روان‌شناسی فحاشی در حزب‌الله/ مژگان کاهن

خشونت کلامی، اغلب وسیله ای است برای کنترل یا زیر سلطه بردن دیگری. همانطور که خواهیم دید در خیلی موارد با ایجاد رعب دردیگری، فرد سعی می کند او را وادار کند که به گونه ای که او می خواهد بیاندیشد ویا عمل کند. در این مطلب می خواهم این پدیده را در گروه ها و افراد افراط گرا، که حزب الله نمونه ای از آنهاست بررسی کنم.

خشونت کلامی خود را می تواند در ابعاد مختلف نشان دهد:

تهدید، فحاشی و استفاده از لغات زننده، بالا بردن و خشن کردن صدا از متداول ترین جنبه های آن است. گاهی نیز این خشونت کلامی قالب تمسخر دیگری را به خود می گیرد. در اینجا نقش تهدید، ترساندن شخص و از این طریق وادار کردن او به اطاعت است. این تهدیدها اغلب از نوع آسیب جانی و یا تهدید به آسیب به اعضای خانواده و نزدیکان می باشد. در یک سری موارد هم شامل تهدید به برملا کردن اسرارو شایع کردن اخباری غلط در مورد فرد یا افراد مورد نظر می باشد. استفاده از کلام زننده نیز تحقیر فرد و ضربه ی روانی به او را هدف قرار می دهد. بدینگونه با تحقیر فرد سعی در القا موقعیت برتر خود را به او می کنند. در اینجا یکی از اهدافی که دنبال می شود، به نوعی تست کردن عکس العمل های فرد قربانی است و آن در جهت آنکه با مشاهده ی علائم وحشت در او ازجایگاه قدرتمندی که در ذهنش دارند، اطمینان حاصل کنند.

در رابطه با “بالا بردن صدا و تغییر تن آن” باید گفت که مواجه شدن با صدای بلند و فریاد در ما انسان ها ( و حتی در حیوانات) بطور غریزی ایجاد کننده ی احساس ترس است. فردی که از خشونت کلامی استفاده می کند، با استفاده از این ابعاد (تهدید، کلام زننده و بالا بردن صدا) سعی در ایجاد کردن فضای ارعاب برای قربانی و یا قربانیانش می کند.

پدیده ی فحاشی در بین افراط گراها می تواند اهداف و دلایل گوناگونی را در بر بگیرد که بضی از آنها می توانند حتی از حوزه ی آگاه ذهن آن ها هم فراتر روند.

فحاشی در این افراد می تواند نقش “خشونت ابزاری” را بازی کند. یعنی فرد یا گروه افرادی که به این ناسزاگویی ها متوصل می شوند قصد دارند قربانی را با هراساندن او منفعل کنند یا او را وادار کنند که به گونه ای که آنها انتظار دارند عمل کند. اما باید عنوان کرد که اطاعت فرد نه تنها آنها را آرام نمی کند بلکه فحاشی را برایشان بصورت ابزاری موثر در میاورد و باعث دستیازی دوباره به آن می شود.

عامل دیگراقدام به ناسزاگویی در این افراد، چیزی است که در روانشناسی به آن “سرخوردگی” frustrationمی گویند. به این معنی که او هر لحظه با این واقعیت مواجه می شود که دنیا و دیگران آنطوری که او انتظار دارد نیستند. عامل اصلی ایجاد این حس سرخوردگی در افراط گرایان مواجه شدن با فرد یا افرادی است که “واقعیت مطلق ” او را انعکاس نمی دهند. برای او، هر فرد یا هر عقیده ای که بازتاب دهنده ی نگرش او به دنیا و مسائل نباشد می تواند باعث به هم زدن یک دستی ذهنی اش شود و به او احساس سر خوردگی بدهد. برای مبارزه با این حس سرخوردگی ناچار است به حذف عامل بروز آن، یعنی به نابودی یا ضربه زدن فیزیکی و یا روانی “فرد متفاوت” دست بزند. وآن در جهت اینکه شاید بتواند به دنیایی” درونی و بیرونی یکدست” که شبیه افکارش است، برسد.

نگرش ایدئولوژیک این سیستم فکری-ارزشی و اینکه براین باورند که تمام واقعیت را در دست دارند، یکی از دلایل مرکزی توجیه خشونت زبانی در رفتار آنهاست. اینکه برای ایدئولوژی خود جایگاهی فرای “انسان ها” قائل می شوند، باعث می شود که اشخاص و پدیده های ” متفاوت” و “مغایر” با خود را در معرض نفرتی شدید قرار دهند.

این بروز فحاشی در این افراد می تواند به نوعی در جهت نادیده گرفتن تردید های احتمالی درونی شان باشد. سرکوب کردن” ذهن پرسشگر” و تردید گر”، در آنها بنوعی از کانال ابراز خشونت به هر عاملی که بتواند این تردیدهای ناخودآگاه را به سطح آگاه ذهن برساند ابراز می شود. ما این تلاش “مبارزه با تردید” را بخوبی در کتابهای آموزشی جمهوری اسلامی و نیز وسایل ارتباط جمعی شان مشاهده می کنیم. نمونه اش این جمله ی حسن ختام اخبار بیست وسی است: ” به باورهایت تردید نکن و تردیدهایت را باور نکن!”.

حضور “دیگری متفاوت” به نوعی تهدیدی برای درون متزلزل فرد می باشد و برای مقابله با ترسی که این حضور در او ایجاد می کند، یکی از مکانیسم های دفاعی، فحاشی است. در پدیده ی فحاشی فرد مطلق گرا با تحقیر دیگری، سعی در ایجاد احساس یکپارچگی و قدرت در خود می کند. او در حقیقت با مقابله با “غیر خودی”، ” خود تردید گر” را نیز به اعماق وجودش سوق می دهد. به عبارتی دیگر بروز خشونت در فرد نه تنها عملکرد سرکوب نیروهای “غیر خودی” را دارد، بلکه همزمان سرکوب بخش هایی از “درون” خود فرد که می تواند با ایدئولوژی اش در تضاد احتمالی قرارگیرد را نیز بر عهده دارد. زیرا که این “دیگری” می تواند عامل بیدار کردن این تردیدها شود.

در اینجا ذکر یک نکته مهم است و آن اینکه برای اینکه فرد فناتیک بتواند به سرکوب کامل این تردیدها درونش توفیق حاصل کند، در بسیاری موارد نیاز دارد که توسط قدرتی خارج از خود (مثلا رهبر مذهبی یا سیاسی) تغذیه شود. وجود خشونت های کلامی در سخنان سران نظام، درتداوم و تقویت این احساس خشم و بروزآن نقش بسزایی را بازی می کند. با کمی دقت در ادبیاتی که بوسیله مثلا خامنه ای (کور کردن چشم فتنه) و احمدی نژاد (بریدن دست دشمنان) استفاده می شود این خشونت کلامی را مشاهده خواهید کرد. باید گفت حضور ولایت فقیه، دیگر لزوم هر نوع “رجوع به خویشتن” را به نوعی منتفی می کند و شک های خود اگاه و ناخودآگاه فرد در انتهای وجودش حبس باقی خواهند ماند.

فحاشی، به نوعی گریز از گفتگوست. زیرا گفتگو وارد شدن به دنیای دیگری را مورد هدف قرار دارد. ولی برای افراط گرا، دنیای دیگری دنیای “باطل” است. دنیای “شیاطین است. او برای اینکه بتواند به بودن در دنیای دوقطبی اش ادامه دهد، باید ارتباطش را با این دیگری به صحنه های خشونت محدود کند. زیرا گفتگو با دیگری می تواند جنبه های انسانی رابطه را درش هویدا کند وستون های دنیای دوگانه اش که همه چیزدر آن یا “خیر” است یا “شر” را بر هم بریزد و او را با شکنندگی های درونی اش مواجه کند.

خشونت کلامی، هر چند ظاهری هیبت آور دارد ولی نه نشانه ی قدرت، که نشانی از ضعف های شدید روانی انسانی است که شجاعت مواجه شدن با خود و دیگری را ندارد. برای این شخص لزوم حذف تفاوت ها و رسیدن به دنیایی که همه مثل او فکر کنند، بی تردید از خشونت عبور می کند. تحقیقات نشان داده است که وجود “گروه و باورهای گروهی” درتناوب بروز خشونت افراد اهمیت بسزایی دارد و باعث می شود مثلا زمانی که افرادی از گروه، شاهد فحاشی یکی از اعضایشان می باشد، نه تنها عکس العمل منفی نشان ندهند، بلکه در اغلب موارد به او بپیوندند. در ارتباط با گروه های افراطی مسلمان مشاهده می کنیم که حتی اعتقاد به “اخلاق اسلامی” نیز آن ها را از استفاده از ادبیات رکیک جنسی باز نمی دارد. زیرا همانگونه که گفتیم آن ها ایدئولوژی شان را فرای انسان می دانند و در رابطه با “غیر خودی” به راحتی می توانند از این نرم های اخلاقی شان چشم بپوشند.

Mojgankahen44@yahoo.fr

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *