گرد هم آورد و به آنها فرصت بحث و گفتگو و تبادل نظر با همدیگر بدهد. بویژه اینکه تلاش می شود که هرساله مهمانانی از ایران نیز حضور داشته باشند به این امر خیلی کمک می کند.
بیاد دارم که چندین سال پیش، گاه برخی از زنان با نگرش های رادیکال تر تلاش می کردند که مخالفین فکری خودشان را از کنفرانس دور نگاه دارند. اما به نظر می رسد که همه ما پخته تر شده ایم، تحمل همدیگر را فرا گرفته و با هم مدارا می کنیم و به همدیگر بال و پر می دهیم. این رشد جمعی به همه ما کمک می کند که همدیگر را همانطور که هستیم، با همه اختلاف نظرها و تضادهای فکری، بپذیریم و با هم به صحبت بنشینیم.
ولی یک موردی که من به آن توجه کرده ام این است که در سالهای اخیر، زنان شرکت کننده در این کنفرانس ها را کمتر زنان پژوهشگر و یا مسئولینی که در توانمندسازی زنان در شهرهای اروپایی و آمریکای شمالی فعال اند تشکیل میدهند، و اکثریت با زنان اکتیویست است. آیا بهتر نیست تعادل مابین زنان آکادمیسین از یک سو و اکتیویست ها از سوی دیگر حفظ شود؟
همینطور است. می بینیم که متاسفانه یک جدایی کلی میان کنشگران و دانشگاهیان ایرانی در امور زنان وجود دارد. و اینکه در کنفرانس این جدایی در آغاز خیلی کمتر بود و حالا بیشتر به چشم می خورد درست است.
به نظر تو چرا چرا چنین است؟
دلیل آن را بطور دقیق نمی دانم. و در اینجا ترجیح می دهم که به صدای بلند گمانه زنی نکنم.
به نظر تو آیا موضوع سمینار امسال – “زن، تن و اختیار” – میتواند مسایل و مشکلات اقشار وسیعی از زنان ایرانی را دربر گیرد؟
این موضوع بسیار مهمی برای همه زنان ایرانی است. برخی زنان شاید آن را انکار کنند. اما چه انکار بکنند یا نکنند، برای همه زنان – تکرارمی کنم: همه ی زنان – مساله اختیار بر بدن از مهم ترین مسائل زندگی است. چرا که روی همه جوانب زندگی شخصی و اجتماعی تاثیر دارد.
اما اینکه این مساله تا چه حد بتواند در طول سمینار بطور دقیق شکافته شده و در رابطه با دیگر جنبه های حقوق زنان به بحث گذاشته شود و یا با مسائل مشخص زندگی روزمره زنان ایرانی ارتباط پیدا کند، بستگی به مهمانان و شرکت کنندگان برنامه دارد. اما در هر صورت، این گامی است که باید برداشته شود و به این موضوع باید پرداخته شود. من خوش بین هستم که بحث های خوبی در این رابطه مطرح خواهد شد.
به نظر تو مشکلات و سدهای داشتن اختیاربر بدن – بخصوص در مورد زنان ایرانی – کدامها هستند و چه مشخصه هایی دارند و چگونه میتوان بر آنها پیروز شد؟
سد اصلی پیش روی ما فرهنگی است، و من مذهب را هم بخشی از فرهنگ می بینم. حتی غیرمذهبی های ما هم همان فرهنگ تابوهای مذهبی را به ارث برده اند. بسیاری از ما که به خارج مهاجرت کرده ایم، یک روند “ناآموزی” آگاهانه را گذرانده ایم تا آموزه های پیشین را از ذهن خود بیرون کنیم.
سد جدی دیگری که وجود دارد، قوانین موجود و فضای خفقان کشور است که بحث و گفتگو و گفتمان سازی در اینباره را منع می کند. ما زنان می توانستیم کنش خیلی موثرتری در زمینه تابوشکنی، گفتمان سازی و مبارزه با فرهنگ سنتی داشته باشیم، اما دست هایمان برای کنش در ایران واقعا بسته است. تنها راهی که داریم شاهراه اینترنت است که به ایران که می رسد، کوچه تنگ و باریکی می شود، و اگر شانس بیاوریم با اندک کسانی که به اینترنت دسترسی دارند و وقت و حوصله مقاله خواندن هم دارند و به نوشته های ما هم در این زمینه ها نگاهی می اندازند، می توانیم ارتباطی برقرار کنیم.
اما همین ارتباط محدود هم بس غنیمت است. تغییر فضای فرهنگ سنتی مانند تغییر فضای تنفس در یک اتاق دربسته است. گاه کافی است شما سنگی بیاندازی و شیشه ای را بشکنی، و همان کافی است که ساکنان آن اتاق را متوجه هوای باز بیرون سازد. لازم نیست که دیوارها را خراب کنی و همه خانه را در هم بشکنی تا هوای اتاق عوض شود. ذهن انسان بقدری فعال و کنجکاو و خلاق است که گاه پدیدآوردن یک علامت سوال کوچک کافی است تا مسیر اندیشه دگرگون شود.
دگرگونی اندیشه، در پی خود خواست های جدید را هم به همراه می آورد. هنگامی که اراده جمعی قدرت یافت، تغییر قوانین هم عملی خواهد شد و سدهای اختیار زنان بر بدن خویش خواهد شکست. این روند شاید آرام و تدریجی باشد، اما جهت آن مشخص است، و رو به پیش دارد. خوشبختانه بازگشتی در کار نیست.
زنان (فردی) چه نقشی در رسیدن به آگاهی (حق تعیین سرنوشت) میتوانند ایفا کنند؟ به نظر تو آیا تلاشی در بدست آوردن این آگاهی از سوی آنان صورت میگیرد؟
رسیدن به آگاهی با رسیدن به حق تعیین سرنوشت خود یکی نیست و فاصله دارد. تلاش برای رسیدن به آگاهی را همه ما انجام می دهیم. اما در همین حال بسیاری از ما درک و آگاهی های گوناگون حتی از آنچه که حق و خواسته ماست، داریم. مثلا برخی از ما بشدت مخالف حجاب هستیم، و برخی بشدت هوادار آن، و برخی بدون احساس شدید کینه یا علاقه به آن.
برای ما کنشگران و پژوهشگران و روشنفکران شاید ساده تر باشد که در این زمینه های مربوط به حقوق و خواسته ها به توافق برسیم چرا که سندهای بین المللی یک سری استانداردهایی را بوجود آورده که همه ما روی آنها توافق داریم، گرچه شاید روی شیوه رسیدن به خواسته هایمان تفاوت نظر داشته باشیم.
اما برای عموم زنان حتی همان خواسته ها هم مورد پذیرش همگانی نیست. حتی این درک که حق تعیین سرنوشت چیز خوبی است و باید در دست خود زن باشد، آسان بدست نمی آید. زنان بسیاری از داشتن چنین حقی شاید وحشت کنند چون که هرگز تجربه تصمیم گیری در زندگی شان نداشته اند، یا می دانند که به تنهایی امکانات لازم برای تعیین سرنوشت خود را ندارند و باید به دیگری یا دیگران تکیه کنند.
یک مساله خیلی مهم اینست که یک سری ساختارها و نهادهای اجتماعی برای توانمندسازی زنان لازم و ضروری است تا زنان بتوانند روی پای خود بایستند و وحشت روبرو شدن با جامعه را نداشته باشند. تامین امنیت اجتماعی مساله خیلی مهمی است که برای رسیدن زنان به حق تعیین سرنوشت خویش ضروری است. نه تنها قانون باید به نفع زنان عوض شود و سدهای قانونی راه زنان برداشته شود، بلکه پس از برداشتن سدهای قانونی هنوز باید راه هایی را هموار کرد که زنان می بایست برای رسیدن به حقوق خود در آن گام بردارند.
با تشکر از وقتی که در اختیار من گذاشتی
سپاس از دوستانی که زحمت برگزاری برنامه کنفرانس را می کشید.