باید در کنار جنایات متعددی که اسلامیستها* علیه انسانیت و دستآوردهای انسانی مرتکب شده و میشوند، استفادهء کودکان را در جنگها و عملیات تروریستی از نظر دور نداشت. این نوشته سعی بر آن دارد تا از این زاویه بر اهمیت حافظهء اجتماعی و تاریخی ما ایرانیان، در ممانعت و پیشگیری فجایع انسانی دیگری مشابه آنچه را که تاکنون تجربه کردهایم، اشارهای داشته باشد. به خصوص در زمانهای که “ببخش و فراموش کن” حربهای در دست بعضی از عاملان و آمران فجایع انسانی گذشتهء سرزمینمان قرار گرفته است .
در مقالهای که هفتهنامهء مصری روز الیوسف به تاریخ هجدهم آگوست منتشر کرده، آورده شده که حزب الله لبنان دوهزار کودک و نوجوان بین ١٠ تا ١۵ سال را در واحدهای خود به نظامیگری واداشته است. تا قبل از جنگ اخیر اسرائیل و حزبالله لبنان، گروه این بچهها واحد چهاردهم دسامبر نام داشت اما امروز آنها استشهادیون ( شهدا) نامیده میشوند .
این بچهها به وسیله مسئولان حزبالله انتخاب میشوند و تنها یک ض ابطه وجود دارد: آنها باید که بخواهند به شهادت برسند. آنها در سالهای کودکی آموزش داده میشوند تا در سنین جوانی به مقام شهادت نائل آیند، درست به مانند پدرانشان. مواد آموزشی برای این بچهها ایدئولوژی شیعه و حزب الله است. اولین مبحثی هم که به آن پرداخته میشود نابودی اسرائیل است. این آموزشها توسط واحد ملیشیای مهدی که به حزبالله وابسته است انجام میگیرد. این واحد در پنجم می ١٩٨۵ تاسیس گردیده و بر طبق اطلاعاتی که بر روی وب سایت آنها آمده هدف این گروه آموزش و تمرین دادن یک نسل نمونه برپایه اصول و قوانین اسلامی و آماده کردن ظهور امام مهدی است. این بچهها باید دستورات فرماندههان خود را گوش کنند تا افتخاری برای ملت مسلمان باشند و همینطور خودشان را برای کمک به امام مهدی در زمان ظهور او آماده سازند.[١ ]
نیروهای حماس هم از کودکان در واحدهای نظامی و همینطور در عملیات تروریستی خود بهره میبرند. حسن ابدو چهارده ساله، زمانی که میخواسته از پست کنترل رهگذران در نابلس بگذرد مشکوک تشخیص داده میشود. بلندگوها فریادزنان خواهان دوری رهگذران از حسن میشوند. و حالا حسن تنها مانده . بلندگوها از حسن میخواهند دستها را بالا ببرد و بعد آهسته لباس خود را بالا بزند. حسن با ترس آنچه را که بلندگوها میخواهند انجام میدهد .
صدای برخواسته از بلندگو: حالا بندهایی که به آنها مواد منفجره متصل است از خود دور کن .
حسن به تنهایی نمیتواند خود را از بمبها رها سازد. یک ربوتر به کمک وی میآید و متخصصین مواد منفجره خطر را دفع میکنند .
حسن ابدو در محاکمهاش میگوید: «هیچکس مرا دوست ندارد»، « ولی در آسمان ٧٢ باکره منتظر من هستند .»
اینرا کسانی به او گفتهاند که بمب را همراه با پولی (معادل بیست یورو) به وی دادهاند. پول را وی به مادر بیمارش میدهد. در معالجات پزشکی معلوم میشود که وی عقب مانده ذهنی است. [٢ ]
نگاهی بیاندازیم به سالهای دههء۶٠ شمسی در ایران، یعنی دوران جنگ “سپاه اسلام” با “ارتش کفار”. در آن سالها هم بچههای بالای دوازده سال و نوجوانانی که ۱۴ سال و ۶ ماه داشتند (سن بلوغ در ایدئولوژی اسلامیستها) میتوانستند حتی علیرغم میل پدر و مادر خود به نیروهای بسیج بپیوندند و در پاک کردن میدانهای مین مورد استفاده قرار گیرند. قبل از فرستادن این نوجوانان به جبهههای جنگ به هر کدام از آنها یک کلید داده میشد که به گردنهای خود میآویختند، کلیدهایی که نمودی بودند از کلید در بهشت. در گزارشی در آن سالها آمده بود که ایران پانصد هزار از این نوع کلیدها از تایوان وارد کرده است. [۵ ]
جنگ ایران و عراق با حمله نیروی هوایی عراق در بعد از ظهر روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به پایگاههای نیروی هوایی ایران آغاز گردید. آیتالله خمینی و دیگر اسلامیستها که در پی فرصتی بودند تا از یک سو نیروهای سیاسی داخلی را به عنوان ستون پنجم دشمن قلع و قمع کنند و از سوی دیگر به راحتی به پاکسازی ارتش و جایگزینی پاسداران و دیگر نیروهای نظامی اسلامیست با آن بپردازند و در آخر باخیال پیروزی بر ارتش عراق و اشغال آن کشور به رویای صدور انقلاب خود دست بیابند، این حمله نظامی از سوی ارتش عراق را هدیهای خدادادی تلقی کرده و به استقبال آن رفتند .
پس از آزادسازی خرمشهر در سوم خرداد ۱۳۶۱ و اعلام صدام حسین مبنی بر قبول آتش بس فرصت دیگری [٣] پیش آمد که به جنگ خاتمه داده شود. اما اختلافات رهبران ارتش و اسلامیستها در پایان دادن به جنگ، خمینی را مجبور به موضعگیری کرد وی در سخنانی اعلام کرد: «ما باید از راه شکست عراق به لبنان برویم. ما میخواهیم که قدس را نجات بدهیم. لکن بدون نجات کشور عراق از این حزب منحوس (بعث عراق) نمیتوانیم. مقدمه اینکه لبنان را نجات بدهیم، این است که عراق را نجات بدهیم». مهمترین هدف خمینی و دیگر سران جمهوری اسلامی در ادامه جنگ پس از آزادسازی خرمشهر، ادامه سیاست گام به گام حذف تدریجی ارتش و جانشین کردن سپاه پاسداران بجای آن بود که در حال عملی شدن بود. از این جهت شیوهء عملیات نظامی نیز در جبههها تغییر بنیادی کرد و عمدتاً بر «امواج انسانی» و اعزام جوانان و نوجوانان به جبههها تأکید میشد. به عنوان مثال علی اکبر پرورش وزیر آموزش و پرورش وقت، در آن زمان با افتخار بیان داشت که توانست موفق شود حدود یک میلیون دانش آموز را به سوی جبهههای جنگ روانه کند. در همینجا فتوای آیتالله خمینی در خصوص اعزام جوانان “بالغ” به جبههها قابل بررسی است: «مادامی که جبههها نیاز به نیرو دارد، رفتن به جبهه به بالغین (۱۴ سال و ۶ ماه خورشیدی) واجب است و رضایت والدین شرط نیست .»
خبرنگار مجلهء آلمانی شپیگل: چگونه سر از جبهه جنگ درآوردی؟
پسرک، با لباس سربازی بر تن که آستینها و پاچههای شلوار دوبار دور هم تا خورده، جوابی نمیدهد .
خبرنگار: اسمت چیست؟
پسرک :…
مترجم: اسمش حسین است نام خانوادهگیش را نمیداند .
پسرک شاید هنوز دوازده سال را ندارد صورتش تکیده است، هیکلاش بسوی جلو خم است، نفس نفس میزند، به خوبی معلوم است که به سختی بر روی پا ایستاده است .
مترجم: فلج اطفال!؟
یک نظامی عراقی: دارند آخرین آذوقهها و مهمات را میسوزانند. فقط چند هفته دیگرو آنها دیگر تمامند و بعد صلح .
یک رویای شیرین. ولی داستانی که حسین کوچک و مبتلا به راشیتیسم، در زندان رمیدی در مقابل کمیسیون دادرسی تعریف کرده نشان از وقوع اتفاقاتی عکس رویای شیرین آن نظامی عراقی را دارد .
حسین از یک روستای کوچکی در جائی میان شیراز و بندر عباس میآید. پدرش آهنگر است و مادرش پس از بدنیا آوردن ششمین فرزند فوت کرده است. حسین به پدرش در کارها و آشپزی کمک میکرده. او برای یادگیری یک شغل خیلی ضعیف بوده است. یک روز چند ملای غریب به ده میآیند. آنها میخواهند که همهء اهالی در جلوی دفتر انتظامات ده جمع شوند. آنها میگویند که یک پیام از سوی امام خمینی دارند: «ارتش اسلام میخواهد قدس مقدس را از دست کافرین برهاند و آنرا آزاد سازد.» «به همین دلیل احتیاج به سرباز داریم، خدا و امام زمان با شما خواهند بود، احتیاجی به مهارتهای نظامی هم نیست، هر کس زندهگیش را برای اهداف مقدس قربانی کند مستقیم به بهشت میرود .»
حسین چاره دیگری نداشته. ملای ده میگوید هر خانواده یک نفر برای سربازان خدا معرفی کنید. از آنجائیکه به خاطر بیماریش حسین شانس زیادی برای آینده نداشته است و خانوادهاش راحتر میتوانستند از وی دل بکنند، پدرش وی را برای مبارزه با کافران شیطان صفت معرفی میکند. حسین تا زمانی که به اسارت در نیآمده بود، میپنداشته دارد به سوی جنگ با صهیونیستها میرود و نه با عراقیها .
شب بعد از رسیدن به قرارگاه نظامی در اطراف خرمشهر حسین و دیگر تازه رسیدهها از روستاهای دیگر را در دستههای بیست نفره تقسیم میکنند. هر کس یک اسلحه، بیست گلوله و یک کلید که در یک بند پلاستیکی آویزان بوده را که به توضیح ملای قرارگاه در صورت کشته شدن میتوان با آن دروازه بهشت را باز کرد، دریافت میکنند. بعد آنها به سوی سنگرهای عراقیها حملهور میشوند .
آنها با اسلحههای آماده شلیک و فریادزنان به روی میدانهای مین و به سوی طوفان گلولههای مسلسلهای عراقیها روان میشوند. دو یا سه نفر از آنان بوسیله مین تکه تکه میشوند و بقیه در باران گلولههای جان میسپارند. فقط حسین و دو نفر دیگر به اسارت گرفته میشوند. [۴ ]
بر طبق گزارشات شاهدان عینی بیشتر این بچهها مسلح نبودند، تعدادی از آنها به موقع حمله فقط قرآن دردست داشتهاند، و بعضیهایشان به سوی تانکها سنگ پرتاب میکردهاند. تنها در حملهء خیبر بیست هزار جنازهء نیروهای ایرانی در منطقه برجای میمانند. [۵ ]
یک افسر عراقی به خبرنگار مجله شپیگل میگوید: «آنها گروهی میآیند، مانند هوادران از خود بیخود شده یک تیم فوتبال جیغ و فریاد میکشند و به سنگرهای ما هجوم میآورند. خوب ما به سوی اولین سری تیراندازی میکنیم، دومین سری را هم، ولی زمانی از کشتهها پشتهای در مقابل ما ساخته میشود که گریهات میگیرد و میخواهی اسلحه را به زمین اندازی، خوب آنها هم انسانند .»
یکی از جان به در بردهگان در سال ٢٠٠٢ به خبرنگاری میگوید: «مثل یک مسابقه بود و بچهها بدون آنکه دستوری بگیرند میدویدند، هرکدام از آنها میخواستند نفر اول باشند .»
روزنامهء اطلاعات دراین مورد در آنزمان نوشت: قبلاً بچههای داوطلب را میدیدی چهارده، پانزده، شانزده ساله. آنها میرفتند روی میدانهای مین. چشمایشان هیچ چیز را نمیدید، گوشهایشان هیچ چیز را نمیشنید و چند لحظه بعد فقط گردوخاک بود که به هوا برمیخواست. وبعد یک جائی آنطرفتر تکههای سوخته گوشت و قطعات استخوان دیده میشد. ولی حالا بچهها قبل از اینکه به میدانهای مین وارد شوند خود را در پتو میپیچند و بر روی زمین قِل میخورند تا بعد از انفجار مین بدن آنها جدا از هم نیافتد تا بهتر بتوان روانهء قبر ساخت .
علی خامنهای ولی فقیه و رهبر “جمهوری” اسلامی در مراسم گرامیداشت هفته بسیج در تاریخ دوم آذر ۶٨ میگوید: «سالگرد تشکیل بسیج مستضعفان، یادآور خاطره پرشکوه مجاهداتی است که در دوران هشت ساله جنگ تحمیلی، زیباترین تابلوهای ایثار و فداکاری همراه با نجابت و فروتنی و توأم با شجاعت و رشادت را ترسیم کرده است. خاطره جوانمردان پاکدامن و غیوری که شیران روز و زاهدان شب بودند و صحنه نبرد با شیطان زر و زور را با عرصه جهاد با نفس اماره به هم آمیختند و جبهه جنگ را محراب عبادت ساختند .»
خامنهای در سخنانی در دیدار با فرماندهان نواحی و پایگاهها و گردانهای بسیج سراسر کشور در تاریخ هشت آذر سال ١٣٧۴ میگوید: «بسیج یک حرکت بی ریشه و سطحی و صرفاً ازروی احساسات نیست، بسیج یک حرکت منطقی و عمیق و اسلامی و منطبق بر نیازهای دنیای اسلام – و به طریق اولی – جامعه اسلامی است. قرآن کریم می فرماید: [هو الذی ایدک بنصره و بالمومنین] ای پیامبر، خدای متعال تو را، هم به وسیله نصرت خودش و هم از طریق مومنین موید قرار داد و کمک کرد. این خیل عظیم مومنینی که در اینجا مورد اشاره آیه قران قرار گرفته اند، عبارت دیگری است از آنچه که امروز به نام بسیج در جامعه ما قرار دارد .»
و در تاریخ سوم آذر ٧٨ میگوید: «بسیج به معنی حضور آمادگی در همان نقطهای است که اسلام و قرآن و امام زمان (ارواحنا فداه) و این انقلاب مقدس به آن نیازمند است. لذا پیوند میان بسیجیان عزیز و حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) مهدی موعود عزیز، یک پیوند ناگسستنی و همیشگی است.» [۶ ]
طرح چند سوال
١ – چرا مطبوعات غربی کمتر در این مورد اشاره و خبری داشتهاند؟ آیا به این علت که خبرنگاران در صحنههای جنگ اجازهء حضور نداشتهاند؟ یا اینکه آنها نگران آن بودهاند که کسی نتواند گزارشات آنها را باور کند؟ در هر صورت قابل تامل است که چرا استفاده از گازهای شیمیائی و کشتن پنج هزار انسان در حلبچه در اذهان عمومی جهان باقی مانده است ولی نابودی کودکان در پاکسازی مینها به فراموشی سپرده شده است؟
٢ – چرا خانواده و باز ماندهگان این کودکان در پی یافتن حقیقت و آنچه برعزیزانشان رفته نبودهاند تا به دنبال آن خواهان دادخواهی برای آنها باشند؟ آیا رسانهها، فیلمهای تبلیغاتی، “روانشناسان”، “مسئولین امور تربیتی” و غیرو از عواملی بودهاند که استفاده ابزاری از کودکان در میان ایرانیان امری پذیرفته شده است؟ آیا وجوه نقدی، اجناس و کمکهای دیگری که آنها از ارگانهای دولتی مانند بنیاد شهید دریافت میکنند مانع از این کار است؟ علت هر چه باشد وجدان بیدار جامعهء ما باید در مقابل این پدیده دست به اعتراض بلند کند. باید از این خط قرمز هم عبور کرد و باید این تابو را در جامعهء ایرانی شکست .
سازمانهای مدافع حقوق کودکان و نوجوانان، مدافعین حقوق بشر، نیروهای پیشرو در جامعه، فمینیستها و جنبش زنان، دانشجویان و کارگران باید به این قضیه هم بپردازند .
٣ – آیا فقط فیلمهای هالیودی و بازیهای کامپیوتری پر از خشونت هستند که کودکان را از دنیای صلح و صفا دور کرده و روح آنان را به صلابه میکشند؟ با نگاهی به تبلیغات نیروهای اسلامیستی پی میبریم که اینطور نیست !
ایجد سراج روانکاوی از نوار غزه میگوید: «جامعه ما دارد یک پروسه شهیدسازی را طی میکند و ٧۴% بچههای فلسطینی تا ١۵ سال آرزوی آنرا دارند که شهید شوند.» [٢ ]
جبهههای جنگ در شهرهای فلسطینی در خیابانها و در حضور بچهها برپا است. بچهها این کابوس را میشناسند، کابوس حضور دائمی مرگ را. ولی شهید اختیار آنرا در دست خود میگیرد و فعالانه بسوی مرگ میرود. اما تبلیغات اسلامیستها هم نقش بزرگی در برنامههای روزانهء این بچهها دارد. برنامههای تلویزیون، متن ترانهها و سرودها و کتابها نمونههایی از این تبلیغات هستند. در اکثر خانهها پُسترهایی به دیوارها نصب است که در آن تصویر شهیدان با لبخند نقش بسته است. در جلوی مساجد حتی کارتهایی از آنان به فروش میرسد. بچهها آنها را میخرند و جمعآوری میکنند و در بازیهایشان آنها را با دیگران برای آلبومشان تعویض میکنند .
یک بسجیی ایرانی در وبلاگ حزبالله در زمان درگیریهای اسرائیل و حزبالله مطلبی با عنوان «هرکه دارد هوس قدس شریف بسم الله» مینویسد: “دوباره بوی اسفند تو فضای شهر میپیچه …. دوباره صدای آهنگران از بلندگوهای بسته شده روی تویتا وانت که میخونه: “ای لشکر صاحب زمان آماده باش آماده باش” تو فضای شهر طنین انداز میشه …. دوباره همه جا عطر روزای قشنگ اعزام نیرو میده ….. دوباره مادرا بچه هاشونو از زیر قرآن رد میکنن تا برن برا قربونی شدن …. دوباره علی اکبرهای سپاه حسین (ع) زمان آماده میدان میشن (س)…دوباره لباس خاکی …. دوباره چفیه ….دوباره سربند یا زهرا (س) [٧ ]
٢٠٠۶/٠٩/١٢
________________
من مابین اسلامیسم (اسلام به عنوان وسیلهای برای رسیدن به مقاصد سیاسی) و اسلامیست (به عنوان آمر و یا عامل انجام پروژههای سیاسی مشخص در پناه مذهب) با اسلام (به عنوان یک اعتقاد مذهبی و شخصی) و مسلمان (به عنوان کسی که فرائض دین مورد پذیرش خود را انجام میدهد و اعقاید خود را برتر از اعقاید دیگری نیمداند و نمیخواهد که بر دیگری آنها را تحمیل کند) تفاوت قائل میشوم .
منابع
[ ١ ] : هفنه نامه روز الیوسف (مصر)، ١٨ آگوست ٢٠٠۶
[ ٢ ] : روزنامهء آلمانی دی ولت، ٢۶ مارس ٢٠٠۴
[ ٣ ]: اولین فرصت خاتمهء جنگ حدود پنج ماه پس از شروع جنگ، مسئله آتش بس و صحبتهای اولیه آن از سوی هیأتهای میانجی صلح مطرح شد و در همین رابطه، کشورهای نفتی منطقه خلیج فارس آمادگی خود را برای پرداختن ۶۰ میلیارد دلار غرامت جنگی به ایران اعلام کردند. دو هیأت میانجی صلح یعنی هیأتی از کنفرانس کشورهای اسلامی و هیأتی از جنبش کشورهای غیرمتعهد به دفعات به ایران و عراق سفر کردند و طرح پیشنهادی خود را برای آتش بس با مقامات دو کشور در میان گذاشتند. ولی سران “جمهوری” اسلامی مانع به اجرا درآمدن طرح پیشنهادی آتش بس از سوی هیأتهای میانجی صلح شدند .
[ ۴ ] : شپیگل، شماره ٣١ سال ١٩٨٢
[ ۵ ] : شپیگل آنلاین، ٢٣ ژوئن ٢٠٠۶
[ ۶ ] : وب سایت علی خامنهای http://www.khamenei.ir/FA/Views/basij.jsp
[ ٧ ]: وبلاگ حزبالله http://hizbollah.blogfa.com/post-1.aspx