سیمین دانشور «عیال فاضله» عصر مردان فضل‌فروش

مدرسه فمینیستی: نه! نمی‌شد که مصمم به انتشار ویژه نامه زنان اهل قلم و ادبیات و سخن باشی و شماره‌ای را به «سیمین دانشور» اختصاص ندهی که قلم‌اش هنوز فخر قلم زنان است وکلام ادیبانه‌اش آوازی است زنانه به لهجه شیرین شیرازی تا که «واسونک» (۱)‌های زنان فارس را به آهنگی دیگر جاودان سازد.

نه! نمی‌شد که از زنان داستان نویس بگویی واز سیمین دانشورنگویی که «سووشون»‌اش ازاولین چاپ خود در سال ۱۳۴۸یعنی بیش از چهل سال پیش تا به امروز همچنان خوانندگان بسیاری از اهل ادب وسخن را به خود جذب می‌کند و هنوز تجدید چاپ می‌شود. و مجموعه داستان‌های او چون «آتش خاموش»، «شهری چون بهشت»، «به کی سلام کنم» و رمان دیگرش «جزیره سرگردانی» همچنان بحث‌ها و نقدهای زیادی را به دنبال دارد.

نه! نمی‌شد که در اولین دوره جایزه ادبیات داستانی زنان، گوش به سخنان رایج و گلایه‌های سطحی از این دست دهیم که… ادبیات زنانه چیز دیگری است و این همانی نیست که دانشور بدان مشغول بوده است.. ویا حتی تاآنجا پیش روند که…. آنچه هم بود از برکت مردی چون جلال آل احمد بود (!!)…. آن زمان نیز گوش ندادیم و کارخویش پی گرفتیم. پس به سال ۱۳۸۷ در اولین دوره جایزه ادبیات داستانی زنان «کتابخانه صدیقه دولت آبادی» با نام او آغاز کردیم تا بدان آستان از نسل‌های بعدی زنان داستان نویس تجلیل شود.

پس راه گوش به گلایه‌هایی که اینجا و آنجا می‌شنیدیم خوب بستیم وبه ناشنیدنی عمدی، کار خویش پی گرفتیم. گلایه‌ها بدین قراربود و هست که درحصرو حدود تنگ سانسور و درغیبت قلم‌های تیزمانده درحصار، چه می‌خواهید بنویسید که از سخن آزادی خوش‌تر افتد؟؟..

و ما که خود هیچ‌گاه خوش‌تر از سخن آزادی نیافتیم، بالاخص به ادبیات روی آوردیم که حتم، هنر سخن گفتن زیرتیغ تاریخ بوده و هست. خوش‌تر آنگاه که از ادبیات زنان سخن بگویی…

باری، نوشتیم و گفتیم و شد… که ادیبانه سخن گفتن میراث شهرزاد قصه گویمان بوده که از چکاچاک تیغ تاریخ مردان به هزارو یک شب به چنگ‌اش آورده‌ایم.

هرچند از سیمین دانشور بگوییم که در سووشون‌اش از «زری»(۲) گفت که درنبود مردان خاندان خویش از شوهر و پسر و برادرشوهر و…. بیهوش و یخ زده واززبان افتاده به عزای مردش از حال و نا‌رفت…. لیک هشدار! که در‌‌نهایت توانی دوباره یافت و برخاست و آن کرد که باید می‌کرد… و «جلال»اش کجا بود آن موقع؟؟

القصه، سراغ زنانی رفتیم که از دور ونزدیک آشنای او وآشنای قلم‌اش بودند و پای سخنشان نشستیم. خوش آن هنگام که زنان از ادبیاتِ زنان بگویند که قند مکرر نصیب مخاطب می‌سازد وچه شیرین آن ساعت که «هما ناطق» درگوشه‌ای از پاریس رویایی از سیمین دانشور بگوید….

«این زن هیچوقت مثل شوهرش نبود…. تفاوتشان زمین تا آسمان بود…. البته دعوایی با «جلال» نداشت مقابل‌اش جبهه گیری هم نمی‌کرد…. اما کاری به کارش نداشت…. سیمین ادیب بود و جلال سیاسی…. بی‌ربط بودند….»

