مدرسه فمینیستی- “فاصله ها “نگران فاصله افتادن میان پدر و فرزند است ، در واقع هشداری است برای خارج نشدن افسار فرزندان از دست پدر! پدری که می خواهد فرزند را آن طور که در شان خانواده است ،بپروراند. او را کنترل کند و فرزند برای امور شخصی و خصوصی اش از او اجازه بخواهد. اما فرزند به معنای پسر است و نه دختر. چون چالش تربیتی والدین سریال در مورد پسران است و نه دختران. دختر این سریال غیرخودی است. او در هیات زنی اغواگر ، بی بندوبار، شیطان صفت ظاهر می شود که همه هدفش ، فریب پسران و مردان ساده لوح است. زنی که با مردان دشمنی دارد و در فکر انتقام کشی از مردانی است که به او جفا کرده اند. بیتا در این سریال دختر جوانی نیست که نیازمند راهنمایی و دستگیری باشد. بلکه او یک غیرخودی خطرناک و مضر است که باید از او دوری کرد.
اما از زوایه ای دیگر، “بیتا “یک قربانی است. قربانی یک فرهنگ مردسالارو جامعه ی زن ستیز که زن را تحت سلطه مردان و جنس دوم تلقی می کند. او مورد تجاوز مردی از دوستان پدرش واقع شده است.پدرش برای حفظ ناموس ،مرتکب قتل شده و در زندان منتظر اجرای حکم اعدام است. مادرش مرده است. برادرش معتاد و به آخر خط رسیده است. بیتا تنهاست.با تمام این وقایع که زندگی بیتا را به یک تراژدی تبدیل کرده اما هیچ آثاری از همدردی نویسنده و فیلمساز با این قربانی بی پناه دیده نمی شود. اگرچه ما می بینیم که چگونه به این راه کشیده شده ،ولی باز هم اصرار بر این است که خود او مقصر و پلید جلوه داده شود تا به این ترتیب مخاطب، معصومیت و خامی “سعید” را باور کند! باور کند که بیتا ابلیسی است که برای تهدید سعادت سعید، پسر حاج آقای رزمنده دوران جنگ آمده است. فیلمساز همه رسالت خود را در آن می داند که به مردان ساده ای چون سعید هشدار بدهد که فریب بیتا را نخورند. مشکل بیتا مشکلی نیست که از دید نویسنده قابل تامل و اعتنا باشد.نویسنده به فکر حل مشکل پسران جامعه است.عشق بیتا از نگاه سازنده سریال فاصله ها ناچیز و بی مقدار است و سعید وقتی هدایت شده و نجات یافته تلقی می شود که عشق او را رد می کند وبه او ناسزا می گوید!
از نگاه نویسنده سریال، همه مردان جامعه در ایجاد وضعیت بیتا و تباهی روزگار او تبرئه شده و بی گناهند ، حتی مردانی که سوار بر اتومبیل های گرانقیمت، جلوی بیتا ترمز می کنند، مقصر نیستند! این نوع نگاه مردان که زنان ایستاده کنار خیابان را یک شی ء جنسی فرض می کنند و به خود اجازه چنین کاری می دهند از سوی فیلمساز نفی یا نقد نمی شود.مرد موجود ساده لوح و بی اختیاری است که زن او را به گناه می افکند.
در پایان سریال نویسنده از بیتا انتقام سختی می کشد. دو مرد با تهدید چاقو او را به خانه ای می برند و بعد هم جسم نیمه جان او را در گوشه ای پرت از شهر می اندازند. و به این ترتیب نویسنده ای که نگران تربیت و آینده پسران ارزشی جامعه است تلویحا خشونت علیه زنان را تایید می کند و زنان را نه تنها عامل چنین خشونت هایی می داند بلکه آنها را مستحق وسزاوار چنین سرانجامی می داند.
تبلیغ چنین نگرشی توسط رسانه دولتی، آن هم علیه ستمدیده ترین بخش جامعه یعنی دختران و زنان طبقات فرودست جامعه و دشمن انگاشتن آنها، و برانگیختن افکار عمومی علیه آن ها نه تنها غیرانسانی و غیراخلاقی است، بلکه متضمن نادیده گرفتن و چشم فروبستن بر بسیاری از معضلات و مسایل اجتماعی و اقتصادی است که چنین وضعیتی را برای این دسته از زنان و دختران ایجاد کرده است. و تبلیغ این نگرش خطرناک و زن ستیزانه بی تردید، به ناامن تر شدن فضای جامعه برای زنان و دختران از جمله دختر شخصیت مثبت شده ی سریال یعنی “حاج رضای کریمی” منجر خواهد شد!