اخبار روز» خانم اکرم زینالی، مادر سعید زینالی، که ده سال پیش توسط حکومت ایران دستگیر شده و بعد از آن هیچ خبری از فرزند خود ندارد، در نامه ی تکان دهنده ای خواهان کمک برای یافتن نشانه ای از پسر خود شده است.

پسرم، سعید زینالی متولد ۱٣۵۶ ترم آخر رشته کامپیوتر بود. صبح روز ۲٣ تیرماه ۱٣۷٨ دوست و همکلاسی اش شهرام چراغی زنجانی زنگ در منزل ما را زد و سعید را خواست، ماموران امنیتی با شهرام بودند، شهرام دستگیر شده بود، آنها سعید و شهرام را با خود بردند و امروز بیش از ده سال و نیم است که من و همسرم آواره و سرگردان به تمام نهادهایی که باید پاسخگو باشند مراجعه کرده ایم ولی هیچ کس پاسخگو نیست و من هیچ خبری از او ندارم. حتی یک تلفن، یک ملاقات، یک نامه… هیچ.
فقط شنیدم احمد باطبی گفته صدای سعید را هنگام بازجویی شناخته و اسم سعید در لیست دانشجویان دستگیر شده دانشگاه تهران بود. فقط همین!
ماه رمضان بود داشتیم افطار می کردیم روز قبل سعید را بازداشت کرده بودند. ماموران زنگ همسایه را
زده بودند و بدون خبر، از پله ها بالا آمده و زنگ آپارتمان ما را به صدا در آوردند. فکر کردم همسایه است و برای دلداری ما آمده ولی سه مامور قوی هیکل وارد شدند و گفتند حجاب تان را رعایت کنید ما آمده ایم برای تفتیش منزل، نه حکمی نه دستوری از جایی به ما نشان دادند که بفهمیم به دستور چه نهادی پسرمان بازداشت شده. اسلحه ها و بی سیم هایشان مجوزشان بود. تمام خانه را زیر و رو کردند و کتاب ها و دست نوشته ها و کامپیوتر سعید را با خود بردند.
من از فردای آنروز، به دنبال ردپایی از پسرم هستم ولی هر روز ناامیدتر می شوم. هیچ کس پاسخگو نیست.
من سعید را دست تنها و بدون پدر، بزرگ کردم. پدر سعید یک رزمنده است و چهار سال در جبهه فاو بوده، آنوقت این طور دستمزد ما را می دهند.
در تمام این مدت ده سال و نیم به همه جا مراجعه کرده ام از بیت رهبری گرفته تا وزارت اطلاعات، سپاه پاسداران، نیروی انتظامی، دادگاه انقلاب، وزارت کشور، مجلس، قوه قضائیه، دادستانی و انجمن های مختلف، حتی به نماینده سازمان ملل در تهران.
ولی هیچ کس تاکنون به داد من نرسیده که حداقل بگوید پسرم زنده است یا نه!
آیا من مادر حق ندارم بدانم فرزندم کجاست؟ چقدر طاقت بیاورم! دیگر صبرم لبریز شده، هر بلایی سر پسر من آورده اید حداقل بگویید مزارش کجاست؟
رئیس نیروی انتظامی اول آقای نقدی بود. پیش او رفتیم هی گفتند خبر می دهیم و ندادند. بعد آقای قالیباف رئیس نیروی انتظامی شد شنیدیم می خواهند بروند جمکران. رفتیم آنجا آقای قالیباف را دیدیم نامه دادیم، عکس دادیم، از دفترشان تلفن زدند عکس جدید بیاورید، عکس جدید بردیم. گفتند هفته دیگر بیایید. رفتیم هیچ کس پاسخگو نبود. اصلن دیگر به داخل راهمان ندادند. می گفتند دست اطلاعات سپاه است. به اداره سپاه پاسداران رفتیم نتیجه ای نگرفتیم. همه جا نه یک بار هزار بار مراجعه کردیم ولی کسی به داد ما نرسید.
رفتم مجلس پیش نماینده های مختلف، نماینده های تهران و میانه شهر خودمان. آقای موسوی خوئینی نماینده مجلس تهران بود وکالت گرفت که پرونده را دنبال کند ولی خبری نشد، گفتند نماینده سازمان ملل آمده رفتم هتل لاله نامه و عکس و درخواست و هر چه که لازم بود دادم، گفتند خبرتان می کنیم، ولی دریغ از یک همدردی. خدمت آقای باقی رفتم انجمن دفاع از حقوق زندانیان، نتوانستند خبری پیدا کنند.
در دادگاه انقلاب به ما گفتند مدارک کامل را بیاورید. پدر شهرام خدا رحمت کند زنده بود، با هم مدارک بچه ها را بردیم، هفته بعد که برای جواب رفتیم گفتند جوان ها گول خورده اند و از مرز خارج شده اند. به پلیس بین الملل گفته ایم پیدایشان می کنند، منتظر باشید ما به شما خبر می دهیم.
این یکی دیگر خیلی مضحک بود، ماموران آمده اند خانه ما پسرم را با خود برده اند و خانه را هم زیر و رو کرده اند حالا می گویند از مرز خارج شده. ده سال دروغ تحویل ما دادند.
در مراسم ختم شهید محسن روح الامینی، پسر دکتر روح الامینی به آقای محسن رضایی و آقای دکتر جریان را گفتم، آقای روح الامینی گفت چرا ده سال سکوت کرده ای؟ مدارک را دادم، گفتم شما در حکومت هستید ولی درد مرا الان می فهمید، من خواسته ام از مجاری قانونی پیگیری کنم نشده، گفت پیگیری می کنم و به شما خبر می دهم. هیچ خبری نشد. خودم تلفن زدم گفت در سفر هستم با شما تماس خواهم گرفت ولی کو؟ هیچ کس کاری نمی کند همه فقط حرف می زنند.
در این سال ها، افراد سودجو با نام مامور چه سوء استفاده هایی که از ما نکردند. تازه همسرم پیکانی خریده بود، تلفن زدند که پیکان را با سند و سوئیچ اش در فلان خیابان بگذارید، سعید امشب آزاد می شود. ما هم فکر کردیم همان طور که غیرقانونی دستگیرش کردند و نگهش داشته اند به صورت غیرقانونی هم آزاد می کنند و به همه خواسته های سودجویان تن دادیم؛ ماشین مان را هم از دست دادیم و چند بار همین طور گول خوردیم. دیگر طاقتم طاق شده است، پسر من چه گناهی مرتکب شده، بگویید.
من درد همه مادرانی که فرزندشان در زندان است را می فهمم، من درد همه مادرانی که فرزند از دست داده اند را با تمام وجودم، حس می کنم، ولی درد مرا هم بشنوید و کمک ام کنید.
می خواهم فریاد بزنم و از همه بخواهم به من کمک کنند تا فرزندم را مرده یا زنده پیدا کنم.
آقای خامنه ای رهبر معظم به داد من برسید!
رئیس مجلس شورا ی اسلامی و نمایندگان مجلس، رئیس قوه قضائیه، وزیر اطلاعات، وزیر کشور، ریاست سپاه پاسداران، رئیس نیروی انتظامی، دادستان تهران، به هزاران نامه من پاسخ دهید.
نمایندگان سازمان ملل صدای مرا بشنوید!
مردم ایران و جهان به من کمک کنید!

http://www.akhbar-rooz.com/news.jsp?essayId=25677

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *