وقتی در ارتباط با زلزله ی آذربایجان می پرسم، می گوید:
تمامی فعل و انفعالات بعد از وقوع زلزله فاجعه بار در آذربایجان نشان میدهد که رفتار مسئولین جمهوری اسلامی نسبت به آن از سویی و حمایت مردمی از صدمه دیدگان از سوی دیگر بسیار متفاوت تر از زلزله در مناطق دیگر ایران بوده است:
۱. یکی از ویژگیهای این زلزله در مقایسه با دیگر زلزله های تاکنونی در ایران، که حتا اعتراضاتی را در میان خود مسئولین رژیم برانگیخت، دیرکرد هفت ساعته رسیدن امدادگران به محل وقوع زلزله بود. این در صورتی است که امدادگران اولین ساعت بعد از اینگونه حوادث را مفیدترین زمان کمک رسانی ارزیابی می کنند.
۲. ممانعت از کمک رسانی دولت های همسایه و جهان به زلزله زدگان در آذربایجان. برای مثال اعلام کمک ترکیه به زلزله زدگان پشت مرزهای ایران که در انتظار پذیرش از سوی دولت ایران مانده بود.
۳. تلاش برای سرپوش گذاشتن به عمق فاجعه زلزله در صور تاخیر در خبررسانی مطبوعات و رادیو تلویزیون ، و حتا دریغ رهبران جمهوری اسلامی (رهبری نظام و رئیس جمهور) برای ابراز تسلیت نسبت به آسیب دیدگان زلزله در همان روزهای اول فاجعه زلزله، این در حالی ست که ابراز تسلیت از سوی مقامات بین المللی و خبررسانی مطبوعات خارجی با سرعت بیشتری انجام گرفت.
ـ نقش دولت و همینطور مردم منطقه و خصوصن زنان را در مناطق زلزله زده چگونه ارزیابی می کنید؟
عمده ترین راهکارها در برخورد با مسائلی از این نوع اقدامات وسیع دولت چه از جنبه مادی و چه از جنبه معنوی است که می تواند به درجه معینی آلام مردم را تسکین بخشد. اما با کمال تاسف همگان دیدند که وزیر بهداشت جمهوری اسلامی روز دوم زلزله اعلام کرد که کمک رسانی به زلزله زدگان به پایان رسیده است، در حالی که اینک بعد از ماه ها هنوز زلزله زدگان در سرمای طاقت فرسای منطقه در انتظار کمک برای اسکان هستند.
بعد از رفتار غیرمسئولانه جمهوری اسلامی در این مناطق و با وجود مشکلات فراوان کمک های وسیع مردمی به ویژه از سوی مردم آذربایجان چهره دیگری به مسئله زلزله در آذربایجان داده است. جدا از اینکه فراهم آوردن وسایل اولیه زندگی برای زلزله زدگان از اهمیت بسزایی برخوردار بود و هست، اما همیاری و ابراز همدردی و نوع دوستی خود تسکینی بر آلام مردم، به ویژه کودکان و زنان زلزله زده، بود. در یک فاجعه انسانی مصدومین بیشتر در انتظار دستی برای یاری و یا همدردی از سوی مردم و یا مسئولین دولتی هستند.
ـ در چنین شرایطی به عنوان یک روان پزشک چه کمک هایی را توصیه می کنید؟
در چنین شرایطی جنبه روانی و حمایت روحی از مصدومین بر جنبه مادی آن میچربد. این البته بدان معنی نیست که نیازهای مادی و احتیاجات اولیه مصدومین نادیده گرفته شود. این فاجعه برای بسیاری از کسانی که یک و یا چند تن از نزدیکانشان را از دست داده اند، می تواند اختلالات و آسیب های روانی سنگین و طولانی مدتی را برای آنان در پی داشته باشد. بروز آثار و علائم ترس و اضطراب و یا ترس مستمر نزد خردسالان شبیه به بزرگسالان می باشد و هر چیزی را که بتواند آنرا با زمین لرزه مرتبط کند قادر خواهد بود که عکس العمل های شدیدی را نزد آنان در پی داشته باشد. هجوم سیل آسای خاطرات این حادثه بدون اینکه قادر به متوقف کردن آن باشند، تلاش برای گریز و طفره رفتن از موقعیت ها و افکاری که می تواند به نحوی تداعی گر این فاجعه باشد، بسیاری از مصدومین بی قراری جسمانی سنگینی را تجربه می کنند و تنها در این انتظار می نشینند که بعد چه پیش خواهد آمد. کاوش های روان شناسی نزد انسان های مناطق آسیب دیده ناشی از زلزله؛ اذعان به این واقعیت دارد که هر آنجا که شتاب برای در اختیار گذاشتن کمک ها و دراز کردن دست های یاری از سوی جامعه و همچنین جامعه جهانی به سوی آسیب دیدگان سریع تر بوده است، زخم های جسمانی و روحی آسیب دیدگان با سرعت بیشتری تسکین و التیام یافته است.
ـ این کمک رسانی به چه صورت باید انجام گیرد؟
امر کمک رسانی نه به صورت فرمالیته بلکه باید به صورت سیستماتیک صورت گیرد به طوری که آسیب دیدگان بعد از معاینه از سوی پزشکان عمومی بر اساس درجه آسیب روحی طبقه بندی شده به متخصصین ارجاع دهند.
من معتقد هستم که پیشگیری و اقدام سریع در مورد بیماری های روحی درست به اندازه اهمیّت آن درمورد بیماری های جسمی مهم و تعیین کننده است.
روح حسّ اتحاد و نوع دوستی یکی دیگر از جوانب مثبت فلاکتهای طبیعی است که شاید ما در مواقع عادی از بیدار نگاه داشتن آن غافل می مانیم.
ـ آیا کودکان این مناطق می توانند بار دیگر شادی زندگی و کودکانه ی خود را به دست آورند؟
هر اقدام حتا کوچک در توجه به کودکان و جدی تلقی کردن آنان اهمیت بسزایی در چنین شرایطی دارد. کودکان بیش از آنچه ما گمان میکنیم حوادث را درک و به سرعت ضبط می کنند. کودکی خودتان و آنچه را که از آن روزها هنوز چون امروز به یاد دارید به عنوان مثال تصور کنید.
کودکان آسیب پذیرترین موجودات حوادث طبیعی و اجتماعی هستند. اینکه شادی و نشاط روزی دوباره به آنها باز خواهد گشت، بسیار محتمل است چون درست به همان اندازه که ضربه پذیرتر از بزرگسالان هستند، در موقع تداوی بیماری و آسیب روحی بسیار انعطاف پذیرتر و پذیراتر از بزرگسالان نیز هستند.
مدت زمان لازم برای برآورد کردن این آرزوی زیبا بستگی به سرعت عمل و پی گیری گروههای داوطلب در منطقه دارد که وظیفه ی دولت بی صلاحیت و حتا کار شکن را به عهده گرفته و همچنان بذر امید و دلگرمی را در میان آسیب دیدگان می کارند.
ـ چه راهکارهایی را برای برون رفت از بحران توصیه می کنید؟
هر اقدامی که به نظر ما بسیار ناچیز می نماید به نظر کودکان بسیار با ارزش و مهم است، این موضوع از گوش دادن به سخنان معمولی آنان و گذراندن وقت با آنها یا بازی با آنها شروع شده تا اقداماتی سازمان یافته چون تشکیل تئاتر و مدرسه سیّار را شامل می شود. نکته قابله ملاحظه در این رابطه اجرای برنامه هایی از سوی فعالین مدنی آذربایجان در اجرای تئاترهای سیار و تشکیل اولین کلاس درسی به زبان مادری کودکان (ترکی) در آن منطقه بود.
برای رفتار مناسب با کودکان در چنین شرایطی به هیچ ابزار مخصوصی جز ابراز محبت نیاز ندارید و لازم نیست هر کس در این زمینه به علم روانشناسی کودک مجهز باشد تا بتواند از عهده کمکی برای کودکان برآید. نگاه گرم و رفتاری مهربانانه می تواند کار ده ها جلد کتاب و مقاله را انجام دهد.
ـ ایران کشوری ست با تفاوت های زبانی و فرهنگی گوناگون ولی به دلیل حکومت های دیکتاتور ستم های مختلفی از شهروند عادی تا لایه های دیگر اجتماع متوجه مردم شده است که گاهی در درون اجتماع مخالفان حکومت کنار هم مبارزه می کنند و گاهی مقابل و علیه هم. شما وضعیت حاضر را چگونه می بینید؟
ایران یک کشور کثیرالملله است. بخش اعظم جامعه سیاسی فارس ایران متاسفانه از پذیرش واقعیتی چنین آشکار اجتناب می کند. بیداری ملیت های غیرفارس در ایران به ویژه در دو دهه ی گذشته شرایط سیاسی را در میان فعالین سیاسی و مدنی تغییر داده است. زلزله در آذربایجان، بی اعتنایی دولت و کمک های وسیع مردمی در این منطقه پرده از این واقعیت برمی دارد.
اگر تا قبل از شکل گیری جمهوری اسلامی تمامی خلق ها در راستای تحقق دمکراسی مبارزه می کردند، امروز بعد از به گل نشستن آن مبارزات ضد استبدای علیه نظام مستبد سلطنتی و رشد جنبشهای ملی ـ دمکراتیک متعلق به ملیت های غیرفارس در ایران، چهره تضادهای سیاسی حتا در میان نیروهای مخالف جمهوری اسلامی نیز تغییر کرده است. امروز دو بلوک سیاسی (بلوک سیاسی جامعه فارس و بلوک سیاسی جامعه غیرفارس) در مخالفت با جمهوری اسلامی چهره می نمایند و البته که در نزد باورمندان به این دو بلوک بندی نگرش متفاوتی نسبت به چشم انداز سیاسی در ایران وجود دارد. این تفاوت نگاه به سیاست از سوی فعالین این دو بلوک سیاسی گاه حتا باورمندان این دو گرایش را در مقابل هم قرار می دهد.
ـ زمینه ساز شکل گیری دو بلوک سیاسی جامعه ی فارس و غیرفارس چه می تواند باشد؟
در واقع تیپولوژی اتنیکی (قومی) فارسی دولت ایران زمینه ساز شکل گیری دو بلوک سیاسی فوق است. چه جامعه ی سیاسی فارس از آنجا که دولتمداری حاکم را یک دولتمداری فارسی می بیند، از موضع صاحبخانه با نیروهای سیاسی بلوک جامعه غیرفارس رفتار می کند. این رفتار صاحبخانگی و ادبیات امر و نهی که معمولا از سوی مرکزگرایان مورد استفاده قرار می گیرد، به اختلافات جدی تری راه می برد. برای نمونه هرگونه مطالبه حقوق ملی، حقوق فرهنگی و حقوق زبانی از سوی فعالین بلوک جامعه سیاسی غیر فارس با اتهامات بسیار ناروایی چون تجزیه طلب و غیره مواجه می گردد و این خود به تنش بیشتر در میان این نیروها راه می برد. این اتهامات حتا و معمولا از سوی دولت نیز به این فعالین زده می شود.
به نظر من هنوز فعالین بلوک سیاسی جامعه فارس از روی درایت با مسئله ملیت ها و حقوق برابر آنان در ایران برخورد نمی کنند. به همین سبب گاه تنش و تضاد در این عرصه افزایش می یابد. اما به نظر می رسد که رشد بیشتر جنبش های ملی ـ دمکراتیک متعلق به ملیت های غیرفارس به تدریج تعادل لازم را برای همکاری میان این دو بلوک و برای عقب راندن جمهوری اسلامی فراهم خواهد آورد. در غیر این صورت این جمهوری اسلامی ست که از این وضعیت برای استمرار حیات ننگین خود بهره خواهد جست. امیدوارم عقلانیت و درایت بیشتر بتواند نیروهای سیاسی در ایران را متحدا علیه جمهوری اسلامی بسیج کند.