سایت تحلیلی البرز » محور اصلی این نوشته ماجرایی است که در پی دستگیری مجید توکلی در ۱۶ آذر ماه اتفاق افتاد. محافل قدرت برای تحقیر این دانشجوی بیباک بر او چادر و مقنعه پوشاندند و از او عکس گرفتند و خواستند چنین وانمود کنند که در حین فرار با لباس مبدل زنانه دستگیر شده است. البته به روال دیگر سناریوهای ناشیانه کسی باورش نکرد. وقتی در تقلب انتخاباتی آنقدر ناشیانه عمل کردند، دستپاچگی از این دست نیز هیچ عجیب نیست. کافی بود به عکسها خیره شویم تا تصنعی بودنشان را دریابیم. پیدا بود ۱۶ آذر چنان برایشان گران آمده است که حاضر شدند از مقدسترین سمبلهایشان یعنی حجاب اسلامی چنین بی محابا به طرزی ابزاری بهره گیرند و آن را دستاویزی کنند برای به اصطلاح تحقیر یک دانشجو.
در این بین معلوم شد اسطوره ی حجاب اسلامی که در تمامی این سالها اهرم فشاری بر روی زنان بود چه آسان میتواند ملعبه ی محافل قدرت قرار گیرد. حجاب اجباری خود به قدر کافی حجاب را تحقیر کرده بود. اما اکنون جا دارد از کسانی که طرح امنیت اجتماعی را راه انداختند تا مأموران خشن را به بهانه ی به خطرافتادن کیان خانواده به سراغ زنان و دختران بفرستند بپرسیم آیا تعرض جنسی به دختران و پسران در بازداشتگاه و زندان توسط مأموران و تحقیر حجاب نیز شما را میرنجاند یا خیر.
ماجرایی که بر مجید توکلی رفت خشم زیادی را در میان سبزها برانگیخت. بسیاری برای ابراز همدلی با او روسری بر سر کردند و عکس گرفتند تا ثابت کنند پوشیدن لباس زنانه باعث تحقیر کسی نمیشود، علی الظاهر دفاعی هم از زنانگی و هم از مجید توکلی.
اما اگر مجید توکلی نبود چه؟ زنانگی در این میان، نابهنگام، با دفاع از مجید گره خورد و با آن سخت درآمیخت. انگار زنانگی در سرزمین ما همواره مرغ عروسی و عزاست. بگذارید یک گام جلوتر بروم: دفاع از مجید با پوشیدن روسریهای زنانه دفاع از مردانگی مجید و «ما» بود یا دفاع از زنانگی؟ اگر به پس بنگریم، پاسخ روشن است: بسیاری از مردم در تظاهرات خیابانی همین ماهها فریاد میزدند: «برادر شهیدم ، رأی تو پس میگیرم!» و در مقابل، عدهای تلاش داشتند به جایش بگویند: « هموطن شهیدم رأی تو پس میگیرم!» اما صدایشان به جایی نرسید. اشاره ی آنها به این بود که ندا آقاسلطان و ترانه موسوی زن بودند. میشود خوشبینانه گفت سبزشدن دارد کلیشه های سخت جاافتاده در ذهن هایمان را تکان میدهد. اما بگذارید کمی جلوتر برویم و به سادگی خودمان را تبرئه نکنیم تا مَثَل آن دروازه بان نشویم که حریف را واگذاشته بود و از گُلِ خودی به دروازه نگران بود.
اگر ماجرای مجید در بین نبود، بعید به نظر میرسد که مردان درصدد برمی آمدند از زنانگی دفاع کنند. ازاینرو حق داریم شک کنیم که کل این کمپین بیشتر دفاع از مردانگی بود تا دفاع از زنانگی. موضوع را سرراست میتوان چنین بیان کرد: چنانچه مردان را وادارند روسری یا لباس زنانه بپوشند، تحقیر نخواهند شد، ببینید! ما هم میپوشیم!
وانگهی، فاعل حجاب و بی حجابیْ زنان اند. اگر مسئله بر سر حجاب است چرا به جای مردانِ روسری به سر، زنان خود در این باره تصمیم نگیرند؟ آیا بناست باز هم تاریخ این بار در شکل دیگری رقم بخورد و باز هم زنان از فاعلیت در مورد موضوعی که مستقیماً به آنها مربوط است، محروم شوند؟
ماجرای مجید علیرغم تلخی آن به موضوعی دامن زد که میتوانست برای نخستین بار دریچه ای به سوی مواجه هی اکثریت زنان و مردان جامعه ی ما با مسأله ی جنسیت و پیچیدگی های آن بگشاید و نقطه ی عزیمتی برای طرح پرسش های جدی تر باشد. اما دقیقاً به دلیل غلبه ی طرز فکری متعارف و مألوف که صرفاً به عکس العملی دفاعی و بیشتر خشمگنانه بدل شد، یک فرصت دیگر از دست رفت. این ماجرا بار دیگر ثابت کرد جامعه ی ما تا طرح پرسشهای جدی در زمینه ی مسائل جنسیتی هنوز فاصله ی بسیار دارد و خوشتر میدارد او را با کلیشه های از پیش آماده و سردستی تنها بگذارند.
بهتر آن است که از مجید توکلی و دلیریهایش دفاع کنیم و دفاع ناشیانه و به لحاظ زیبایی شناختیْ ضعیف از زنان را به خودشان واگذاریم. تلاش زشت و عبثِ محافل قدرت برای تحقیر مجید را میتوان با تکثیر زیباییهای او زدود؛ تکثیر حقارت از هر جنس را به خود آنها واگذاریم.
برگرفته از :