باز اندیشی جنبشی؛ بررسی امکانات و محدودیت ها / پروین اردلان

با سپاس از برگزار کنندگان این برنامه که فرصتی را برای بحث و تبادل نظر فراهم کردند.
قبل از شروع بحث ذکر این نکته که همواره بر آن تاکید داشته‌ام ضروری است آنچه می‌گوبم برایند تجربه شخصی‌ام در به عنوان فعال زنان در پراتیک اجتماعی طی سال‌های فعالیتم در ایران است.

جنبش زنان در ایران نیز مانند هر جنبش اجتماعی دیگر [در ایران]، از انتخابات ۲۰۰۹ و تحولات منطقه بی نصیب نماند. خیزش و سرکوب در ایران و خیزش در منطقه آن قدر غافل‌گیر کننده بود که ما را نه تنها با شرایط جدید که با پرسش‌ها و بازاندیشی جدیدی در روند سازمان‌یابی روبه‌رو کرد. منظورم از سازمان‌یابی در جنبش زنان روند فعالیت و مقاومت زنان در بستر مبارزه جمعی و مدنی علیه سلطه و مناسبات نابرابر جنسیتی در ایران است. این فرایند نه برمبنای تئوری‌های آکادمیکی از پیش نوشته شده بل‌که در پراتیک اجتماعی، بر مبنای شناخت تجربی و خودآگاهی عینی شکل گرفته است.

در این بحث توجه‌ام بیش‌تر بر سازمان‌یابی در جنبش زنان پس از انقلاب به ویژه دو دهه‌ی اخیر یعنی سال‌های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰، امکانات و محدودیت‌ها و هم‌چنین پرسش‌های پیش رو است.

روند سازمان‌یابی، امکان سازی و امکانات

سازمان‌یابی در جنبش زنان در ایران در دوره‌های زمانی متفاوت متناسب با توان جنبش در بسیج‌گری و درگیر کردن زنان، شیوه‌های عمل، مطالبات طرح شده، شدت و حدت سرکوب و ظرفیت مقاومت و کنش‌مندی جنبش در جامعه، فضای درون جنبشی متغیر و… بوده است. شاید یکی از ویژگی‌های جنبش زنان طی این سال‌ها باز نایستادن و حرکت مستمر و مداوم آن در برابر فشار و سرکوب بوده است. اما این امر هم با اوج و فرود هم‌راه بوده است.

جدا از اجباری کردن حجاب و لغو قانون خانواده پس از انقلاب ۱۳۵۷ در ایران و سپس اعتراض جمعی و سراسری زنان و سرکوب افقی و همه جانبه‌ی دهه‌ی ۶۰، روند سازمان‌یابی زنان به تدریج طی سال‌های ۱۳۷۰ و ۱۳۸۰ پی گرفته شد. جنگ پایان یافته بود و سیاست دولت‌های وقت توسعه‌ی اقتصادی، و سپس توسعه‌ی سیاسی بود و از این رو بحث آزادی‌های مدنی و سیاسی امکان طرح داشت. زنان در محافل و جلسات مطالعاتی و ارتقای آگاهی، نهادهای کودکان، محیط زیست، نهادهای مطبوعاتی، انتشاراتی زنان یا ناشران زن، و گروه‌های زنان یک‌دیگر را پیدا می‌کردند. به عنوان مثال در سال‌های ۱۳۷۰محافل زنان، انجمن حمایت از کودکان و انجمن زنان محیط زیست از نهادهای تاثیرگذار در گرد آمدن زنان و زمینه‌ساز فعالیت‌های جمعی آنان بودند، فعالان این عرصه هم غالبن به نسل پیش از انقلاب تعلق داشتند و دارای سوابق سیاسی، اجتماعی و فرهنگی بودند، در باب طرح مباحث زنان به طور خاص، نشریات و گروه‌هایی چون مجله‌ی زنان، انتشارات روشن‌گران و توسعه، مرکز فرهنگی زنان نقشی موثر در طرح مسایل زنان و فعالیت‌های مطبوعاتی، انتشاراتی یا اکتویستی داشتنند، با افزایش کمی و کیفی سازمان‌ها و نهادهای حوزه‌ی زنان و سازمان‌یابی زنان در نقد و اعتراض به موقعیت تبعیض‌آمیزشان، توان جنبش زنان نیز افزایش یافت. در این روند، افراد مستقل، گروه‌های غیر ثبت شده زنان، انجمن یا انجمن‌های غیردولتی ثبت شده، به تنهایی یا با هم‌کاری چند سازمان و سایت، نشست‌ها وکمیپن‌هایی را شکل می‌دادند و از زوایای گوناگون به طرح مسایل زنان می‌پرداختند. استراتژی‌های گوناگون از جمله نقد و اعتراض، دور زدن و چانه‌زنی، بیانیه‌نویسی و جمع‌آوری امضا، برگزاری تجمع… اشکال مختلف ایستادگی و مقاومت¬ در جنبش زنان بودند. این فعالیت‌ها در قالب حرکت‌های فردی، گروهی و سازمانی، ائتلافی، شبکه‌ای سازمان می‌یافت؛ هم به فراخور پویایی جنبشی و درک ضرورت‌ها و هم به مثابه‌ی مقاومت در برابر سرکوب مداوم.

از جمله چالش‌های مطرح برای فعالیت مشترک گروه‌های زنان با یک‌دیگر، میزان استقلال گروه‌ها از دولت و تامین هزینه‌های فعالیت بود، این امر در مرزبندی گروهی موثر بود. علاوه بر این، روی‌کرد از بالا به پایین و بالعکس درون سازمانی و بین سازمانی، ویژگی‌های سنی و جنسی گروه‌ها، میزان ارتباط مسایل زنان به جنبش‌های زنان در سطح بین‌المللی، ملی و محلی، پتانسیل گروه‌ها و روی‌کرد آن‌ها به فعالیت‌های خیابانی و بیرونی گرفته تا حرکت با چراغ خاموش، نوع مطالبات و شیوه‌های طرح آن‌ها، نحوه ارتباط گیری فعالان جنبش با مخاطب،… از جمله عوامل موثر در ارتباط و مشارکت افراد و گروه‌های زنان با یک‌دیگر بودند. در مقاطعی هر چه میزان هم‌راهی در مطالبه یا شیوه‌ی سازمان‌یابی و بسیج نیروهای بیش‌تری از زنان امکان‌پذیر بود دامنه و عمق فعالیت هم گسترش می‌یافت. مثلن گرامی‌داشت‌های روز جهانی زن در ۸ مارس از ۱۳۷۶ به بعد، اعتراض تبعیض علیه زنان در قانون اساسی و روز هم‌بستگی جنبش زنان ۲۲ خرداد ۱۳۸۴، شکل‌گیری کمپین یک میلیون امضا، اعتراض به لایحه حمایت خانواده و…

هماهنگی و اساسن اوج قدرت‌¬گیری جنبش زنان در ایران در اواخر سال‌های ۱۳۷۰ و اوایل ۱۳۸۰ بود. تاکید بر جامعه‌ی مدنی و افزایش کمی گروه‌ها و سازمان‌ها، امکان عمل جمعی زنان را هم افزایش داده بود. یکی از محاسن آن دوره در سازمان‌یابی زنان حول عمل جمعی، ارتقای آگاهی توام با فعالیت عملی، گسترش ارتباط بین گروهی، بین نسلی و بین جنبشی درون و بیرون از جنبش زنان بود. هم در پی ایجاد رابطه‌ی بین گروهی، البته با حفظ مرزبندی‌های فکری و روشی، بودیم. هم ارتباط بین نسلی بیش‌تر شده بود و هم جنبش‌های دیگر نیز چون جنبش زنان فعال شده و امکان رابطه‌ی بین جنبشی هم فراهم بود. به عنوان نمونه در تجمع ۱۳۸۴، بیش از هر دوره‌ای با اقبال جنبش‌های دانش‌جویی و کارگری از بیرون و هم‌گرایی از درون جنبش (هم‌اندیشی فعالان و گروه‌های جنبش زنان) هم‌راه بودیم. مهم‌ترین ویژگی آن این بود که جنبش زنان از فرصت انتخاباتی و فضای به نسبت باز فعالیت (پایان دوره‌ی ریاست جمهوری خاتمی و به قدرت رسیدن احمدی نژاد)، استفاده کرد و گفتمان مخالفت با تبعیض در قانون اساسی را به عنوان یکی از گفتمان‌های سیاسی جنبش که متوجه تغییر موقعیت زن در ساختار حقوقی جامعه بود، وارد افکار عمومی کرد. حرکتی که هم اقبال عمومی را به هم‌راه داشت و هم مشارکت دیگر جنبش‌های اجتماعی را و هم جنبش زنان را رویت بخشید. تکرار چنین حرکتی در انتخابات ۱۳۸۸ ممکن نشد.

محدودیت‌ها؛ چالش‌های درون جنبشی و حرکت و بسیج‌گری در موقعیت سرکوب

طی چهار سال نخست ریاست جمهوری احمدی‌نژاد یکی از دستاوردهای دولت هم‌سو با دیگر نهادهای حاکمیت، سرکوب تدریجی عمل جمعی با تعطیلی سازمان‌های غیردولتی، بازداشت و مصادره‌ی اموال آن‌ها، پلمب کردن دفاتر، ممانعت از شکل‌گیری اجتماعات و فعالیت‌های گوناگون جمعی اعم از سیاسی و جنبشی بود. جنبش زنان هم بی نصیب نبود. سرکوب تجمع زنان در سال‌روز هم‌بستگی جنبش زنان در ۲۲ خرداد ۱۳۸۵ در میدان هفتم تیر و سپس در روز جهانی زن همان سال از نشانه‌های بارز آن بود. سرکوب علاوه بر این‌که مانع فعالیت می‌شود، اختلاف و خودزنی را هم افزایش می‌دهد، مضاف بر این، با قدرت‌گیری جنبش، چالش‌های درون جنبشی هم بیش‌تر نمایان می‌شود این امر بخش طبیعی هر جنبشی است و اگر به درستی مدیریت نشود آسیب‌هایی هم خواهد داشت. به نظر من مدیریت جنبش هم در برابر فشار سرکوب داخلی و نحوه‌ی مدیریت درونی آن یکی از چالش‌های دایمی پیش روی فعالان زنان در جنبش بوده است. یعنی این که چگونه قدرت‌مندی و قدرت بخشی جنبش زنان را به مثایه‌ی یکی از جنبش‌های پیش‌رو در ضدیت با تبعیض افزایش دهیم و در عین حال قدرت‌های یک‌دیگر را کنترل کنیم.

هم‌افزایی و نیروبخشی توامان.

عدم وفاق جمعی فعالان زنان در برگزاری تجمع خرداد ۱۳۸۵ از یک سو و سرکوب اجتماع زنان از سوی دیگر، پرسش های دیگری را در برابرمان گشود، پرسش‌هایی که هم اکنون هم در برابرمان گشوده است. این که اگر خیابان یکی از عرصه‌های ارتباط با مردم است چگونه می‌توان حضور خیابانی را به رغم فشار پلیسی افزایش داد، چگونه می‌توان با مخاطب حرف زد؟ آیا شکستن فضای سرکوب حرکتی انتحاری است یا انتخابی آگاهانه؟ چگونه می‌توان در دل ساختار سرکوب وارد شد ولی در عین حال مستمر باقی ماند؟ در فقدان یا حذف تدریجی گروه‌ها و سازمان‌های زنان چگونه می‌توان آگاهانه عمل کرد و فعالانه ارتباط گرفت. یا چگونه می‌توان فراتر از طبقه‌ی متوسط با زنان در دیگر طبقات اجتماعی ارتباط گرفت…

این بحث‌ها در میان ما به طور جدی مطرح بود. به خصوص «ما»یی که در میدان هفتم تیر بودیم. چنین بحثی در پروسه دست¬آورد زیادی داشت. تنها نتیجه‌ی کار مقصودم نیست، شاید به دلیل این که به تجربه‌ی شخصی و زیسته‌ام همیشه روند عمل بیش از نتیجه‌ی آن برایم مهم بوده است. روند بسیج‌گری در یک جنبش اجتماعی، آن هم در کانتکسی چون ایران که قدرت بسیج‌گری رسمن در دست قدرت حاکم است و با همه‌ی ابزارهای گوناگون نظامی، تبلیغاتی و مذهبی و… کنترل می‌شود، از محدودیت‌های مهم جنبش‌های اجتماعی است و به مقاومتی پویا برای تغییر نیازمند است. ایده‌ی کمپین یک میلیون امضا از دل این مباحث و چالش‌ها بیرون آمد، تجربه‌ای جنبشی در مراکش بود که در بستر فرهنگی و اجتماعی ما به کار گرفته شد. مطالبه‌ی کمپین تغییر قوانین تبعیض‌آمیز بود، روش آن هم آگاه بخش بود و هم بسیج‌گر و شامل کننده. از نکات مهم سازمان‌یابی به روش کمپین، درگیر کردن مردان در جنبش و تغییر نقش آنان از حامی جنبش به فعال جنبش نیز بود.

درخواست حقوق برابر با شیوه‌ای افقی در ساختاری عمودی و به شدت مردسالارانه هم ایجاد چالش می‌کرد و هم طرح پرسش، نه تنها از حکومت که از خودمان. به نظر من، جدا از مطالبه محوری که مدام معرف کمپین یک میلیون امضا قرار می‌گیرد، تجربه‌ی کمپین نشان داد که تا چه حد شیوه‌ی عمل بر چگونگی طرح مطالبه اثر می‌گذارد و بر عمومت بخشی به یک گفتمان نقش دارد. مطالبه‌ی برابری حقوقی و جنسیتی همواره یکی از خواسته‌های مطرح در جنبش بوده است. اما آن‌چه گفتمان برابری خواهی جنسیتی را زیر عنوان کمپین در ایران عمومی کرد شیوه‌ی حرکت و قدرت بسیج‌گری آن در ساختار شبکه‌ای و افقی بود. همین حرکت به لحاظ توان گسترده‌ی آن در درگیر کردن عموم، گفتمان برابری خواهی جنیستی را در سطح عمومی جامعه گسترش داد اما در عین حال هژمونی کمپین دیگر لایه‌های جنبش را در سایه قرار داد. هم مثبت بود و هم منفی. هم موضوع نابرابری جنیسیتی و حقوقی را بر ساختار حقوقی و جنسیتی می‌کوبید و پاسخ می‌خواست و هم صدای دیگر بخش‌های جنبش را در سایه قرار می‌داد.

پس از انتخابات ۲۰۰۹، ضمن گسترش دامنه‌ی مطالبات مردمی و کاهش مشروعیت حاکمیت، میزان سرکوب و خشونت نیز افزایش یافت. نه دیگر شیوه‌ی جمع‌آوری امضا پاسخ‌گو بود و نه توان بسیج‌گری در جنبش بالا بود. به عکس، همین شیوه به مثابه‌ی ضد جنبش علیه جنبش‌های اجتماعی به کار گرفته شد و سرکوب افقی حکومتی این بار شبکه‌های اجتماعی، سیاسی و فعالان مدنی و سیاسی و زنان… را هدف قرار داد و در قالب کودتایی مسالمت‌آمیز! علیه جامعه‌ی مدنی به کار گرفته شد.

جنبش‌ها معمولن از یک‌دیگر می‌آموزند اما اساسن نمی‌توانند تجربه‌های یک‌دیگر را و حتا تجربه‌های خودشان را به راحتی و مجددن تکرار کنند. این امکان برای دست‌گاه سرکوب راحت‌تر است. هر چند صد در صد ممکن نیست. زیرا ظرفیت مقاومت جامعه و جنبش نیز ثابت نیست. به عنوان مثال در مقایسه‌ی دو دوره‌ی انتخابات ریاست جمهوری در ۱۳۸۴ و ۱۳۸۸، در سال ۱۳۸۴ قدرت جمعی جنبش زنان، هم‌گرایی درونی آن بالا بود. جنبش زنان به مثابه‌ی یک جنبش مداخله¬گر قد علم کرده بود. اما در مقطع ۸۵ جنبش عمومی آن¬قدر فراگیر بود که ما با استحاله در جنبش عمومی روبه‌رو شدیم. جنبش زنان و مطالباتش در حاشیه قرار گرفت. هر چند دستاوردهای جنبشی‌اش و شیوه‌ی بسیج‌گرانه کمپین در بافت شبکه‌ای و «گرس روت» در جنبش عمومی سبز به کار گرفته شد. ما در عین¬حال که با جنبش عمومی پیوند برقرار می‌کردیم باید سعی ¬می¬کردیم که استقلال جنبش را هم حفظ کنیم. در دوران انتخابات یک گرایش از جنبش سعی کرد که این استقلال را از طریق اعلام این که «به مطالبات زنان رای می‌دهد» پیش ببرد و گرایش دیگر از طریق انعکاس نظرات کاندیداها در باره‌ی مطالبات کمپین. اما هردو در حاشیه.

کاندیدا محوری هم‌چون سال ۱۳۷۶ قوی بود و بسیاری بر این باور بودند که انتخابات دوم خرداد ۱۳۷۶ مجددن تکرار می‌شود، که نشد. آمادگی ضد کودتا در جنبش عمومی لازم بود، که وجود نداشت. توان و قدرت‌مندی بالا در جنبش زنان لازم بود، که وجود نداشت. هم به دلیل هزینه‌پردازی مستمر در ۴ سال اول دوره‌ی ریاست جمهوری احمدی نژاد و هم به دلیل تنوع آرا و عمل و هم‌چنین اختلافات درونی در جنبش در آن سال‌ها.

انتخابات ۲۰۰۹ و اتفاق‌های پس از آن و هم‌چنین تحولات منطقه ضرورت باز¬اندیشی را مطرح و ما را با پرسش‌هایی بیش‌تر مواجه کرد. البته لازم است در طرح پرسش متوجه کانتکس هم باشیم نه آن را به کل نادیده بگیریم و نه از آن ابزاری برای توجیه عمل‌کردمان بسازیم. مثلن در بعد سازمان‌یابی بارها می‌شنویم و خوانده‌ایم که جنبش زنان با کمپین، که پروژه‌ای برای تغییر قوانین بود، یکی تلقی می‌شود. درست است که کمپین قوی‌ترین حرکت جنبش زنان در زمینه‌ی برابری خواهی جنسیتی بود، اما پاسخ‌گوی همه‌ی جنبش نبود. نقد به کمپین هم در مورد مطالبه و هم روش بسیار است، هم از درون جنبش و هم از بیرون آن، که در جای دیگری باید به آن پرداخت. اما وقتی یک حرکتی در جامعه سرکوب می‌شود، جنبش سعی می‌کند راه‌هایی جدید باز کند. تئوری از پیش نوشته شده ندارد. در روند کار و در کانتکس جامعه تعریف می‌کند و پیش می‌رود. فضای سرکوب هم مداخله می‌کند. به طور مثال امضا جمع کردن چون هزینه‌ی زیادی برای امضا کننده نداشت و در عین حال چهره به چهره انجام می‌شد، مخاطبان زیادی را به فکر یا امضا وا می‌داشت. اما همین امر هم بعدها هزینه‌بر شد. وقتی دفاترمان را گرفتند در خانه‌هایمان جمع شدیم. بودن در خانه هزینه نداشت. اما بعدها خانه‌هایمان هم ناامن شد و به خانه‌هایمان ریختند. به ای‌میل‌های گروهی‌مان نقل مکان کردیم. به ای‌میل‌هایمان هم وارد می‌شدند. تفسیر و تحلیل این اتفاقات همیشه با تمام وقایعی که در رابطه با سرکوب علیه زنان می¬افتد، یکی شمرده می¬شود. نمی¬خواهم بگویم که خود جنبش از درون با چالش روبه‌رو نیست، که هست و به نظر من طبیعی هم هست. اما ندیدن همه‌ی تصویر، بر تحلیل و تفسیر هم تاثیر می‌گذارد. تا جایی که قربانی را گناه‌کار می‌شمارد.

وقتی که حرکتی در کانتکسی چون ایران و از پایین به بالا شروع می¬شود مدام در حرکت و تعریف استراتژی و تاکتیک هست. مدام باید جلو برود و به عقب برگردد بررسی کند و گام بعدی را بر دارد. مشاهده در کانتکس معمولن از دید برخی منتقدان نادیده می‌ماند یا گاه یک تئوری کلی برای آن تعریف می‌شود و اگر با آن هم‌خوانی نداشته باشد، کل حرکت زیر سوال می‌رود.

نگاه به یک حرکت از بیرون گاه با نگاه به آن حرکت در درون انطباق ندارد. اساسن ضرورت هم ندارد. اما حداقل آگاهی بر این امر میزان هم‌دلی ما را گسترش می‌دهد و در عین حال ما را متوجه‌ی زوایای دیگر نگاه از بیرون و درون می‌کند. نه آن‌که آن را نفی کند و یا نادیده بگیرد. به عنوان مثال در بعد سازمان یابی تاثیراتی که پروژه‌ی کمپین برجای گذاشت، به تجربه‌ی من درک عملی ما از چندگانگی هویت¬ها بود. تلاشی بود برای مرکزگریزی و ارتباط با دیگر فعالان در شهرهای دیگر، ملیت‌ها و قومیت‌های دیگر و مذاهب دیگر. در چنین بستری امکان آشنایی و میدان دید فعالیت مشترک را با فعالان بهایی، کرد و ترک و… و فعال در حوزه‌ی زنان بیش‌تر گسترش یافت. همه‌ی ما مخالف تبعیض بودیم. اما زمانی می¬رسد که در مقطعی با آن روبه‌رو می‌شوید و باید پاسخ¬گوی آن باشید. مثلن من بهایی نیستم اما نمی‌توانم نسبت به تبعیض علیه بهاییان سکوت کنم در غیر این صورت عملم با خواسته و روشی که پیش گرفته‌ام هماهنگ نیست. آن-جاست که شما با خودتان درگیر می¬شوید. خیلی از زنانی که در جنبش بودند سر همین بحث‌ها هزینه دادند. این شناخت‌ها آسان به دست نیامد. دشوار و در بستر جامعه به وجود ¬آمد. و این گونه نبود یک تئوری را بگیریم و بخواهیم آن را در جامعه‌ی ایران پیاده کنیم. زمانی از مرگ کمپین در ایران حرف زده می‌شود که در کشورهای منطقه سعی می‌کنند از این مدل مدد گیرند. نه به دلیل این¬که نتیجه داده است، بل¬که چون این روند را برای بسیج جامعه موثر می¬دانند.

پرسش‌های پیش رو

بعد از سرکوب انتخابات ۱۳۸۸، شکل شبکه¬سازی و بحث افقی که در کمپین تجربه شده بود در جنبش سبز به کار گرفته شد. از سوی دیگر هویت¬های دیگری به فعالان جنبش زنان اضافه شد. از جمله فعال جنبش سبز، فعال دمکراسی خواهی و… اما بحث زنان در حاشیه قرار گرفت. در عوض دولت و دیگر نیروهای حاکمیت در روند سرکوب افقی جامعه‌ی مدنی، نیروهای‌شان را برای کنترل جنسیتی و افزایش نابرابری جنسیتی در ایران بسیج کردند. بحث¬هایی در مورد تفکیک جنسیتی، بومی سازی جنسیتی و جداسازی جنسیتی در کلاس¬ها و در جامعه مطرح شد و بیش¬تر آن¬ها شکل عملی پیدا کرد و ما در برابرش قدرتی نداشتیم که به طور جدی و عینی بایستیم. آیا این بی قدرتی به مهاجرت فعالان و بازداشت گسترده‌ی فعالان و وکلای جنبش هم مربوط است؟
استراتژی حرکت در شرایط کنونی چگونه باید باشد؟ رویت‌پذیری در جنبش اصل کلی است یا سیال است و قابل انعطاف؟ آیا شیوه‌ی مسالمت آمیز در جنبش زنان با خشونت پرهیزی و مقاومت در برابر خشونت یکی است؟
مطالبات کنونی جنبش چیست و اساسن گفتمان حقوقی در شرایط بی حقوقی زنان می‌تواند هم‌چنان از گفتمان‌های اساسی جامعه باشد؟ تعیین مطالبه با کیست؟

رابطه‌ی جنبش در داخل و خارج از پرسش‌های اساسی پیش روی ماست. به طور مثال وقتی جنبش زنان در داخل با سرکوب گسترده روبه‌رو هست، نقش جنبش زنان خارج از کشور چیست؟ به جز نقش موثر حمایتی جنبش، نقش کنش‌مند جنبش در خارج ایران چیست؟

سیاسی بودن جنبش چگونه تعریف می‌شود؟ آیا جنبش زنان پیش از این سیاسی نبود و اکنون باید در پیوند با جنبش عمومی سیاسی شود؟ یا باید سیاست عمل در شرایط کنونی تعریف کند؟ اساسن سیاسی بودن جنبش از منظر فعالان جنبش زنان به چه معناست؟ آیا مخالفت با نظامی‌گری خارجی و استبداد داخلی از سوی زنان یک حرکت سیاسی و فمنیستی نیست؟ آیا مداخله‌ی ما در این امر به معنای سیاست عمل ما نیست؟

با توجه به تحولات منطقه و نقش جنبش‌های زنان در دوران کنونی چه سوال‌های دیگری پیش روی ماست؟ آیا ارتباط موثر ما با شبکه‌های زنان در منطقه ضروری است؟

بحث فرصت در جنبش زنان به چه معناست؟ آیا فرصت‌سازی فمنیسیتی با فرصت‌سازی سیاسی یکی است؟ چگونه می¬توانیم بحث فرصت¬ها و اخلاقیات را در جنبش زنان را وارد معادلات سیاسی کنیم؟
این¬ها برخی از پرسش¬های پیش روی ماست. به درستی نقش جنبش زنان نقش جنبش زنان برای آماده سازی در رویارویی با پرسش‌ها و چالش‌ها در آینده چیست؟ هنوز پاسخی مشخص برای آن‌ها وجود ندارد اما لااقل تامل بر برخی از پرسش‌ها پرداختن به بخشی از جواب هم هست.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *