در هفته های گذشته ما شاهد حرکتی در مقابله با روز مبارزه علیه همجنسگراستیزی (روز مقابله با هموفوبیا) در شبکه های سایبری تحت عنوان “ما همه جا هستیم” بودیم. این حرکت که افرادی غیرهمجنسگرا و غیر ترانس ایرانی را نیز با خود همراه کرده بود نقدهایی نظری در مورد درک از مفهوم “کوییر” را به ذهن من آورد که با خوانندگان این مطلب در میان می گذارم.
همانطور که حامد شهیدیان میگوید ، “همه ی ما بر اساس ساختار بدنی خود به جنسیت زیست شناختی ویژه ای (Sex) تعلق داریم. اما معنای زنانگی و مردانگی، زنانه و مردانه، یعنی جنسیت جامعه شناختی (Gender) ، در جامعه و بر اساس هنجار ها و ارزش های اجتماعی تعریف و تعیین می شود. هویت جنسی ما نه یکبار و برای همیشه، بلکه به گونه ای مداوم و در روند زندگی روزمره بازتعریف و باز تولید می شود. یعنی زنان و مردان نمی توانند تنها به صرف اینکه جامعه در ابتدای تولد به ایشان هویت خاصی داده است، خود را زن یا مرد بشمارند، این هویت ها با به کارگیری و عرضه ی رفتار ها و نماد های پذیرفته شده از سوی جامعه مدام باز تولید می شود (شیوه لباس پوشیدن، راه رفتن، نشان دادن ویژگیهای “مردانه” یا “زنانه” در رفتار، گفتار و ارزشها و …)… از آنجا که زنان و مردان هویت خود را بر اساس ارزش های مرد سالاری حاکم بر جامعه می سازند(مثلا زن بودن را در رفیقه، آشپز، نظافت گر، و مادر بودن خلاصه می کنند)، آفرینش و باز آفرینی جنسیت زیست شناختی ، سبب باز تولید سامانه مرد سالاری می شود. اما این روند در عین حال با نشان دادن نقش قرار دادی تعاریف، با نشان دادن این که ارزشها، نه پدیده های طبیعی، بلکه ساخته و پرداخته محیط اجتماعی هستند، راه را برای تغییر روابط جنسی و تعاریف اجتماعی جنسیت باز می گذارد.”
رفتار های از پیش تعریف شده “مردانه”، و “زنانه” در عین حال تعاریف حقوقی معینی را نیز در هر جامعه با خود به همراه داشته است. یعنی هویت اجتماعی و جایگاه اجتماعی ما نیز متاثر از این تعاریف دو جنس گونه (زنانه و مردانه) تعیین میشود و همانطور که فوکو می گوید:” پدیده جنسیت باید به عنوان برآیند اعمال روابط قدرت در نظر گرفته شود.”
“جنسیت زنان در تعریف زیست شناختی اش با قدرت زایش و تولید مثل آنان بیان شده است. قدرت زایشی که بقای نسل را هدف قرار داده است. این توانایی، خود به علتی برای تعلق زن به مردان خانواده و طایفه و قبیله ای که زن به آن تعلق داشت بدل شد. کنترل بر سکس و بدن زن و ارائه تعاریف محدودکننده و سرکوب گرایانه برای رفتاراجتماعی زنان به عنوان مسئله ای محوری در سامانه مردسالار از همین جا ناشی می شود. این توانایی زنان که به عنوان طبیعت آنان نامگذاری می شود، البته عواقب معینی دارد و آن نیز تعریف عمل جنسی ای است که بایستی ضامن این “بقای نسل” باشد! عمل جنسی ای که با وجود یک مرد و زن انجام پذیرد، (یعنی تحمیل دگرجنس گرایی به عنوان قاعده (نرم)) و با دخول آلت جنسی مرد در واژن زن عینیت می یابد. در چنین درکی است که هر گونه اروتیسم بین زنان انکار می شود، با چنین تعریفی از عمل جنسی است که ارضاء جنسی به ارگاسم واژنی محدود شده و ارگاسم از طریق کلیتوریس انکار می شود و البته رابطه جنسی و اروتیسم به تماس جسمی – بدنی (آن هم صرفا” بین زن و مرد) تنزل می یابد.
در دوران های مختلف جایگاه اجتماعی انسانها و تعلق طبقاتی آنها، تعیین کننده سکس و اشکال رابطه جنسی بین افراد بوده است. تبعات این تعریف مردسالارانه از رابطه جنسی عرصه های دیگری را نیز در برمی گیرد. چنین تعریف از پیش داده شده ای از رابطه جنسی، باعث تنظیم و کنترل رفتار جنسی ما شده و هویت فردی ما را سلب می کند. برای مثال تعاریفی چون زن نجیب، باعفت، با وفا، خانه دار، محجوب، مادر و … آن زنجیرهای فرهنگی ای هستند که با تعیین استاندارد مشخص برای “زنان مقبول” بردگی جنسی زنان را ممکن می سازند.”
هستی همجنسگرایانه بین زنان این آلت محوری مردسالارانه را به چالش کشیده و مناسباتی که بر این اساس تعریف می شوند را نقد می کند. بدیهی است که مردان همجنسگرا نیز این تعاریف جنسیتی را به زیر سوال می کشند اما هنوز در مراتب قدرت اجتماعی و در نفع زنان و مردان همجنسگرا برای مقابله با مردسالاری و جایگاه قدرت مردان (به طور کلی) تفاوت فاحشی وجود دارد و نباید آنها را یکی پنداشت؛ هر چند که نقاط اشتراکی داشته باشند.
در حالی که زیر سوال بردن مناسبات جنسی دگرجنسگرایانه، ضرورتا به نفی نورم های دیگر اجتماعی، همچون نهاد خانواده و تولید مثل و ارزش هایی مثل جوانی در سکس، در انتخاب معشوق و ازدواج و…نمی انجامد. با این وجود ما در تاریخ مثله شده همجنسگرایان با کشتار و مجازات های سخت آنان روبرو هستیم. همجنسگرایی تعریف معینی دارد و رفتار و کشش عاطفی و جنسی به هم جنس را بیان میکند. نوک تیز حمله جامعه دگر جنس گرا بر چنین ” انحرافی” از “نورم” استوار است. “انحرافی” که یکی از پایه ای ترین ستون های هترونورماتیویته یعنی بلامنازعه بودن رابطه دوجنس، را در هستی اجتماعی خود به چالش میکشد.
تاریخ همجنسگرایی و تئوری های مرتبط با آن اما تاریخی تک خطی و رشد یابنده نیست. این تاریخ مملو از پروسه دخالت علوم مختلف تحت عنوان درمان و پیشگیری (از سوی علوم پزشکی و روانشناسی در سال های ۱۸۵۰ تا ۱۹۷۰) می باشد. آنچنان که فلوریان میلدنبرگر در کتاب خود، ” تباه شده به عنوان همجنسگرا” ترسیم می کند.
شکنجه – درمانی، برداشتن تخم مردان، عمل مغز زنان و مردان همجنسگرا وآزمایشات دارویی بر روی آنها همه در طی این سالها در اروپا بر روی افراد همجنسگرا تحت عنوان مداوای آنها صورت می پذیرفته است. ذکر این تاریخ از این جنبه اهمیت دارد که ما خشم و تنفر جامعه دگر جنس گرا یا هتروسکسوال بر علیه همجنسگرایان (و نه مثلا سادو مازوخیست ها یا طرفداران پولیاموری- ایجاد رابطه موازی با چند نفر با اطلاع یکدیگر- و یا آسکسوالها و …) را مرور کنیم. در واقع از دید جامعه این عملِ ایجاد رابطه همجنسگرایانه است که در راس رفتارهای جنسی “ناهنجار” باید “معالجه” شود. نگرانی اصلی نهاد دگر جنس گرا و هترونورماتیو (هنجار انگاری دوجنس گونه گی )، زیر سوال بردن دگرجنس گرایی و نقش های جنسیتی تعیین شده برای مردان و زنان و در پی آن الغاء درک جنسیتی ای است که زنان را در بر آوردن نیازهای عاطفی و جنسی اشان وابسته به مردان می انگارد.
فردی که تن به ازدواج نمی دهد یا از وظیفه مادری و بچه دار شدن روی برمی گرداند، و یا روابط دیگر جنسی را تجربه میکند، یعنی رابطه جنسی ای دارد که با اخلاق “غالب” سازگاری ندارد، هرچند در جامعه به عنوان زنی “ناکامل” یا “منحرف” دیده می شود و ممکن است برخی از امتیازهای اجتماعی را از دست بدهد، اما این هنوز تفاوت زیادی با عواقب داشتن یک رابطه همجنسگرایانه دارد؛ هم به لحاظ ریسک اجتماعی آن و هم از نظر قوانین و مجازات هایی که در جوامعی چون جامعه ما در انتظار اوست. یعنی تا سر حد مجازات اعدام و قتل آنها ، یعنی حذف فیزیکی آنها، تا آنها دیگر”همه جا نباشند”.
“تئوری کوییر” با در هم آمیختن مفاهیمی چون جنس و جنسیت و میل جنسی در واقع تلاش می کند درک دو جنس گونه (زن/ مرد) از مناسبات را به چالش بکشد. در واقع در زمانی که تمامی نهاد های اجتماعی در حال ارائه یک تصویر منجمد و ثابت از نقش های جنسیتی و تعیین قالب هایی از پیش تعیین شده برای هر یک از دو جنس هستند، و به تقدیس و تبلیغ هتروسکسوالیتی مشغولند، رویکرد انتقادی به هترونورماتیویته از ساختارهای اجتماعی ، ما را از سیطره این تبیین بر مبنای رابطه صرفا جنسی هتروسکسوال (رابطه جنسی منحصر به رابطه زن با مرد) رها کرده و به نقد مجموعه مناسباتی که به بازتولید این مناسبات انجامیده و حتی برای روابط هتروسکسوال نیز قواعد و پیش فرض های خود را تحمیل میکند می پردازد. تعاریف دو جنس گونگی از مناسبات اجتماعی تا آنجا به پیش می روند که تمام حرکات و رفتار و زندگی ما را از پیش تعیین و تبیین می کنند. بر این اساس “زن”و “مرد” دارای خصوصیات ظاهری و رفتاری معینی هستند. انحراف از این خصوصیات در جامعه و در خانواده پذیرفته نشده و مورد نکوهش قرار می گیرد. در چنین جامعه ای بر اساس این تعاریف ، به میزان به اصطلاح انحراف از مرز های تعیین شده ، جامعه و قوانین با آن برخورد کرده و تا حد مجازات فرد “خاطی” به پیش می روند.
در واقع تئوری کوییر از مجموعه رفتارها و “بودن”هایی پرده بر میدارد که با این قواعد و اجراهای هترونورماتیو به نوعی سر ناسازگاری دارند. در راس چنین اجراهایی رابطه همجنسگرایانه است. به ویژه زمانی که این رابطه علاوه بر تمایل جنسی به هم جنس، در عین حال به نقد ساختارهای موجود نیز میپردازد.
کوییر به معنای داشتن رابطه و یا رفتار جنسی ای است که با رفتار “نورم” (مطابق قاعده) مطابقت ندارد. در حقیقت هر گونه تقابل و به چالش کشیدن تعاریف تعیین شده ساختار هترونورماتیو ، مثلا نداشتن رابطه جنسی به مفهوم بی نیازی جنسی، داشتن روابط موازی همزمان (Polyamory) ، داشتن رابطه سادو مازوخیستی، داشتن رابطه همجنسگرایانه یا هموسکسوالیتی، ترانس جندربودن (فرا جنسیتی به مفهوم اجتماعی جنسیت) ، دوجنسی بودن (به معنای بیولوژیک آن) ، به زیر سوال بردن مادری زنان، شکستن مرزهای نژادی، طبقاتی، و سنی در روابط جنسی خود ، به زیر سوال بردن نهاد خانواده و در یک کلام به زیر سوال بردن هترونورماتیویته یاهنجار انگاری دوجنس گونه گی.
در سال های اخیر شاهد ترجمه ای بد قد و قامت از این واژه (کوییر) تحت عنوان “دگرباش” بوده ایم. دگر باش در حقیقت با تایید “نورم” به تعریف یا بیان “دیگری” می پردازد . نقد های بسیاری به این واژه صورت گرفته که من از تکرار آنها خودداری می کنم.
البته واژه “دگرباش” در عین حال برای همجنسگرایی نیز به کار برده میشود. این امر به کتمان تفاوت و یا تنوع موجود در جامعه کوییر خدمت کرده و در نهایت “همه” را در یک ظرف ریخته و مانع تعمق و تدقیق گفتمان اجتماعی حول مقولات مشخص می شود.
در حقیقت در کانتکست جامعه ایران ما به بحث هایی پرووکاتیو و چالشگر نیاز داریم. تئوری هایی که ملزومات تابو شکنانه ما را تقویت کند . انرژی ما زنان لزبین و همچنین افراد ترانس بایستی برای طرح مطالباتمان و مقابله با قوانین کشنده ای که زندگی ما را احاطه کرده است، صرف شود. این متفاوت است از کسی که به دلیل مثلا تن ندادن به ازدواج و یا بچه دار شدن خارج از ازدواج و یا … خود را کوییر میداند. اینکه در بین جامعه کوییر حول موضوعات مشخص میتواند اتحاد عملی صورت گیرد امری شدنی است. اما اگر قرار است به قیمت زیر سایه بردن هستی همجنس گرایانه باشد، جعلی است که تنها سرکوبگران ما از آن سود خواهند برد.
آری فراموش نکنیم که در آفریقا، عراق، ایران، افغانستان وووو زنان و مردانی برای تمام عمر گرایش جنسی خود را مخفی میکنند ، از تجربه یک زندگی سالم وعاشقانه محروم میشوند و یا با ترسی کشنده گاه به رابطه ای تن میدهند. خطر هر روزه ای که آنها با آن روبرو هستند، تحقیر هایی که به همجنسگرایان در جامعه روشنفکری خودمان میشود و … همه بایستی مشخص و روشن بیان شود. کسی به دلیل “کوییر” بودن، با خطر اعدام روبرو نمیشود. زنان آفریقایی به دلیل “کوییر” بودن مورد تجاوزهای دسته جمعی قرار نمیگیرند. آنها به دلیل لزبین بودنشان چنین از سوی مردان مورد خشونت واقع میشوند. ضمن به رسمیت شناختن نقاط وحدتمان ، رسالت امروز ما شفافیت بخشیدن به این تنوع و رنگارنگی و بیان صریح آن است.
