سال ۱۳۵۳ وارد دانشکده پلیتکنیک تهران شدم. پلی تکنیک در سال ١٣٣۵به همت مهندس نفیسی و با مجوزی از جانب یونسکو تأسیس شده بود و در زمان ورودم شش رشته فنی و حدود دوهزار دانشجو داشت. در رشته الکترونیک پذیرفته شده بودم. از۵۵ دانشجوی پذیرفته شده در این رشته فقط سه دختر بودیم. دختران در اکثر رشتههای فنی بسیار کم بودند و ما همیشه با موج اخمویی از دانشجویان پسر روبرو می شدیم. تنها رشتههای شیمی و نساجی دانشجویان دختر بیشتری داشتند و جو دانشکده در آن بخشها باز تر بود. مثلاً در چایخانه شیمی گاهی صدای خنده و یا شوخی دانشجویان هم شنیده می شد. گاهی هم بحثهایی در این چایخانه در می گرفت. یکبار هم بحث جالبی بین «مذهبیها» و «غیرمذهبیها» بود. دو طرف پایاپای بودند. بحث مدتی طول کشید و چون هر دو طرف بدور از هیاهو وبا توسل به استدلال صحبت می کردند، تعداد زیادی را بدور خود جلب کرده بودند. انستیتو شیمی به خاطر فضای باز و مقاومت در برابر برخی اعتصابات به «یوگسلاوی دانشکده» معروف بود. آنزمان سیاستهای تیتو ناخوشآیند و استالینیسم و مائوئیسم در بین چپها ارزش بود. حزب کمونیست شوروی که با مانوری سرکوبگرانه، بهار پراگ را آفریده بود، نه تنها موج اعتراضی در دانشجویان چپ ایجاد نمی کرد، بلکه چشمهای جوانان را با آن قدرتنمایی مسحور کرده بود. جوانانی که میخواستند «زور» را به «زیر» آورند، مقاومت برخی کشورهای اروپای شرقی در برابر سیاست مرکزی « اردوگاهی» را به سخره می گرفتند. بیحرمت کردن، سرکوب و کشتار معترضین یا مخالفین در«انقلاب فرهنگی» چین و یا در دادگاههای خشن استالین، ما دانشجویان چپ را به اعتراض وا نمی داشت. اگر بخشی از چپ مخالف مائوئیسم بود، در مقابل بر شیوههای استالینیستی صحه می گذاشت. هنوز «چپ سنتی» جمهوری اسلامی را تجربه نکرده بود که شکل بدویتری ازتجربههای «اردوگاه سوسیالیستی» را ببیند و در آیئنهای محدب در خود بنگرد و به کجفکریهایش بیندیشد.
زمانی که وارد دانشکده شدم. چهار سال از ماجرای «سیاهکل» می گذشت، برخی از دانشجویان در ارتباط با چریکها دستگیر شده بودند. جو خفقان و سرکوب حاکم بود. از گوشه و کنار نام «سازمان صنفی» دانشکده را می شنیدم ولی این سازمان دیگر وجودی علنی نداشت. گفته میشد برخی از دانشجویان که عموماً اعتصابها را به راه می اندازند، از فعالین صنفی هستند. می گفتند که در گذشته این سازمان انتخاباتی وسیع در درون دانشجویان براه می انداخته و دانشجویان نماینده از جانب توده دانشجویان، فعالین سازمان صنفی را تشکیل می دادند. از آنزمان که وارد دانشکده شدم، به یاد ندارم که این سازمان انتخاباتی به راه انداخته باشد و نمایندگانی برای عضویت در آن انتخاب شده باشند، جو سرکوب شدید بود و گارد در درون دانشکده مستقر شده بود. با وجود انحلال سازمان صنفی آثار آن به شکل برجستهای در حرکتهای دانشجویی دیده می شد. کتابخانه صنفی دانشکده که یکی از آنها بود در آنزمان بالای سالن ناهارخوری وجود داشت و محل تجمع دانشجویان چپ بود. دراین کتابخانه کتابهای «ممنوعه» هم در دسترس دانشجویان قرار می گرفتند. کتابهای «ممنوعه» کتابهایی نبودند که مثلاً مبارزه مسلحانه را تبلیغ کنند، چنین جزواتی را معمولاً فعالین صنفی در کتابخانه نمی گذاشتند و اصرار بر این بود که حتی از پخش اعلامیه هم در کتابخانه صنفی خودداری شود که بهانهای برای بستن کتابخانه به رژیم ندهد. اعلامیهها عموماً در مکانهایی گذاشته می شد، که محل تجمع دانشجویان بود. مثلاً زیر یک سینی در سالن غذاخوری و یا در کریدور کلاسهای درس.
در رژیم پهلوی، هر دیدگاه غیر رژیمی، از کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد گرفته تا حتی نمایشنامههای برشت جزو کتابهای «ممنوعه» بودند. این کتابها را دانشجویان گرداننده کتابخانه پیش از اعتصابهای بزرگ مانند شانزده آذر (روزدانشجو) و یا تعطیلات بین ترمها، برای جلوگیری از دستبرد ساواک، به بیرون از دانشکده می بردند و بعد از آرام گرفتن دانشکده و کنار رفتن گارد دوباره در دسترس دانشجویان قرار می دادند. دانشجویان دختر فعال در کتابخانه در بردن و آوردن این کتابها نقش اساسی بازی می کردند، گارد به دخترها بندرت مشکوک می شد و آنها را چندان جدی نمی گرفت. حتی بسیاری از اعلامیههای یک گروه چپ را نیز یکی از دخترانی که با کنفدراسیون دانشجویان در خارج از کشور در ارتباط بود، به دانشکده می آورد و بعداً پسرها در پخش آن کمک می کردند. ولی نه تنها رژیم بلکه بسیاری از فعالین پسرهم فعالیت دختران دانشجو را جدی نمی گرفتند. یک بار رئیس گارد به یکی از پسرها گفته بود « آنقدر دختر اینجا بریزیم تا اعتصاب یادتان برود» او هم این را به دانشجویان دیگر منتقل کرده بود. بی آنکه کسی توهین نهفته به دخترها را دراین ادعا احساس کند.
رژیم پهلوی با سرکوب فعالیت علنی، خود در راندن دانشجویان به سوی فعالیت مخفی نقش بازی می کرد. ساواک به فعالیت صنفی دانشجویی به عنوان تختهپرش فعالیت سیاسی نگاه می کرد. بسیاری از فعالین دانشجویی هم در آن شرایط چنین نگرشی به فعالیت صنفی داشتند ولی بنیانگزاران سازمان صنفی که در سال ۱۳۴۱ تلاش به ایجاد این سازمان آغاز کردند، قصدشان ایجاد یک تشکل قوی دانشجویی برای کمک به دانشجویان و پیشبرد خواستهایشان بود. تشکلی سندیکایی که بتواند توده دانشجویان را برای رسیدن به اهداف صنفیشان سازماندهی کند.
اساسنامه سازمان صنفی در سال ۱۳۴۰ نوشته شده و در سال ۱۳۴۱در نشستهایی به تصویب دانشجویان رسیده بود. از جمله بنیانگزاران این سازمان مصطفى شعاعیان١، محمد کیانزاد۲ و محمد هادی فاضلى۳ بودهاند و بعد از آنها افراد دیگرى چون بهزاد نبوى۴ و غفورحسنپور اصل۵ نقش فعالانهاى بازى کردهاند. در دوران اولیه شکلگیرى سازمان صنفى مدیریت دانشکده پلى تکنیک از جمله مهندس نفیسى و دکتر مجتهدى حمایت فعالانهاى از آن کرده و در تقویت آن کوشیدهاند.
اهداف سازمان صنفی اساسا بر چهار محور زیر استوار بوده است.
۱- رسیدگی به نیازهای رفاهی دانشجویان
نمایندگان دانشجویان در سازمان صنفی امکانات رفاهی دانشجویان را ایجاد و سازماندهی می کردند. مانند تأمین وامهای دانشجویی برای کمک به رفع مشکلات مالی دانشجویان. رسیدگی به خوابگاه دانشجویی. کمک به امکان غذاخوری عمومی و دریافت شام در خوابگاه. تماس با کارخانجات و شرکتها و ایجاد امکانات کارآموزی برای دانشجویان. ایجاد کتابفروشی و شرکت تعاونی مصرف برای در اختیار قرار دادن کتاب و سایر وسایل آموزشی ارزان و غیره.
از جمله تجارب در این زمینه طرح اخذ شهریه از دانشجویان در سال ۱۳۴۶ است. در این رابطه کار به یک اعتصاب وسیع در دانشکده کشیده می شود. هویدا نخست وزیر وقت نمایندگان سازمان صنفى را به مذاکره دعوت می کند. دانشجویان با مشاوره مدیریت دانشکده (مهندس نفیسى) از هویدا می خواهند که او براى مذاکره کسى را بفرستد. در پى این پیشنهاد نمایندگان هویدا از جمله وزیر علوم وقت به پلىتکنیک می آیند و با دانشجویان به مذاکره مى نشینند. در این مذاکره مسئله اخذ شهریه از دانشجویان منتفى میشود.
۲- گسترش کار فرهنگی و ورزشی دانشجویان
سازمان صنفی تلاش می کرد که فعالیتهای فرهنگی و ورزشی دانشجویان را گسترش دهد. ایجاد کتابخانه دانشجویی برای در اختیار قرار دادن کتابهای سیاسی، اجتماعی، تاریخی، اقتصادی – که بخشاً در بازار هم قابل دسترسی نبودند- ایجاد کتابفروشی دانشجویی، برای در اختیار قرار دادن کتابهای ارزانقیمت درسی وغیردرسی. ایجاد اتاق فیلم و نمایش فیلم با ورودی ناچیز. این فیلمها هر از گاهی در سالن آمفیتئاتر دانشکده به نمایش گذاشته می شدند. تهیه امکانات ورزشی و ایجاد گروههای مختلف ورزشی مانند فوتبال، والیبال، بسکتبال، پینگپونگ…..که گاهی مسابقاتی با دانشگاههای دیگر برگزار می کردند. ایجاد اتاق و تهیه وسائل کوهنوردی. برنامههای کوهنوردی هر هفته در روز جمعه برگزار می شد. در تعطیلات بین ترمها دانشجویان فعال در« اتاق کوه» برنامههای چندروزه می گذاشتند و دانشجویان به مناطق کوهستانی استانهای دیگر می رفتند. این برنامهها برای آشنایی با مردم مناطق مختلف بسیار آموزنده بودند. گاهی هم دانشجویان باتجربه در برنامه کوه، آموزش سنگنوردی می دادند. چون اکثر شرکتکنندگان پسر بودند برنامهها عموماً برای دخترها سنگین بود. دخترها به نسبت پسرها، کمتر در این برنامهها شرکت می کردند. با اینهمه دخترانی هم بودند که سرپرست و یا راهنمای برنامه کوه می شدند. اتاق کوه با دانشکدههای دیگر(دانشکده فنی، علوم، اقتصاد، پزشکی، کشاورزی، تربیت معلم، علم و صنعت…) هم در ارتباط بود و در مواردی با هم برنامههای مشترک می گذاشتند و یا از تجهیزات یکدیگر استفاده می کردند. حتی زمانی که سازمان صنفی از جانب ساواک منحل اعلام شده بود، این فعالیتها از جانب دانشجویانی که علاقمند به برنامه هفتگی کوهنوردی بودند، ادامه پیدا کرده بود. گاهی دیده میشد که یک طبقه از خوابگاه مملو از دانشجویانی است که کیسه خواب برای اتاق کوه می دوزند. با همه تلاش ساواک در نابودی تشکیلات صنفی ، تمامی فعالیتهای دانشجویی، که نیاز واقعی جوانان دانشجو بود، در بقایای سازمان صنفی تا به روی کار آمدن رژیم اسلامی ادامه داشت.
۳- بالا بردن سطح علمی دانشگاه
سازمان صنفی تلاش زیادی در بالا بردن سطح علمی دانشگاه می کرد، در همین رابطه هر از گاهی در مورد توانمندی استادان از دانشجویان نظر خواهی می شد و یا فعالین سازمان صنفی به جستجوی چهرههای شناخته شده علمی می رفتند تا با جلب استادان با کیفیت به دانشگاه، به بالا بردن سطح علمی دانشجویان کمک کنند. برخی از استادان با ارزش علمی در پلیتکنیک با تلاش سازمان صنفی به این دانشکده جلب شده بودند. سازمان صنفی در بالابردن کیفیت کارگاهها و آزمایشگاههای دانشکده هم تلاش می کرد. دانشجویان فعال در سازمان صنفی در زمان فعالیت علنیاش، از محبوبترین ودر عین حال عموماً از درسخوانترین دانشجویان دانشکده و مورد اعتماد نه تنها دانشجویان بلکه استادان بودند. در آنزمان «درسخوان بودن» ارزش بود و کسی بخاطر «فرار از امتحانات» ترم را به تعطیلی نمی کشاند. اما این قضیه بتدریج با گسترش سرکوب رژیم و رواج تفکر چریکی تغییر کرد. بتدریج «عدم توجه به تحصیل» ارزش شد و در موارد محدودی پیشنهاد اعتصاب و انحلال ترم و توجیه مسئله، کار آسانی نبود. چون بدون انحلال ترم هم رسیدن به هدف ممکن بود. ولی عدم اهمیت به اصل تحصیل باعث می شد که انحلال ترم خیلی راحتتر عملی شود. همین مسئله گاهی عدم همکاری عمومی دانشجویان را از یک اعتصاب به همراه داشت.
۴- کمک به ایجاد یک سازمان سراسری دانشجویی
سازمان صنفی با این ایده ایجاد شده بود که در بستر فعالیتهای دانشجویی و همکاری با دیگر فعالان دانشجویی در دانشگاههای دیگر، به ایجاد یک سازمان سراسری دانشجویی کمک کند. سازمانی که بتواند همچون سندیکایی دانشجویی از حقوق عمومی دانشجویان یکپارچه دفاع کند و حمایت توده عظیم دانشجویان را پشت خود داشته باشد. ارتباط با دیگر دانشکدهها و تبادل امکانات از جمله قدمهایی بود که در این راه برداشته شده بود. مثلا ساختن پناهگاه در دماوند که با رهبری کمیته کوهنوردی دانشکده فنی صورت گرفت و یا سازماندهى کمک به زلزلهزدگان ناغان و طبس از جمله همکاریهای دانشجویان سازمان صنفی با دانشگاههای دیگر بود. سازمان صنفی همکاری با دیگر سازمانها و سندیکاها را هم جزو وظایف خود می دانست، از این رو در اعتصاب کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی که در سال ۱۳۴۸ به راه افتاد در حمایت از اعتصاب کنندگان نقش زیادی بازی کرد.
سازمان صنفی در بستر مبارزات دانشجویی شکل گرفته بود و هدف بنیانگذاران آن ایجاد یک تشکیلات علنی برای سازماندهی دانشجویان بود. تشکیلاتی که بتواند همه دانشجویان را در خود سهیم و به خواستهایشان رسیدگی کند. هرچند بنیانگذاران سازمان صنفی گرایشات سیاسی داشتند ولی هدفهای اصلی سازمان صنفی غیرسیاسی بود و به همین دلیل در بند اول اساسنامه قید شده بود که این سازمان مطلقا جنبه سیاسى ندارد. در دوران فعالیت علنى این سازمان در هر موردى که ضرورتى پیش می آمد با رأىگیرى از نمایندگان صنفى در مورد انجام و یا عدم انجام آن فعالیت بخصوص تصمیم گرفته می شد. بطور مثال در خصوص شرکت دانشجوان در اعتصابات شرکت واحد اتوبوسرانى در سال ۱۳۴۸ یک رأىگیرى به عمل آمد که آیا این حرکت یک عمل سیاسى یا صنفى است. در این رأىگیرى با اختلاف یک رأى تصویب شد که مسئله سیاسى نیست و مى توان در آن شرکت کرد.
سازمان صنفى دانشجویان پلىتکنیک از ابتداى تأسیس تا اواخر سال ۱۳۴۸ سیر اعتلاى خود را طى کرد. در این سالها تمامى فعالیتهاى صنفى موجود در دانشکده با رهبرى و در مواردى تحت نظارت این سازمان هدایت می شد.
در طى حمایت دانشجویان از اعتصاب کارگران شرکت واحد اتوبوسرانى در سال ۱۳۴۸ تظاهرات گستردهای در دانشکده و خارج آن صورت گرفت. بعد از در گیرىهایى بین دانشجویان و پلیس در چهارراه کالج که منجر به آتشزدن یک اتوبوس و واژگون شدن اتوبوس دیگرى شد. دانشجویان در خیابان شاهرضا (انقلاب فعلى) به حرکت درآمدند و به همراه دانشجویان دانشگاه تهران به حرکت اعتراضى خود ادامه دادند. در ادامه این اعتراضات جمع وسیعى از دانشجویان صنفى دستگیر شده و سپس به خدمت سربازى فرستاده شدند.
بعد از این دستگیرىها و گذشتن یک ترم، انتخابات علنى نمایندگان سازمان صنفى دوباره شکل گرفت و این سازمان موجودیت خود را با حمایت توده وسیع دانشجو به مسئولین دانشگاه تحمیل و عملاً به عنوان نماینده رسمى دانشجویان دوباره اظهار وجود کرد. سازمان صنفی در این سالها، اگر چه با قوت کمتر ولی به حرکتهای مبارزاتی خود ادامه داد و دوباره با حضور گسترده دانشجویان قدرت قبلی خود را بدست آورد. در سال ۱۳۵۲ مدتی پس از انتخابات نمایندگان دانشجویان صنفی و پس از یک اعتصاب که به انحلال ترم منجر شد، تمامی نمایندگان دانشجویان دستگیر شدند. ساواک از دانشجویان خواست که نمایندگی خود را کنار بگذارند و عملاً با این کار سازمان صنفی را رسماً منحل کرد. از آن به بعد جلسات سازمان صنفی در موارد مشخص که تصمیمگیری عمومی در امور صنفی را ایجاب می کرد تشکیل می شد.
دانشجویان فعال اعلامیهای به نام سازمان صنفی به دیوار می زدند و از دانشجویان دعوت می کردند تا دریکی از سالنهای دانشکده حضور به هم رسانند. در این جلسات عملاً تعداد کمتری شرکت می کردند و سعی می شد تا آنجا که ممکن است، برگزارکنندگان و افراد فعال شناخته نشوند. به گونهای که هر کس بتواند خود را فقط یک شرکتکننده نشان دهد. در چنین جلساتی عملا در مورد امور دانشجوئی بحث می شد. اینها مسائلی بودند که به توده وسیعتری از دانشجویان هم مرتبط بود ولی جو حاکم این اجازه را نمی دادکه همگی در آن شرکت کنند. فعالیتهای دیگر صنفی مثل امور خوابگاهها، کوهنوردی، کتابخانه، تعاونی دانشجوئی، از طرف معدودی از دانشجویان پیش برده می شد، که بخشاً به طور نیمه علنی فعالیت می کردند. در این دوران فعالیتهای صنفی علیرغم سرکوب و دستگیری دانشجویان، سرقت و مصادره اموال صنفی دانشجویان صورت می گرفت. با اینکه فضایی به نام اتاق کوهنوردی وجود نداشت، در گوشهای از سالن ورزش ، در ظرف نیم ساعت محیط یک اتاق کوهنوردی شکل می گرفت و از دانشجویان برای برنامههای کوهنوردی ثبتنام می شد. در این شرایط بعضی وقتها در یک آخر هفته، سه برنامه کوهنوردی، در مجموع با شرکت بیش از صد نفر، سازماندهی می شد.
سال ۱۳۵۴ تعداد زیادی دانشجوی «سهمیه ارتش» را خارج از کنکور سراسری وارد دانشکده کردند. در سال ۱۳۵۵بعد از اینکه فعالین سازمان صنفی تلاش کردند که بار دیگر برای شکلگیری این نهاد تلاش کنند، ساواک کوشید از دانشجویان «سهمیه ای» علیه دانشجویان چپ استفاده کند. در آنزمان حزب فرمایشی «رستاخیز» فعال بود و برخی از دانشجویان را به خود جلب کرده بود. دانشجویان بسیج شده توسط ساواک تلاش کردند در ناهارخوری دانشگاه، علیه سازمان صنفی سرو صدا راه بیندازند. آنها با توهین به دانشجویان چپ آنها را به در گیری در محیط دانشکده تحریک می کردند. آنروز گارد در بیرون دانشگاه ایستاده بود و در دعوای دانشجویان دخالتی نمی کرد. در آنروز فعالین سازمان صنفی آگاهانه از بروز در گیری با دانشجویان «رستاخیزی» جلوگیری کردند و نقشه ساواک در به جان هم انداختن دانشجویان نقش بر آب شد. با اینهمه سازمان صنفی علیرغم تلاش دانشجویان نتوانست دوباره به صورت علنی شکل بگیرد و عملاً در اثر اختناق حاکم دیگر امکان فعالیت علنی پیدا نکرد.
دید سیاسی حاکم در محیط دانشجویی ناشى از مشى چریکى از یک طرف و خفقان و سرکوب ساواک از جانب دیگر، فعالیت دانشجوئی را به سمت ارتباطات مخفی سیاسی تشکیلاتی سوق داده و مرز بین کار سیاسی و صنفی را مخدوش کرده بود. بخشی از این محفلهای دانشجوئی که از یک طرف بطور نیمه علنی سازمان صنفی را تشکیل می دادند، از طرف دیگر حرکتهای سیاسی علیه رژیم شاه، پخش اعلامیه در دانشکده، برگزاری آکسیونهای اعتراضی در محلات تهران، شکستن شیشههای بانکها، اعتصابات علیه اعدامهای شاه و حمایت از مبارزات گروههای سیاسی و چریکی را سازمان می دادند. گسترش این محفلهای دانشجوئی در تهران به حدی بود که خیلی سریع می شد بطور مخفیانه برنامههای مشترکی با دانشجویان فعال دانشگاههای دیگر سازمان داد. از اینجا بود که بخشی از دانشجویان کم کم ازفعالیتهای نیمه علنی صنفی کنده می شدند و فعالیت سیاسی خود را با سازمانهای مخفی موجود ادامه می دادند. آنچه که رژیم شاه از آن می ترسید، این بود که فعالیتهای صنفی دانشجوئی سکوی پرشی برای عضویت یا سمپاتی سازمانهای سیاسی شود، بدین وسیله عملاً تحقق می پذیرفت.
با گسترش مبارزات مردم و سرنگونی رژیم پهلوی و روی کار آمدن رژیم اسلامی در سال ۱۳۵۷ ، با اینکه فضای سیاسی امکان فعالیتهای صنفی دانشجوئی را ایجاد کرده بود، متأسفانه این ضرورت از جانب دانشجویان فعال احساس نشد که سازمان صنفی را دوباره احیا کنند. دید خودمحوربینى سازمانهاى سیاسى و عدم اعتقاد آنها به مبارزات تودههاى وسیع دانشجویان باعث شد که بجای کمک به دانشجویان در تقویت سازمانهای صنفی خود ، دانشجویان فعال را در تشکلهای مختلف سیاسی تقسیم کردند و کوشیدند که آنها را به بلندگویان خود در محیط دانشگاه تبدیل کنند. در اولین و آخرین انتخابات دانشجویی بعد از روی کار آمدن رژیم اسلامی، دانشجویان انتخاب شده، هر چند از جانب دانشجویان انتخاب شده بودند، ولی عملاً حقوق صنفی دانشجویان را نمایندگی نمی کردند، بلکه در جانبداری فعال از گروههای مختلف سیاسی چپ و یا مذهبی به میدان آمده بودند. نمایندگان دانشجویانی بودند که تنها اهداف سازمان «پدر» را نمایندگی می کردند و در واقع از اهداف یک سازمان صنفی دانشجویی بسیاردور شده بودند.
عدم امکان فعالیت علنى صنفى دانشجویى تأثیر دیگرى هم در روند شکلگیرى و گسترش فعالیت دانشجویى گذاشت. محفلهاى تشکیل شده دانشجویى بیشتر در ارتباط با مشىهاى سیاسى عقیدتى و اعتمادهاى شخصى دانشجویان شکل گرفته و تکامل پیدا میکردند. این مسئله سرانجام به آنجا رسید که عملاً نیروهاى فعال مذهبى و غیرمذهبى در بستر فعالیتهاى صنفى از هم فاصله گرفتند و فقط در مورد خاصى با همدیگر همکارى نزدیک میکردند. با رشد جنبش تودههاى مردم محفلهاى چپ دانشجویى به سمت گروهها و سازمانهاى چپ کشیده شدند، نیروهاى فعال مذهبى از یکطرف با سازمان مجاهدین و از طرف دیگر در قالب دانشجویان «خط امام» خود را سازماندهى کردند.
در فقدان وجود یک سازمان صنفی دانشجویی یکپارچه بود که در یورش «انقلاب به اصطلاح فرهنگی» رژیم اسلامی به دانشگاه در سال ۱۳۵۹، دانشجویان شقه شقه شده به احزاب سیاسی مذهبی و یا چپ نتوانستند مقاومت یکپارچهای را در برابر رژیم سازمان دهند. بخشی از دانشجویان مذهبی که بعدها به دانشجویان «خط امام» معروف شدند، به دفاع از سیاست خمینی در مقابل دانشجویان دیگر ایستادند وبخشی از دانشجویان چپ به پیروی از سیاست حزب توده ایران مقاومتی در برابر این تهاجم نکردند و دانشگاه به تصرف «حزبالله» در آمد و سالها مبارزه فرهنگی و علمی لگدکوب شد. پس از این تهاجم اکثریت قریب به اتفاق دانشجویان فعال سیاسی بجز دانشجویان مسلمان هوادار خمینی از ادامه تحصیل محروم شدند.
در انقلاب به اصطلاح فرهنگی رژیم اسلامی نه تنها حقوق صنفی دانشجویی زیر پا گذاشته شد و نه تنها دانشجویان دگراندیش سیاسی در یک قلم از حق تحصیل محروم شدند، بلکه در مورد دانشجویان دختر، تنها فعالیت سیاسی، بهانهای برای اخراج نبود، دخترانی که نظر سیاسی خاصی هم نداشتند و تنها در نرم ایدئولوژیک اسلامی نمی گنجیدند، هم حق ادامه تحصیل نداشتند. این تصفیه نه تنها شامل دانشجویان بلکه استادان هم شد و در سطح علمی دانشگاه هم اثراتش را به جا گذاشت. اولین استادی که در پلی تکنیک حتی پیش از «انقلاب فرهنگی» اخراج شد، پری جلالی تنها استاد زن در رشته الکترونیک بود. برخی از دانشجویان چپ به حمایت از این استاد به اعتصابِ نشسته در دانشگاه دست زدند.
در آخرین روزی که در دانشگاه بودم، ما را در یک سالن جمع کردند و یکی از مسئولین اسلامی دانشگاه برایمان صحبت کرد. او نوید می داد که «انقلاب» به پیش می رود و دانشگاه اسلامی را پایهریزی می کند، دانشگاه به استادان «وابسته به استکبار جهانی» نیازی ندارد و آنها تلاش می کنند که در صورت لزوم از برادران «غیر متخصص» ولی «متعهد» در اداره کارگاهها و آزمایشگاهها استفاده کنند.
در سال ۱۳۶۱روزی که برای آخرین بار به کنار نردههای دانشگاه رفتم، صدای اذان از نمازخانه به گوش می رسید. در لیست اخراجیهای دانشکده که به دیوار زده بودند، نام دهها دانشجوی اعدام شده دیده می شد۶. به تدریج نه تنها تشکلهای سیاسی دانشجویی بلکه بسیاری از فعالین دانشجویی نیز نابود شدند. امکان شمارش دقیق آنها را در آنزمان نداشتم ولی در یک حساب سرانگشتی نزدیک به نیمی از اخراجیها دختر بودند، در حالیکه در بیشتر رشتهها دخترها بین پنج تا ده درصد دانشجویان را تشکیل میدادند و تنها در رشته شیمی این نسبت شاید به پنجاه در صد می رسید. دخترها بدلیل عدم رعایت الگوی «زن مسلمان» هم اخراج شده بودند.
*******************
١- مصطفی شعاعیان از رهبران برجسته چپ «جبهه ی دمکراتیک خلق» بود. در سال ١٣۵۴در جریان درگیری با ساواک با خوردن یک کپسول سیانور خودکشی کرد تا زنده بدست ساواک نیافتد.
٢- محمد کیانزاد از اعضای چریکهای فدایی خلق که بهمراه گروه بیژن جزنی در سال ١٣۴۶ دستگیر شد.
٣- محمد هادی فاضلی از اعضای چریکهای فدایی خلق (گروه سیاهکل) که در اسفند ١٣۴٩بهمراه دوازده فدایی دیگر تیرباران شد.
۴- بهزاد نبوی فعالیت مخفی خود را با «جبهه دموکراتیک خلق» آغاز کرد. اواز رهبران ملی- مذهبی جبهه بود. در سال ١٣۵١ اغلب اعضای گروه از جمله بهزاد نبوی دستگیر شدند. نبوی در دادگاه غیرعلنی ابتدا به اعدام و سپس با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد.
۵- غفور حسن پور اصل از اعضای چریکهای فدایی خلق (گروه سیاهکل) که در سال ١٣۴۴ به بخش سیاسی- صنفی گروه جزنی – ظریفی پیوست. در آذر١٣۴٩در ارتباط با گروه فلسطین دستگیرو در اسفند ١٣۴٩بهمراه دوازده فدایی دیگر تیرباران شد.
۶- دانشجویان بسیاری در پلی تکنیک تهران اعدام شدند. متاسفانه من تنها نام افراد زیر را از فعالیتهایی دانشجویی به یاد دارم:
احسن ناهید، اسماعیل، باقر یزدانی، حمید جلیلی ارومیه، حجت منوچهر آبادی، حسن آئینه ورزانی، سعید غیور نجف آبادی، شاهپور اسکندری، غلام، لطیفه نعیمی، میترا چوپان زاده، مهدی خسرو شاهی، محمد باطنی، محمد درودیان، مهین، نسرین بقایی، وحید اعتضادی دیلمی،……….