خسته بود و گفت که پانزده سالی است در پی تحقیقی درباره مشروطه به اسناد و مدارکی و شواهدنوین دست یافته که ذهن و زبان خویش را مگربه سخن با آن باز نخواهد کرد…. یاد آوری کردم که هرچند فقط به مشروطه سرگرم است اما از اولین زنان مورخی است که با کارنامه‌ای درخشان در باب تاریخ قاجار و دوران مشروطه در حوزه‌های اجتماعی زنان نیزقلم زده و خیلی پیش از این‌ها در سال ۱۳۴۷ در مجله آرش دردفاع ازنقش‌های تحمیلی جامعه به زنان از «سیمون دوبوار» نقل کرده است (۳)… خلاصه کوتاه که نیامدم هیچ، پافشاری هم کردم که بیشتر از زبان او بشنوم که از سیمین ادیب، سیمین رفیق یا هرسیمین دیگری که می‌خواهد بگویداما سخن بگوید و خاموش نماند. پس چنین گفت:

«سیمین لطیف بود نوعی لطافت طبع و صداقتی کودکانه داشت… در هیاهوی سیاسی کاری‌های جلال و جریان نیروی سوم و داستان‌هایش با خلیل ملکی، سیمین کاری به این کار‌ها نداشت آرام آرام تحصیل می‌کرد، دانشگاه می‌رفت. ترجمه می‌کرد. داستان می‌نوشت. بعد‌ها استاد شد تدریس می‌کرد یک خانمی بود برای خودش ما احترام خاصی برای او قائل بودیم….. هوشمند بود، دروغ گو نبود به سیاست کاری نداشت… آرام می‌آمد ودر جمع می‌نشست وبا همه مهربانی می‌کردربطی به کارهای هم نداشتند …»

هما خانم با کمالات، کلام ناطقه خویش را به طبع لطیف سیمین دانشور نشانه گرفت و من نیز فرصت غنیمت شمردم و از عشق و مهرورزی این زوج «بی‌ربط» بیشتر پرس و جو کردم. که به راستی او از این عشق چه به یاد دارد؟

«خب خیلی همدیگر را دوست داشتند، ازبس که این سیمین لطیف بود، مهربان بود، دانشمند و باسواد هم که بود، خب جلال خیلی عاشق‌اش بودخب معلومه باید هم می‌بود، بچه هم نداشتند و سیمین مهربان وبی ‌‌نهایت لطیف و سخن‌دان بود فقط به کسب دانش وادب مشغول بود و به عشق و عاشقی شوهرش که خیلی همدیگر را دوست داشتند. خب جلال خودش هم می‌دانست همیشه با افتخار جلو همه به او می‌گفت «عیال فاضله»… اما سیمین هیچوقت مغرور نمی‌شد. از اینکه این همه مورد توجه بود اصلا مغرور نمی‌شد. بعد هم اصولا درباره سیاست و مسائلی که آن موقع خیلی باب بود با هم حرف نمی‌زدند، حتی با اینکه می‌دانست حرفهای آل احمد درست نیست. اما هیچوقت درباره سیاست باهم حرف نمی‌زدند. خیلی از کار‌ها ی اورا قبول نداشت اما هیچوقت سیمین کسی را مسخره نمی‌کرد خوب گوش می‌کرد و ساکت کار خودش را می‌کرد… ما برای او احترام خاصی قائل بودیم ….»

یک زن، یک ادیب، یک قصه نویس، یک استاد همیشه حاضر در جمع و خاموش درهاله‌ای از سکوتی اختیاری در کنار همسرش که می‌گویند هیچ متنی را بدون تایید این «عیال فاضله» منتشر نمی‌کرده. این نکته اولین بار اززبان استاد جمال‌زاده درباره سیمین لطیف و سخن‌دان شنیده شد که «هم فهمش و هم قلمش بهتر از شوهرش است.» و بعد‌ها دیگران نیز به گونه‌هایی دیگر مهر تایید بر این مصداق واقعی ملوک الکلامِ ادبیات داستانی ایران زدند. ولی هما ناطق تنها از سکوت او در محافل می‌گوید آخر چرا؟….

«از بس خانم بود، ازبس با سواد بود به جلال ربطی نداشت سکوت می‌کرد که با شوهرش درگیر نشود. می‌فهمید که جلال درست نمی‌گه اصلا اون شاگرد خلیل ملکی بود اما سیمین برای خودش یک استاد مستقل بود کار خودش را می‌کرد. ادبیات کارش بود وخیلی هم خوب کارش را بلد بود. خوش به سعادت جلال اگرکه او کار‌هایش را می‌خواند…. بعد از فوت جلال باز هم به خانه ما رفت و آمد داشت ما افتخارمی کردیم که دوست ما بود ولی هیچ وقت از سیاست حرفی نمی‌زدیم…»

کم کم با اندوه خداحافظی‌های بی‌بازگشت از «دهه چهل» دور می‌شویم جلال دیگر نیست اما هما ناطق از آمد وشد سیمین دانشور به میهمانی‌های خانوادگی کم و بیش سخن می‌گوید. کم کم دهه پنجاه را به انقلاب می‌رسانیم و هماناطق از نبودن سیمین دانشور می‌گوید…. و خیلی‌های دیگر هم نبودند انگار همه گم شده بودند درپی یافتن یک چیز که یافت می‌نشد و هنوزدرپی آنند و مانیز در پی آنیم هنوز…

«اصلا فکر نمی‌کنم و یادم نمی‌اد که سیمین توی تظاهرات انقلاب آمده باشد… اصولاهمیشه وقتی همه تند می‌شدند او آرام‌تر می‌شد…. مهمانی‌های خانوادگی هم دیگر خیلی زیاد نبود. البته مراواداتی داشتیم اما آن محافل را من زیاد یادم نیست از آقای «پاکدامن» بپرسید او بیشتر می‌داند… من مدتی ازش بی‌خبر بودم…»

خبر را درآن روز‌ها اما از روزنامه «کیهان» گرفتیم که درتاریخ ۱۹ اسفند ۱۳۵۷پس از راهپیمایی زنان دراعتراض به حجاب اجباری از قول سیمین دانشور نوشته بود که او مسئله حجاب را فرعی می‌داند و حل این مسئله را منوط به حل مسائل مهم‌تر در میهن دانسته است. آری خبررا آن روز‌ها از «کیهان» می‌گرفتیم که در تاریخ ۲۱اسفند ۱۳۵۷ این بار از قول هما ناطق نوشته بود که گفته است اگر نظام شاهنشاهی برگردانده نشود عیبی ندارد روسری هم سر می‌کنیم فقط به نام ما توطئه نشود.

«خانم شجاعی من از شما خواهش می‌کنم بنویسید ما غلط کردیم این حرف را درباره زنان زدیم»

زبانم کوتاه استاد!

«اصلا بنویسید خاک برسرمن که این را گفتم»

اختیار دارید استاد! این حرف‌ها را نزنید!

«… آره دیگه… انگار ساواک هم همون موقع یک چیزهایی نوشت و پخش کرد که این هما ناطق و سیمین دانشور توی زیرزمین کیهان یا زیرزمین دانشکده ادبیات انگار گفته بودکه گفتگوی خصوصی داشتند یادم نیست… اما هرچه که بود و نبود شما این را بنویسد که من خیلی بی‌جا کردم که این حرف را زدم. اصلا مابه زن‌ها خیانت کردیم، شما باید ما را محاکمه کنید خواهش می‌کنم بنویسید که من خودم از شما می‌خواهم که مرا محاکمه کنید …»

نگویید استاد! این تکلیف به دوش من ننهید! قاضی عادل ابتدا در پی محاکمه خویش بر می‌آید. ما کجا و محاکمه شمایان کجا و محکمه عدل و قضاوت کجا؟

یادتان که نرفته است استاد!‌‌ همان وقت، قضاوت را برزنان حرام کردند! و من یک زن هستم!

آری، قضاوت را برزنان حرام کردند اما انصاف را نمی‌توان از جوهره قلمی که از آزادی واستقلال می‌نویسد ستاند. و نیز نمی‌توان از این سخن درگذشت که هما ناطق، دوست و معاشر سیمین دانشورسالهاست که درحوزه‌ای دیگر با موضوع تاریخ کار می‌کند وهرچند از نزدیکان و همکاران مردانی چون ناصر پاکدامن و فریدون آدمیت بود لیکن مهر مستقل نام‌اش بر کاری سترگ مانده است. از دانش تاریخی هما ناطق کمابیش‌‌ همان شنیده‌ایم که از دانش ادبی سیمین دانشورمی شنویم. از پچپچه‌های تنگ نظرانه «جای پای مردانه» در آثار این دو زن نیز کم نشنیده‌ایم وهر دو آنجا که بایسته، پاسخی درخور داده‌اند و بیش از آن‌اش را نیزچونان «ملامتیان» به ناشنیدن حواله داده‌اند! ماندگاری هردوشان آرزوی جمله زنان ایرانی است…

———————-
پانویس:

۱ -» واسونک «به ترانه‌های عامیانه استان فارس و مشخصا شیراز می‌گویند که توسط زنان به مناسبت‌های مختلف
خوانده می‌شود.

۲ -» زری «نام شخصیت اصلی رمان سووشون است.

۳ – هما ناطق در سال ۱۳۴۷، مقاله‌ای تحت عنوان «عقب ماندگی و انحطاط زن ایرانی» در مجله آرش نوشت. این مقاله جوابی نقادانه به یادداشتی از «هوشنگ وزیری» درباره زنان ایران بود که در‌‌ همان دوران در «مجله فردوسی» به چاپ رسیده بود. وی درنقد وتحلیل رویکرد نادرست وزیری نسبت به زنان، از کتاب جنس دوم سیمون دوبوار فاکت می‌آورد و ضمنا گناه این عقب ماندگی و انحطاط را تا حد بسیاری به گردن نگاه مردانه جامعه در تحمیل نقش‌های عروسکی نسبت به زنان می‌داند.

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *