براساس آخرین آمار منتشر شده از سوی سازمان عفو بین الملل، تعداد اعدام ها در ایران افزایش چشمگیری داشته به طوری که سال ۲۰۰۹ تعداد ٣٨٨ نفر در ایران اعدام شدند.
افزایش آمار اعدام در حالی صورت می گیرد که طی سال های اخیر اعتراض به صدور حکم اعدام در ایران به شکل های گوناگون نیز مطرح شده است. تاکید نهادها و فعالان حقوق بشر درایران بر غیرانسانی بودن حکم اعدام و ضرورت بازنگری در قانون اعدام از این دست موارد است. حضور مداوم بسیاری از شهروندان و به ویژه مادران و فعالان جنبش زنان دربرابر زندان ها برای ممانعت از اجرای حکم اعدام زندانیان ازاین دست تلاش هاست. این حضور نشانه ی دیگری از تلاش فعالان زن برای ارتقای فرهنگ جامعه در ضدیت با قانون خشونت بار اعدام است. لااقل اگر مجریان قانون، مردمان را برای تماشای حکم اعدام فرا می خواندند تا نمایش “عبرت آمیز و مفرح”! مرگ را ترتیب دهند اکنون ناچارند بی سرو صدا و برای جلوگیری از اعتراض و ازدحام حکم اعدام را اجرا کنند. با وجود این اما، شاید زشتی اعدام و غیرانسانی بودن این مجازات در ایران، چنین عریان برصحنه اجتماعی چندسال اخیر ایران نقش نزده بود که اعدام ۵ فعال سیاسی چنین کرد. شاید نحوه اعدام، نامنتظر بودن آن حتی برای خودشان، و شوکی که به جامعه وارد شد بر زشتی اعدام به مثابه یک تصمیم سیاسی و نه حکم قضایی افزود. فزون بر آن، نامه های فرزاد و شیرین از زندان و انعکاس آنها در رسانه ها، حلقه های ارتباطی آنان با جامعه را شکل داد. نامه هایی که نه تنها روایت اندیشه و عمل شان بود که شرح درد و رنج و شکنجه ای بود که متحمل شده بودند. روایت آنان روایت تبعیض بود علیه زنان، قومیت ها و علیه به حاشیه رانده شدگان فقر و محرومیت. آنان خود را بر ذهن ما تحمیل کردند تا آسوده نمانیم و نگذاریم بمانند.
می توان دلایل گوناگونی را برای این شوک اندوه بار ذکر کرد: کُردکشی، قومیت ستیزی، زن کشی، انتقام جویی، رعب افزایی، استقرار و تثبیت نظامی گری در مناطق کُردنشین و مرزی، تحریک و زمینه سازی برای سرکوب مناطق کُردنشین، یا تکرار سال های سیاه دهه ۶۰،…. همه این جلوه های خشونت سازمانیافته، اما از دو حقیقت ذره ای کم نمی کند که بدان می افزاید و آنهم تلخی اعدام و شیرینی همبستگی روزافزون مردمان این دیار است و تلاش گسترده آنان و مدافعان حقوق بشر برای ممانعت از تکرار نمایش وحشت.
این روزها، روزهای تلخ و شیرینی را توامان از سر می گذرانیم. همه در تونل زمان در حال گذر و تامل و بازنگری هستیم، حرکتی که دستاوردهای آن به ویژه برای نسل جدید بی خبر از آن دوران ها ارزشمند هست. به باور من، سه اتفاق مهم در یک ساله اخیر ما را به حرکت در تاریخ ٣۰ ساله مان در گذشته واداشت و ضمن ارتقای آگاهی جامعه، همبستگی مردمی را – فارغ از هر نام و رنگی ضمن استقلال هر نام و رنگی- افزایش داد:
– اعلام نتایج انتخابات ریاست جمهوری و اعتراض گسترده به آن،
– بروز اخبار خشونت دولتی به بیرون – از آزار وشکنجه تا مرگ بازداشت شدگان اعتراضات پس از انتخابات،
-اعدام ۵ فعال سیاسی که ۴ نفرشان هم کُرد بودند (یک زن و ٣ مرد)
نتایج انتخابات ریاست جمهوری، با اعتراض جمعی “رای من کجاست؟”، دامنه ی رای خواهی را به حق خواهی گسترش داد. در این روند، اپوزیسیون درون حاکمیت، رهبران اصلاح طلب و رهبران کنونی در جنبش سبز نیز که روزگاری مسئولانی در دولت های پیشین بودند مورد نقد و داوری قرار گرفتند و این روند به سال ۱٣۵۷ و نقش دیگر ارکان نظام و تقسیم بندی های خودی و غیرخودی کشیده شد و تاکنون نیز ادامه دارد؛ بروز اخبار شکنجه و مرگ بازداشت شدگان پس از انتخابات راه یابی به حوزه های ممنوعه را ممکن کرد. یعنی از تاریخ شکنجه و اعدام دسته جمعی فعالان سیاسی ِغالبا جوان و نوجوان ِ دهه ۶۰ و دهه های دیگر پرده برداشت و خشونت سیستماتیک دولتی را برای نسل های ندیده و نشنیده داخل ایران بازنمایاند؛ و این بار اعدام این ۵ فعال سیاسی کُرد وجدان عمومی جامعه را جریحه دار کرد و در عین حال نقبی به گذشته زد و سکوت جمعیتی بی تفاوت به سرکوب کردستان در دهه ۶۰ را نیز به چالش کشید.
این سیر تاریخی تو در توی پر پیچ و خم، بیشتر نیروهای اجتماعی اعم از اپوزیسیون درون حکومتی تا اپوزیسون خارج و داخل ایران، فعالان جنبش های اجتماعی تا فعالان احزاب سیاسی را به تحلیل و بازنگری و تامل و چالش در نگرش و روش کشاند و شعور سیاسی جامعه را ارتقا داد. همان شعوری که همگان را فارغ از اتهامات راست و دروغ اعدام شدگان و جدا از دسته بندی های سیاسی و ایدئولوژیکی، به اعتراض عمومی نسبت اعدام و اعدام فعالان سیاسی فرا می خواند. انواع بیانیه ها و نوشته های منتشر شده ی چند روز اخیر، از سوی نهادهای حقوق بشری، زنان، احزاب سیاسی، فعالان سیاسی و مدنی، کارگری و ابراز همدردی با خانواده های داغدار در سراسر ایران و خارج از آن نشانه هایی از این آگاهی است که اکنون دولت های مدعی رعایت حقوق بشر را نیز به اقدام می خواند تا حقوق بشر را قربانی منافع سیاسی و اقتصادی خود نکنند.
دراین سیر تاریخی، انگار تنها حاکمیت ایران که با بازتولید نوستالژی گذشته سعی در حفظ آینده قدرتمند خود دارد و تلاش دارد با اعمال خشونت سیستماتیک به سان دهه ۶۰ مجددا همه چیز را سرکوب و کنترل کند. یک اشتباه تاریخی برای قدرتمندان این است که بر خلاف تصور آنان تکرار عینه یک رویداد تاریخی در دو نوبت ممکن نیست. به عنوان مثال می توان با سرکوب نهادهای مدنی و حقوق بشری در ایران، با اجرای مجدد طرح عفاف و محدود کردن زنان در حوزه های عمومی، جداسازی های جنسیتی در دانشگاه و محرومیت از تحصیل، اعدام شیرین ها، تکرار سرکوب مناطق محروم و معترض به تبعیض های قومیتی،… تا حدودی جامعه را مایوس و وضعیت را کنترل کرد اما نمی توان آگاهی جنسیتی فراروییده و بلند مدت در این سال هارا از ریشه برکند، نمی توان آگاهی اجتماعی علیه اشکال گوناگون تبعیض برآمده در این سال ها را که هزینه های گزاف آن را فعالان گوناگون مدنی و سیاسی پرداختند و می پردازند دگرگون ساخت و سرکوب کرد. نمی توان با این تصور که سرکوب کُردها و سرکوب یک منطقه با مسائل و مطالبات دیگر ساکنان این دیار جداست، بذر یاس و بی تفاوتی پراکند. اکنون شاید بتوان به ضرب و زور تاریخ دهشت و سایه ی ارعاب را بازسازی کرد، اما به یمن رشد آگاهی سیاسی اجتماعی جامعه نمی توان آن را عینا تکرار کرد. رمز پیروزی کنشگران آگاه تاریخ و رمز شکست حاکمیت های دور شده از جامعه در همین هست. قدرت فریبکار است حتی برای شیفتگانش.