چگونگی جنبشهای اجتماعی در هر جامعه ای به میزان رشد اقتصادی ، فرهنگی و ساختار سیاسی آن جامعه بستگی دارند و هیچ حرکت اجتماعی بدون در نظر گرفتن این فاکتور ها و نقش آنان نمیتواند به یک جنبش تحول یابد. زنان در ایران بعد از گذشت سده ها خفقان سلطنتی، اولین جمهوری را نزدیک به سه دهه است که در زیریک حکومت توتالیتر اسلامی تجربه میکنند. با اینکه رژیم کوشید نسل امروز را از تجارب نسل گذشته محروم نگهدارد و اسلام را از کودکی در افراد درونی کند، اما رشد اجتماعی زنان و پی بردن به توانائیهای فردی محرکی بوده است که آنان را به رودررویی با قوانین ضد زن بکشاند. بعد از فروکش کشتارهای خونین سیاسی دهه شصت ، نشستهای زنان اقشار مختلف از گرد هماییهای خانگی بتدریج به برگزاری هشت مارس ها و سپس ایجاد کمپین هایی با خواست های مشخص انجامید. کمپین جمع آوری یک میلیون امضاء برای تغییر قوانین تبعیض آمیز و یا کمپین برای لغو سنگسار ازجمله مبارزات علنی زنان در این زمینه اند. من از جمله کسانی هستم که از مبارزات زنان در ایران و از جمله از کمپین یک میلیون امضاء حمایت میکنم. در ابتدا چند نکته محوری که مرا برای حمایت از کمپین جلب کرد را توضیح میدهم و سپس نکاتی را که با آنها موافق نیستم، باشد که جنبش زنان بتواند این شیوه را در مبارزات نظری جا بیاندازد که همبسته باشیم بدون آنکه سازش کنیم و نقد کنیم در عین دوستی.
بنظر من کمپین یک میلیون امضاء جنبشی است برابری طلب که میکوشد در رژیم توتالیتر حاکم بر ایران، حرکتی اجتماعی برای بهبود وضعیت زنان در ایران ایجاد کند و راه بسوی آزادی بگشاید. در جنبش یک میلیون امضاء چند شاخص محوری وجود دارد:
– اولین مشخصه مثبت این جنبش اینست که در شرایطی که نوعی فاشیسم مذهبی حاکم است وبه زور سرنیزه ازبام تا شام در گوش مردم میخواند که همه قوانین رستگاری زندگی در کتاب آسمانی آمده است، کمپین از مسئولین مملکت میخواهد که قوانینی را که دستآورد انسان است اجرا کنند. جنبشی که به جای قوانین کائنات، به میثاق های بین المللی روی میاورد، به خودی خود «نه» به حکومت مذهبی گفته است. علت دشمنی و فشار رژیم بر این حرکت مسالمت آمیز هم در این نفی درونی خوابیده است. به اعتقاد من کسانی که چنین حرکت مثبتی را نادیده میگیرند یا به فاشیسم در ایران باور ندارند و یا در یک حکومت فاشیستی مبارزه نکرده اند. مبارزه علنی در شرایط سرکوب بیش از این نمیتواند صراحت داشته باشد. مگر اینکه از زنان بخواهیم برای کسب حق سرپرستی کودکانشان مخفی شوند.
– مشخصه دوم شیوه مسالمت آمیز مبارزاتی آن است. شیوه ای که جنبش فمینیستی کوشیده به دنیای مردانه بقبولاند. تلاش برای آنکه انسانها بجز زبان گلوله به زبان دیگری با هم حرف بزنند. در دنیایی که میرود تا مغز استخوان به سرنیزه مسلح شود و جایی برای مبارزات صلح آمیز نمیشناسد. زنان میکوشند مبارزه را با زندگی تلفیق دهند. به احساس من این تلاشی «زنانه» برای مبارزه اجتماعی است. تلاشی که از توسل به خشونت پرهیز میکند و میکوشد که این شیوه را در مبارزه اجتماعی جا بیاندازد.
– مشخصه سوم طرح و مبارزه با قوانینی است که توده انبوه زنان با آنها درگیرند. هر چند در بیانیه کمپین تغییر همه قوانین تبعیض آمیز آمده ولی در جزوه حقوقی کمپین قوانینی را مطرح کرده اند که فراگیرترین مسائل زنان را ایجاد کرده است و بیشترین میزان در زندگی اقتصادی و اجتماعی زنان دخالت دارند. مانند:
قانون ازدواج، طلاق، سرپرستی فرزند، چند همسری، سن مسئولیت کیفری، تابعیت، دیه، ارث، شهادت، قوانین قتلهای ناموسی.
طرح این قوانین از طرفی طیف وسیعی از زنان را میتواند همراه کند و هاله ایمنی در شرایط اختناق برای فعالین ایجاد میکند. ولی از طرف دیگر همین توده انبوه نیروی ماند ( نگاهدارنده ای) را به همراه میاورد و مانع از طرح مسائلی میشود که مستقیما به زندگی اقتصادی لطمه ای نمیزنند و تعداد کمتری از زنان به ضرورت طرح آن رسیده اند مانند مسئله حجاب و یا در آن ذینفعند، مانند سنگسار. هر چند در این جزوه در یک بند تحت عنوان دیگر قوانین تبعیض آمیز به پوشش اجباری و قوانین سنگسار هم اشاره شده است ولی نقش آن نیروی نگاهدارنده مشهود است.
– مشخصه چهارم کمپین تلاش دارد که توجه زنان را به قوانین جلب کند و بویژه انبوه زنان اقشار متوسط و مرفهی را همراه کند، که با تکیه بر مهریه های کلان، قادر به دیدن تحقیری که درهمان قانون ازدواج متوجه آنان میشود، نیستند. در شرایطی که بسیاری برای قابل تحمل کردن وضعیت موجود، به عرفان ویا نادیده گرفتن حکومت روی آورده اند و یا میکوشند، که فردی مسائلشان را حل کنند، این جنبش تلاش دارد که زنان را برای تحقق خواست هایشان علیرغم فضای لاهوتی، به روی زمین بیاورد و اهمیت قوانینی را که زندگیشان را تعیین میکند، بشناساند و برای تلاشی جمعی، جهت تغییر، بسیج کند. برخی کمپین را از این نظر نقد میکنند، که مسائلی را طرح میکند، که مشکل زنان طبقات مرفه است و در این زمینه مسئله ارث را مطرح میکنند. با توجه به اینکه حتی مسئله ارث هم زمانی که به مرگ همسر و نفقه کودکان بر میگردد، دامنگیر هر خانواده کم درآمدی هم هست. به نظر من برعکس این ادعا، قانون بیشتر به زنانی فشار میاورد که قدرت خرید آن را ندارند، زنان مرفه این امکان را دارند که قوانین را با پول و یا قدرت بستگان تعدیل کنند. خواست تغییر قوانین دقیقا به معنی حمایت از ضعیفترین لایه های زنان است.
– مشخصه دیگر، کمپین به جای روی آوری به ایجاد یک سازمان زنان به شیوه های مرسوم، تلاش به گسترش افقی و گریز از هیرارشی دارد و با مکانیزم های جنبشی حرکت میکند، که میتواند در تکوین جنبش زنان برای آزادی نقش بازی کند. کمپین میکوشد که مسائل زنان اقوام گوناگون ایران را منعکس کند و به مسائل زنان فارس محدود نیست.
– برخی کمپین را از این زاویه نقد میکنند، که در خدمت سرنگونی رژیم نیست و برخی آنرا در خدمت رژیم میدانند. باید به این دوستان گفت که کمپین یک جنبش اجتماعی است و حقانیت آن با ایجاد زیر و روئی در ساختار اجتماعی سنجیده نمیشود. حقانیت هر جنبشی را باید در خواست هایش جستجو کرد. هیچ جنبش حق خواهانه ای نه وظیفه حل تمامی مسائل اجتماعی را دارد و نه نافی جنبش های دیگراست و نه لازم است طرح خواست های خود را تا تحقق دیگری به تعویق بیاندازد. مبارزات در موازات هم در جریانند. هرگز« همه با هم» مسئله ای را حل نمیکنند و «همه با هم» به مسئله دیگری نمیرسند. هنوز در هیچکدام از کشورهای اروپایی مسئله طبقات حل نشده و حتی چشم اندازی هم برایش نیست ولی جنبش فمینیستی در اروپا توانسته آنچنان قدرتی از زنان را سازمان دهد که بسیاری از پروژه ها ی زنان از بودجه دولت برخوردار شده اند و مسئله زنان بطور جدی کاهش یافته است. کمپین میکوشد که با ارزشگذاری به میثاقهای حقوق بشر جهانی بجای قوانین اسلامی، در میان توده زنان ، با یکی از اساسی ترین ارزشهای رژیم، مبارزه کند. جنبشی که برپایه آگاهی زنان به حقوق فردی شکل میگیرد هرگز نمیتواند در خدمت نظامی قرار گیرد، که اساسش بر آپارتاید جنسی و ایمان به ولایت فقیه گذاشته شده است. من بر این باور نیستم که یک میلیون امضاء رژیم را به پذیرش آن وامیدارد، ولی یک میلیون آگاهی زنانه ای که ایجاد میشود، چالشی برای رژیم است.
– نکته دیگری که برای من جالب است، بسیاری از زنان کمپین مسلمان هستند. ولی همین زنان مسلمان در احزاب مسلمان برای طرح حقوق خود جمع نشده اند. حتی جبهه مشارکت اسلامی هم نتوانسته است زنان را به خود جذب کند. با اینکه شعار این حزب « مشارکت سیاسی زنان ضامن تحقق دموکراسی» است و از حق ۳۰% زنان حمایت میکند. در کنگره این حزب در سال گذشته بیش از هفتصد نفر شرکت کردند، اما تعداد زنان شرکت کننده کمتر از ده نفر بود. آنها هم همسر و یا خواهر مسئولین حزبی بودند. این به خوبی ناتوانی اسلام را حتی در جلب اعتماد زنان مسلمان نشان میدهد و نشان میدهد که چگونه زنان مسلمان بیش از مردان مسلمان پتانسیل رویکرد به لائیسیته را دارند.
و اما نکاتی که در حرکتهای کمپین با آنها موافق نیستم:
کمپین یک جنبش مدنی برای تحقق حقوق زنان بنا به میثاقهای بین المللی سازمان داده است. جنبشی که به بیان دیگر قانون دستاورد انسان را خواستار است و به قوانین ماوراء الطبیعه «نه» میگوید، به اعتقاد من کمپین زمانی خواهد توانست نیرویی واقعی را در راسنتای اهدافش سازمان دهد که به این «نه» وفادار بماند و آن را مخدوش نکند. اگر جنبشی اراده و قانون انسانی رااصل میگیرد، با توسل به ماورالطبیعه نمیتواند حرکت کند. کمپین تنها با وفاداری به همان مشخصه اول قادر به حفظ و سازماندهی نیرویی جدی در راستای اهداف خود خواهد بود.
در زمینه آش نذری زیاد نوشته شده است. البته اگر دوستان فقط برای دلجویی از مادری در مراسم او شرکت کرده بودند، من حرفی نمیزدم ولی از آنجایی که برخی از فعالین کمپین بنوعی آن را تایید کردند، که آن«نه» را به زیر سئوال میبرد. لازم دیدم در رد برخی نظرات چند جمله ای بنویسم.
اولا اگر نذرکردن در ایران به سنتی همه گیر تبدیل شده است، ناشی از ساختار اجتماعی است که به جای اینکه به فرد امکان رشد و باور به خود را بدهد، توانایی و باور به خود را از او میگیرد. نذر احساسی است که فرد باورمند در کمال ناتوانی و بیقدرتی به آن میرسد. یک فرد میتواند به چنین احساسی برسد ولی یک حرکت اجتماعی نمیتواند با چنین احساسی خود را همراه کند. روی آوری به چنین حرکتی نفی حرکت کمپین است. آیا برای کسانی که این آش را دریافت میکنند این سئوال ایجاد نمیشود که دیگر این کمپین چه ضرورتی دارد، اگر مسائل با آش پختنی قابل حل بودند؟
برخلاف نظر یکی از افراد کمپین که نذر را زنانه تعبیر میکرد. باید گفت که اگر زنها بیش از مردها به نذر روی میاورند، به این علت روشن است که زنها را «بی قدرت» تر از مردها بار میاورند و آنها بیشتر و زود تر از مردها میتوانند به این احساس بیچارگی برسند. یکی از کارهای جنبش زنان دقیفا ایجاد اعتماد بنفس و قدرت درونی در زن است که بتواند بر این احساس ناتواتی درونی شده غلبه کند و به خود باوری برسد، نه ترویج آن. احترام به باور توده ها هم نباید با قربانی کردن باور خود همراه باشد. چرا یک احترام دو طرفه را جا نیاندازیم ؟ تا کسی برخلاف نظر خود مجبور نباشد که رفتار کند
در بیانیه کمپین اشاره ای به «روحانیون» نشده ولی در دفترچه به تائید دو «روحانی» اشاره شده است. این نکته البته از طرف برخی اعضاء از جمله کمیته رشت نقد شده است. آنها به درستی گفته اند که زنان نمیتواند به امید تایید «روحانیون» باشند. بنظر من علاوه بر آن اگر این حرکت به منظور جلب زنان مذهبی غیر لائیک است ، زنان آگاه و لائیک را از کمپین دور میکند. یک جنبش هر چند خوب است که به خواست لایه های عقب خود توجه کند، اما هرگز با قدمهای آنان به پیش برده نمیشود. توده گرایی جنبش زنان در ایران، اگر با حفظ پرنسیب ها نباشد، میتواند آن را از خواست های اولیه خود دور کند. دوستان کمپین خوب است همیشه در خاطر داشته باشند که میخواهند حق زن برای تعیین سرنوشت خویش را به جای « فتواهای زمینی و آسمانی » بگذارند.
بنظر من به مسئله حجاب بها داده نشده . این میتواند علل مختلفی داشته باشد.
١- زنان لائیک اینبار هم مانند گذشته بخاطر توجه به خواست های زنان محروم، به مسئله حجاب توجه نمیکنند، چون آنرا مسئله زنان محروم نمیدانند و بنوعی دچار همان مشکلی هستند که در اول انقلاب مانع از واکنش لازمه بسیاری از زنان چپ در برابر فرمان حجاب اجباری شد.
٢- توده زنان جوانی که در این رژیم پرورده شده اند، نسبت به حجاب آن حساسیت لازمه را ندارند، هرچند که نوع حجاب آنان هر چه که بیشتر در گیر مسائل میشوند، رقیق تر میشود، ولی آن را به زیر سئوال نمیبرند.
٣- مسئله حجاب از ارکان هویت رژیم اسلامی است و طرح آن رودررویی با رژیم تلقی میشودو برای کمپین هزینه های بیشتری را به دنبال خواهد داشت.
در هرحال ما زنانی که در خارج از گود هستیم در این زمینه میتوانیم کمک نیروهایی در کمپین باشیم که به ضرورت این شعار رسیده اند.
در کمپین طیف وسیعی از زنان از آته ایست، لائیک تا سنتا مسلمان وجود دارند. زنانی که چهره های این جنبش شده اند میتوانند به هر جهتی بغلطند. اگر جنبش بر راستای اصول خود پیش رود. در طی حرکت چهره های دیگری را بیرون خواهد داد. بنظر من در رژیمی که مبارزه مسالمت آمیز زنان هم با غل و زنجیر جواب داده میشود و فعالین زنان روزانه با فشارهای روانی و تهدید و زندان دست بگریبانند، مبارزاتشان را قدر بدانیم.
ما میتوانیم با تبادل تجاربمان در این پیکار، نقشی در حفظ پرنسیب ها و تقویت گرایشات آزادیخواهانه ایفا کنیم.
ناهید نصرت
١٨.٠١.٢٠٠٨