کپی ناقص از این مفهوم از بحث هایی که در غرب و در دهه ۹۰ و بر اساس ضروریات اجتماعی معین ایجاد شد، بی توجهی به کانتکست ایران است. حتی در آمریکا و اروپا که این مفهوم ایجاد شده است ما با تشکل های خاص همجنسگرایان و طرح مطالبات مشخص آنها روبرو هستیم. مهمترین گرایش درون جامعه “کوییر” همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها هستند، هر تلاشی که منجر به نفی اهمیت تامین حقوق این گرایشات در لوای هم سطح دانستن همه افراد “کوییر” شود، قطعا دستش به آتش هموفوبیا نسوخته است. باز هم تاکید میکنم که باید تمام این مفاهیم و مقولات را در کانتکست (بستر و زمینه) مشخص خودشان که در آن شکل گرفته اند بررسی کرد.
در جامعه امروز ایران نیز شاهد انواع مجازات ها ، تحقیرها و محدودیت های اجتماعی برای همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها هستیم. همچنان در بیش از ۶۵ کشور جهان همجنسگرایی رسما ممنوع و با مجازات هایی از جریمه نقدی تا شلاق، حبس و اعدام روبروست.
امروزه ما حتی در آمریکا شاهد تلاش های به اصطلاح علمی برای مقابله با همجنس گرایی هستیم. در اروپا نیز همچنان روانشناسان محافظه کار در تلاش برای حفظ جامعه دگر جنس گرا انواع روش های درد آور و سخت تراپی را برای همجنسگرایان به کار میگیرند و در بسیاری موارد غیر لازم به مراجعین (لزبین و گِی) خود ترانس سکسوئل بودن را القا می کنند تا با عمل جراحی، قواعد جامعه دو جنس گونه را بقا بخشند .
ماگنوس هیرشفلد ، محقق علوم جنسیتی در سال ۱۹۱۰ تحقیقاتی در مورد روابط جنسی و گرایشات مختلف را انجام داد که واژه ترانس وستیت((transvestit از سوی او برای تعریف کسانی که فارغ از اینکه چه گرایش جنسی ای دارند، علاقمند به پوشیدن (در اکثر موارد در شکل بسیار افراطی) لباس جنس مخالف هستند ابداع شده است. در سال ۱۹۲۳ او بین “مبدل پوشی” (ترانسوستیت) و “ترانس سکسوالیته” به عنوان امری روحی، یعنی نیاز به داشتن بدن جنس دیگر تفاوت قائل شد تا نیاز برخی از ترانس وستیت ها را به داشتن بدنی دیگر توضیح دهد. در سال ۱۹۵۳ هری بنیامین در کتاب پدیده ترانس سکسوالیته به بررسی مشخصات زن و مرد و توضیح ترانس سکسوئل ها پرداخت. سالها بعد (در دهه ۷۰) یعنی درست زمانی که جنبش همجنسگرایان و تحقیقات محققین روشنفکر باعث شده بود که ضمن تعدیل در قوانین مربوط به همجنس گرایان و حتی در برخی کشور های اروپایی لغو قوانین مجازات و همچنین خارج کردن همجنسگرایی از لیست بیماری های روانی، گام بزرگ و موفقیت آمیزی در راه آزادی جنسی و اعاده حیثیت از همجنس گرایان و توقف سرکوب قانونی آنها بردارد، کلینیک “اختلالات جنسیتی” در آمریکا ترانس سکسوالیته را به لیست بیماری ها اضافه کرد. براساس تعریف این کلینیک، ترنس سکسوال کسی است که با مدل تبیین شده برای زن و مرد همخوانی ندارد. یعنی کسانی که با تعاریف معمول در این رابطه خود را “بیمار” و در بدن “اشتباه” میبینند، وادار میشوند که در مدل جنسیتی جنس دیگر مدتی زندگی کرده و پس از آن با استفاده از علم پزشکی و عمل جراحی بین جنسیت اجتماعی و بیولوژیک آنها تطبیق حاصل شود. در همینجا لازم است توضیح دهم که غالبا به اشتباه گفته میشود که از دهه ۷۰ همجنسگرایی از لیست بیماریها حذف شد. در صورتیکه در دهه ۷۰ تنها انجمن روانشناسان آمریکا همجنسگرایی را از لیست بیماریهای روانی خارج کرد. ابتدا در سال ۱۹۹۰ (۱۷ مای ) بود که سازمان بهداشت جهانی همجنسگرایی را از لیست بیماری ها حذف کرد؛ یعنی تازه ۲۱ سال قبل!
برجسته کردن این موضوعات از این جهت اهمیت دارد که با یک کاسه کردن همه انواع رفتار های جنسی غیر”نورم” تحت عنوان “کوییر”، سرکوب همجنسگرایان را همطراز با مشکلات یک فرد آسکسوئل (بی نیاز جنسی) یا یک فرد سادومازوخیست قرار داده ایم. فرد سادومازوخیست ، ب د اس ام (Bondage & Discipline, Dominanz & Submission, Sadismus & Masochismus) هم کوییر است، زنی که در انتخاب شریک زندگی مرد خود قواعد جامعه، سلسله مراتب اجتماعی یا نژادی را نادیده میگیرد نیز کوییر است. مردی که در انتخاب همسر خود به باکرگی وی اهمیت نمی دهد و یا در رابطه ای خارج از ازدواج یا با زنی مسن تر از خودش زندگی می کند نیز در تعریف کوییر می گنجد. اما آیا با یکی کردن و همسان انگاری سرکوب اجتماعی همه انواع رفتار های جنسی، بر روی ستم و سرکوب همجنس گرایی، به عنوان یک روش زندگی اجتماعی و نه فقط یک رفتار جنسی، سایه نینداخته ایم؟ آیا بحث اینکه “گرایش جنسی مهم نیست و همه ما انسانیم و باید همه از حقوق بشر برخوردار باشیم”، شما را به یاد استدلال بسیاری از مردان نمی اندازد که به زنان فمینیست دائم یاد آوری می کنند که انسانها را نباید به زن و مرد دسته بندی کرد، همه انسانیم! و فراموش می کنند که در این بین اما برخی انسان ترند!
کسانی که تفاوت های بین جامعه “کوییر” را علنا انکار می کنند و تلاش دارند هستی همجنسگرایانه، به ویژه همجنسگرایی زنان را در آمیخته ای از انواع دیگر رفتار های جنسی تعریف کنند، کمکی به شکستن ساختارهای موجود نمی کنند، بلکه بالعکس به هموفوبیا نفسی تازه می بخشند. چرا که ما از جامعه ای صحبت میکنیم که هنوز بر روی مفاهیم ابتدایی ای که حداقل آزادی های جنسی را نیز تبیین کند به توافق نرسیده و گفتمان دقیقی را حول آنها به پیش نبرده است. ارائه درک های مغشوش از سوی فعالان ایرانی که با این تئوری ها بیگانه هستند، امری است قابل پیش بینی. به میان آوردن خام و استفاده غلط از تئوری هایی که هنوز در کشورهایی که تولید شده اند نیز درک یکسانی درباره آنها موجود نیست به عنوان تئوری هایی جهانشمول و بلامنازعه، تنها یک جعل است . جعلی که با نهان کردن بحث های زمینه ای و پیشینه ای آن، همچون تئوری های مربوط به همجنسگرایی و ترانسسکسوالیتی، تنها به در پستو کردن این گرایشات خواهد انجامید. تئوری کوییر در امریکا و اروپا پس از بیش از ۳۰ سال مبارزه آشکار همجنسگرایان برای احقاق حقوقشان و همچنین با به رسمیت شناختن تفاوت های میان اشکال و انتخاب های متفاوت روابط جنسی ساخته شد. برخی از مدعیان روشنفکری در جامعه ایرانی ” کوییر” را آن کلمه جادویی میدانند که همه چیز را در خود دارد و بنابراین ما را از تمام تعاریف و مفاهیم دیگر بی نیاز میکند!
تئوری ها قرار است راه را بر عمل ما هموار کنند، از چنین منظری معتقدم کسانی که در یک حرکت اکتیویستی تحت عنوان عام “کوییر” و بدون تعریف مشخص آن ، بار دیگر به پنهان کردن همجنسگرایان و ترانس سکسوئل ها که تحت شدیدترین سرکوب ها و تحقیر های اجتماعی و دولتی هستند، می پردازند. این روش کمکی به حل معضل جامعه ایران در مورد همجنسگرایی نمی کند. ما نیازمند قابل رویت کردن همجنسگرایی و انسان هایی هستیم که با انتخاب این روش زندگی، در جامعه ای با فرهنگ هموفوب(همجنسگرا هراس و همجنسگرا ستیز)، دائما در تیر رس تحقیر و تهدید های آشکار و نهان هستند. و کسانی که چنین عمل کردند و از خط قرمز ها شجاعانه عبور کردند و میکنند، هدف چنین حرکتی یعنی مبارزه با هموفوبیا را به جا آورده اند.
پیوستن برخی غیر همجنسگرایانی که خود را کوییر تعریف میکنند به صف مدافعین حقوق همجنسگرایان و چالش علنی آنها با هترونورماتیویته و ساختارهای قدرت، امری است پسندیده و قابل تایید، اما نمی توان همه انواع رفتارهای جنسی “فراهنجار” را یک کاسه کرده و از صدا زدن”بچه” به نام خود طفره رفت و بار دیگرآب به آسیاب طرفداران پنهانکاری ریخت.
آینده از آن ماست.
۲۵ ماه مه ۲۰۱۱
حامد شهیدیان، در حاشیه یک بحث؛ باز آفرینی جنسیت و ارتش ذخیره کار (از مقاله های منتشر نشده)
منظور من از اروتیسم بین زنان، مجموعه ای از رفتارها و گفتارهایی است که می توانند جنبه جنسی داشته باشند و نفی کننده این تصور غلط هستند که زنان در کنار زنان، همچون چوب خشک هستند. اروتیسم بین زنان، در تاریخ و فرهنگ ما ریشه دار است. کافی است شوخی های مادربزرگهایمان و حرفهای سکسی که به هم می زدند را به یاد بیاوریم. این بخش از فرهنگ ما با ورود مدرنیته و تسلط ارزشهای دگرجنسگرا به حاشیه رانده شده است.
: شادی امین، یک صد سال لذت ، جنسیت و قدرت، سخنرانی ارائه شده در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان،
۲۰۰۵، مونترال
Florian Mildenberger,”… in der Richtung der Homosexualität verdorben.”, Bibliothek Rosa Winckel, 2002
ترجمه از نگارنده است.
برای نمونه رک: جودیت باتلر، آشفتگی جنسیت، ترجمه امین قضایی، منتشر شده در نشانی اینترنتی زیر:
http://farsiebook.com/ebook/4690.htm
و
Gudrun Perko, Queer-Theorien als Denken der Pluralität: Kritiken – Hintergründe – Alternativen –
Bedeutungen, in this internet address:
http://www.social-justice.eu/texte/QueerTheory%5BPerko%5D.pdf
برای مثال می توانید مطالب زیر را ببینید که هرچند ضرورتا شخصا با همه آنها موافق نیستم اما هریک نقدها و نکات قابل تامل و به جایی را مطرح می کنند:
http://www.asar.name/2007/05/blog-post_25.html
http://hamghabile.blogspot.com/2009/11/blog-post_6087.html
http://www.asar.name/2007/04/blog-post_9341.html
http://tizbin.wordpress.com/2007/05/24/%D8%AA%D8%A2%D9%85%D9%84%DB%8C-%D8%AF%D8%B1-%D9%88%D8%A7%DA%98%D9%87-%D8%AF%
برای اطلاع درباره جزییات قوانین مربوط به همجنسگرایی، ضمیمه دو این نوشته را بخوانید.
Florian Mildenberger, ibid
Magnus Hirschfeld
The World Health Organization’s ICD-9(1977) listed homosexuality as a mental illness; it was removed from the ICD-10, endorsed by the Forty-third World Health Assembly on May 17, 1990, see more in this link:
http://en.wikipedia.org/wiki/Homosexuality
از آنجایی که عنوان کردم که از منظر اکتیویستی به حقوق همجنسگرایان نگاه میکنم یک سوال از مصاحبه ای که حدود ۶ سال پیش انجام داده ام را مجددا نقل می کنم که خالی از لطف نیست. این مصاحبه در نشریه چراغ شماره ۱۹ منتشر شده است .مصاحبه کننده میپرسد:.با توجه به اینکه همجنسگرایی در قوانین و احکام اسلامی جزو گناهان کبیره محسوب می شود ساختار سنتی و مذهبی جامعه ایران نیز همچنان به قوت خود باقی است روش های بومی سازی و نیز مردمی کردن این جنبش را در ایران چه می دانید؟
شادی امین: من فکر میکنم همجنس گرایی در هر کجای جهان که باشد امری “بومی” و غیر وارداتی است. از عربستان تا آلاسکا، از آمریکا تا چین ، از ایران تا برزیل و…اما از”مردمی کردن” منظورتان اگر آگاهی دادن بر سر این مقوله و در عین حال ایجاد فرهنگی است که سرکوب و تحقیر گرایشات جنسی و همجنسگرایان را مذموم بشمارد باید بگویم که این کار مدتهاست آغاز شده. توسط آنها یی که با سخن گفتن در این مورد راه را برای دفاع علنی از آن هموار کردند.
آموزش فرهنگی و آگاهی رسانی از ضروریات مبارزه با سنن ، خرافات و فرهنگ عقب مانده و مذهبی ای است که حق دگر گونگی را با ایجاد مدل ها و کلیشه های ارزشی از دیگران سلب کرده و به آنها خشونت اعمال می کند.
اما نهادینه کردن چنین امری نیازمند مناسباتی است که به لحاظ حقوقی نیز با وضع قوانین حمایتی و همچنین تعیین مجازات برای اعمال خشونت، تبعیض و تحقیر بر زنان، همجنسگرایان و … به اجرای این فرهنگ یاری رساند. این امر با وجود نظام جمهوری اسلامی که اساس آن بر نابرابری و بی عدالتی ، تبعیض و سرکوب مخالفین و دگر اندیشان بنا شده ، در نظامی که مذهب بر خصوصی ترین عرصه زندگی انسانها حکومت میکند ، نظامی که در تحمیل دگر جنس گرایی اجباری تا معمول ساختن تجاوز به دختربچه گان پیش رفته است، امری محال است. منافع جنبش همجنسگرایان از چنین منظری است که با نیروهای جنبش سرنگونی طلب پیوند میخورد.
ضمیمه۱ : توضیح برخی از اصطلاحات به کار رفته در متن
ترانس سکسوئل:
افراد ترانس سکسوئل افرادی هستند که احساس می کنند که بدنشان به جنس دیگری جز آنچه که در آن متولد شده اند تعلق دارند و ترجیح می دهند در بدنی منطبق با این حس نیز زندگی کنند.به همین دلیل به طرق مختلف ، تعییر شیوه زندگی، تغییر ظاهر خود، تغییر در شیوه برخورد و رفتار خود تا تغییر جنسیت از طریق عمل جراحی، تلاش می کنند تا به بدن مطلوب و مطابق با جنسیتی که در خود حس میکنند نزدیک و یا با آن همگون شوند. این امر ربطی به گرایش جنسی فرد و انتخاب شریک جنسی اش ندارد.
ترانس جندر و یا ترانس هویت:
در بسیاری از موارد واژه ترانس سکسوال که واژه دقیقی نیز هست، به غلط با رفتار جنسی فرد و یا گرایش جنسی او (مثل هموسکسوالیته و یا بی سکسوالیته) یکی فرض شده و اشتباه فهمیده می شود. به همین دلیل برخی معتقد به استفاده از واژه “ترانس هویت” هستند. چرا که به واقع ترانس سکسوالیته نه یک معضل جنسی و یا یک گرایش جنسی بلکه یک معضل هویتی است. واژه “ترانس جندر” نیز یک مفهوم کلی تر را بیان میکند که قصد دگرگونی مفاهیم دوجنس گونه را دارد.
ترانس وستیت (مبدل پوشی):
افراد ترانس وستیت کسانی هستند که از پوشیدن لباس های “جنس دیگر” لذت میبرند. در برخی موارد آنها ظاهر بدن خود را نیز با لباسی که می پوشند تطبیق می دهند. از این جنبه به مرز افراد ترانس سکسوئل نزدیک می شوند. این لذت از پوشیدن لباس “جنس دیگر ” در بین افراد ترانس سکسوال نیز وجود دارد. در این موارد درک این نکته ضروری است که آیا پوشیدن لباس “جنس دیگر” آیا به همینجا ختم میشود یا در تداوم خود نوعی تغییر در رفتار و روش زندگی را نیز در بر میگیرد. این نکته برای تشخیص تفاوت بین فرد ترانسوستیت با فرد ترانس سکسوئل مهم است.
اینتر سکسوالیته:
سالانه تعداد بسیار زیادی کودک متولد می شوند که تشخیص جنسیت آنها ممکن نیست.(این رقم در آلمان نزدیک به ۲۰۰۰ کودک می باشد)این امر متاثر از نا هنجاری های کروموزوم ها تا مشکلات هورمونی میباشد. غالبا علم پزشکی و همینطور جامعه این افراد را آنطور که هستند نمی پذیرد و بلافاصله پس از تولد با عمل جراحی آنها را به عنوان “دختر” یا “پسر” قطعی و بدون اگر و مگر بدل می کنند. این امر در اکثر موارد به آسیب های روحی روانی شدید در کودک منجر می گردد.
برخی از افراد “اینتر سکسوئل” بعدها در سنی که خود میتوانند تصمیم بگیرند، یک جنسیت را برای خود تعیین کرده و آگاهانه آن را عملی می نمایند. مشکلات روحی این افراد اما کاملا با مشکلات روحی افراد ترانس سکسوئل متفاوت است.
همجنسگرایی ، هستی همجنسگرایانه:
همجنس گرایی تمایل به رابطه جنسی و عشق و احساس اروتیک به همجنس می باشد. همجنسگرایی زنان در عین حال انتخاب یک روش زندگی، و پشت کردن به مناسبات دگرجنس گرایانه اجباری است. همجنسگرایی در قوانین ایران جرم شناخته شده و مطرود می باشد. (ر. ش. به کتاب قانون مجازات اسلامی)
ضمیمه ۲: قوانین مربوط به همجنسگرایی
کتاب قانون مجازات اسلامی چاپ اول ، مشروح این قانون چنین است:
فصل اول- تعریف و موجب لواط
ماده ۱۰۸- لواط وطی مذکر است چه بصورت دخول باشد یا تفخیذ.
ماده ۱۰۹- فاعل و مفعول لواط هر دو محکوم به حد خواهند شد.
ماده ۱۱۰- حد لواط در صورت دخول قتل است و کیفیت نوع آن در اختیار حاکم شرع است.
ماده ۱۱۱- لواط در صورتی موجب قتل میشود که فاعل و مفعول بالغ و عاقل و مختار باشند.
ماده ۱۱۲- هر گاه مرد بالغ و عاقل با نابالغی لواط کند فاعل کشته میشود و مفعول اگر مکره نباشد تا ۷۴ ضربه شلاق تعزیر میشود.
ماده ۱۱۳- هرگاه نابالغی نابالغ دیگر را وطی کند تا ۷۴ ضربه شلاق تعزیر میشوند مگر آنکه یکی از آنها اکراه شده باشد.
فصل دوم- راههای ثبوت لواط در دادگاه
ماده ۱۱۴- حد لواط با چهار بار اقرار نزد حاکم شرع نسبت به اقرارکننده ثابت میشود.
ماده ۱۱۵- اقرار کمتر از چهار بار موجب حد نیست و اقرارکننده تعزیر میشود.
ماده ۱۱۶- اقرار در صورتی نافذ است که اقرارکننده بالغ، عاقل، مختار و دارای قصد باشد.
ماده ۱۱۷- حد لواط با شهادت چهار مرد عادل که آن را مشاهده کرده باشند ثابت میشود.
ماده ۱۱۸- با شهادت کمتر از چهار مرد عادل لواط ثابت نمیشود و شهود به قذف محکوم میشوند.
ماده ۱۱۹- شهادت زنان به تنهایی یا به ضمیمه مرد لواط را ثابت نمیکند.
ماده ۱۲۰- حاکم شرع میتواند طبق علم خود که از طریق متعارف حاصل شود، حکم کند.
ماده ۱۲۱- حد تفخیذ و نظایر آن بین دو مرد بدون دخول برای هر یک صد تازیانه است.
تبصره: در صورتی که فاعل غیرمسلمان باشد، حد فاعل قتل است.
ماده ۱۲۲- اگر تفخیذ و نظایر آن سه بار تکرار و بعد از هر بار حد جاری شود در مرتبه چهارم حد آن قتل است.
ماده ۱۲۳- هرگاه دو مرد که با هم خویشاوندی نسبی نداشته باشند بدون ضرورت در زیر یک پوشش بطور برهنه قرار گیرند هر دو تا ۹۹ ضربه شلاق تعزیر میشوند.
ماده ۱۲۴- هرگاه کسی دیگری را از روی شهوت ببوسد تا شصت ضربه شلاق تعزیر میشود.
ماده ۱۲۵- کسی که مرتکب لواط یا تفخیذ و نظایر آن شده باشد اگر قبل از شهادت شهود توبه کند حد از او ساقط میشود و اگر بعد از شهادت توبه نماید حد از او ساقط نمیشود.
ماده ۱۲۶- اگر لواط و تفخیذ و نظایر آن با اقرار شخص ثابت شده باشد و پس از اقرار توبه کند قاضی میتواند از ولی امر تقاضای عفو نماید.
باب سوم- مساحقه
ماده ۱۲۷- مساحقه، همجنسبازی زنان است با اندام تناسلی.
ماده ۱۲۸- راههای ثبوت مساحقه در دادگاه همان راههای ثبوت لواط است.
ماده ۱۲۹- حد مساحقه برای هر یک از طرفین صد تازیانه است.
ماده ۱۳۰- حد مساحقه درباره کسی ثابت میشود که بالغ، مختار و دارای قصد باشد.
تبصره: در حد مساحقه فرقی بین فاعل و مفعول و همچنین فرقی بین مسلمان و غیرمسلمان نیست.
ماده ۱۳۱- هرگاه مساحقه سه بار تکرار شود و بعد از هر بار حد جاری گردد در مرتبه چهارم حد آن قتل است.
ماده ۱۳۲- اگر مساحقهکننده قبل از شهادت توبه کند حد ساقط میشود اما توبه بعد از شهادت موجب سقوط حد نیست.
ماده ۱۳۳- اگر مساحقه با اقرار شخص ثابت شود و وی پس از اقرار توبه کند قاضی میتواند از ولی امر تقاضای عفو کند.
ماده ۱۳۴- هرگاه دو زن که با هم خویشاوندی نسبی نداشته باشند بدون ضرورت برهنه زیر یک پوشش قرار گیرند به کمتر از صد تازیانه تعزیر میشوند. در صورت تکرار این عمل و تکرار تعزیر در مرتبه سوم به هر یک صد تازیانه زده میشود