نسل‌های گوناگون در کنار هم بوده‌اند/ پروین اردلان در گفتگو با رادیو زمانه

امروز ۷۰ درصد جمعیت ایران را جوانان زیر ۳۰ سال تشکیل می‌دهند. بخش بزرگی از جنبش آزادیخواهی امروز نیز، بر دوش این نسل است. نگاهی عمیق به دغدغه‌های نسل جوان ما را هرچه بیشتر درگیر شناخت از این جنبش می‌کند. در مورد جوانان و تفاوت‌ بین نسل‌ها نظرات مختلفی وجود دارد. به هرحال با توجه به مسائل جهانی در میانه‌ی دهه‌ی ۵۰ شمسی، نگاه جوانان آن دوره بیشتر نگاهی ایدئولوژیک بود. امروزه رشد تکنولوژی نیز، دنیا را تبدیل به دهکده‌ی جهانی کرده است.

میزان اطلاع‌رسانی و دستیابی به منابع تغذیه‌ی فکری قابل مقایسه با سه دهه‌ی قبل نیست. آیا تفاوت دیدگاه بین جوانان شرکت‌کننده در انقلاب ۵۷ و جنبش آزادیخواهی امروز ناشی از تفاوت دو نسل است؟ آیا جوانان امروز از تجربیات نسل گذشته می‌آموزند و یا خود را بی‌نیاز از این تجربیات می‌بینند؟

نوید آزادی از جوانان امروز معتقد است:

عملاً فکر می‌کنم مشکل اصلی ما مشکل سن است. کسانی که هم‌سن پدر و مادر من هستند، تعدادی‌شان خشمی دارند و تعدادی هم سختی‌هایی کشیده‌اند که این سختی‌ها را به راحتی نمی‌توانند فراموش کنند و در واقع با یک دیدگاه خیلی قدیمی به تمام مسائل نگاه می‌کنند.

اولاً ایرانی‌ها را فوراً گروه‌بندی و تقسیم‌بندی می‌کنند و می‌گویند که من با فلانی نمی‌توانم کار بکنم، فلانی چپی است یا جبهه‌ی ملی است یا فلانی نهضت آزادی و سلطنت‌طلب است. یعنی ایران را تقریباً هزارتا گروه مختلف می‌کنند و در واقع اصلاً قبل از این که خودشان را ایرانی بدانند، خودشان را متعلق به یک گروه سیاسی خاص می‌کنند.

سیاسی، طبقاتی، اجتماعی، مذهبی و اقلیتی! یعنی در واقع این‌ها می‌خواهند ایران را هزارتا گروه بکنند. هدف ما درست برعکس است. ما فکر می‌کنیم، نسل جدید ما تمام این گرایش‌ها برایش بی‌مفهوم است. من دوست مذهبی دارم، دوست غیرمذهبی دارم، دوستی دارم که جزو اقلیت‌های (قومی) است.

ما ایرانیت را قبل از همه چیز با زبان فارسی می‌دانیم و بعد هم وابستگی به کشور ایران و همین برای ما کافی است که بتوانیم دور هم جمع بشویم. برخلاف نسل قدیم که با یک طرز فکر خیلی قدیمی می‌خواهد به مسائل امروز نگاه کند.

اما پروین اردلان که خود از فعالین جنبش زنان در ایران است، نظر دیگری دارد. او بر این باور است که نسل‌های گوناگون در این جنبش در کنار هم بوده‌اند:

چیزی که به نظر من دیده شد، یک‌جور حضور نسل‌ها کنار هم بود. یعنی خانواده‌ها کنار هم می‌آیند با دخترهایشان یا دخترها با پدرها با مادرهایشان. یعنی می‌خواهم بگویم یک نوع همراهی بین نسل‌ها وجود داشت در این برنامه، در این حرکت که قاعدتاً به خاطر وجود آن جمعیت جوان، شاید مانع از این بشود که این قضیه دیده بشود.

این یک بحث است. بحث دیگر این است که به هرحال آن اتفاقی که افتاده این است که آن حقوق مدنی که از ماجرای «رأی من کجاست؟» شروع شد، چیزی نبود که در بحبحه‌ی انتخابات به‌وجود بیاید. این اتفاقی بود که طی سال‌ها رخ داده بود.

بحث حقوق مدنی و حق فردی، حق خصوصی، حق شخصی و حق اجتماعی این‌ها همه چیزهایی بوده که نسل‌های مختلف در آن حضور داشتند. از پدر و مادرها تا جوان‌ها و به‌ویژه دخترها.

چون من تصورم این است که این نسل را اگر ما بخواهیم بررسی بکنیم، آن بخشی که بیش از همه آسیب‌ دید زنان بودند. خب این زنان در نسل‌های مختلف حضور دارند، چه آن زنی که در نسل اول قرار گرفته و در انقلاب بوده و در آن شراکت داشته و چه وقتی که اعتراض می‌کند به محدودیت‌های حجاب و لایحه‌ی خانواده و چه مادران نسلی که حالا دارند بوجود می‌آیند و یا هستند و یا حتی نسل‌های بعدی.

چیزی که وجود دارد و در این حرکت هم مشترک بوده، خب بحث حقوق زنان بوده که در شکل‌های مختلف پایمال شده است. چه در حوزه‌ی حقوق مدنی، چه در حوزه‌ی حقوق سیاسی و خیلی چیزهای دیگر و حقوق شخصی. یعنی می‌خواهم بگویم تمام این موارد چیزهایی هست که شاید بشود گفت بارزترین شکلش را زنان تجربه کرده‌اند.

خب قاعدتاً دختران جوانی که در این حرکت بودند و آزادی و حقوق مدنی خودشان را فریاد زده‌اند، چیزی نیست که نادیده مانده باشد. به هرحال ناگزیر بود که این اتفاق بیفتد. اگر نبودند، من تعجب می‌کردم.

عطا هودشتیان، جامعه‌شناس مقیم پاریس از تجربیات خود در مورد جوانان در گردهم‌آیی جمهوری‌خواهان در کلن آلمان می‌گوید. او به‌عنوان سخنران میهمان در این همایش حضور داشت:

روحیه‌ی که جوانان منتقل می‌کردند، روحیه‌ی شادی و استقامت و پویایی بود و این روحیه به حال بسیاری از فعالان که از فعالان قدیم هستند و به هرحال از نسل قدیم هستند، بسیار خوش آمد. برداشت آن‌ها نسبت به این جنبش، برداشت آن‌ها نسبت به نسل قدیم و برداشت‌شان نسبت به رهبری جنبش است.

این نکات به نظر من بسیار مهم است. زمانی که از آن‌ها پرسیده می‌شد که شما نسبت به ما چه فکر می‌کنید، آن‌ها می‌گفتند که آیا ما تا چه میزان نیاز به جمهوری‌خواهان داریم؟ چه بسا که جمهوری‌خواهان به ما نیاز داشته باشند. دوم این که نوعی بدبینی نسبت به نسل قدیم در دیدگاه‌ها و گفته‌هایشان دیده می‌شد و این بدبینی حکایت از این می‌کرد که ما برای فعالیت‌مان نیازی به سخنان شما یا نصیحت‌های در واقع دمده‌شده‌ی شما دیگر نداریم.

یک مقدار بدبینی نه فقط به این نسل، این نکته‌ی سوم است، بلکه نسبت به دیسکورس این نسل، گفتار و ایده‌ها و دیدگاه‌های این نسل است و این بدبینی باعث می‌شد که متأسفانه به تجربیات آن نسل، این نسل توجه نکند. و این ایراد قضیه است. اما در هر صورت حضور آن‌ها بسیار مفید بود.

گروه‌های متفاوت طرف‌دار جنبش سبز در این همایش شرکت کردند. کسانی که وب‌سایت‌های متعدد دارند و منتشر می‌کنند و من فکر می‌کنم این رابطه بین جوانان و جمهوری‌خواهان، بین جوانان و نسل قدیم که امروز فعال است و دموکرات شده است، اساساً نیست. اساساً کمبود بسیار اساسی است.

فرض کنید، روزی که پنل تمام شد، آن روز اول گفتارها و پنل‌ها، دیگر جوانان در ادامه‌ی کار کنفرانس نبودند. یک پنال جدا برای خودشان درست نکنند، یک گروه جدا، برای این که جزو ما بشوند و ما جزو آن‌ها بشویم. و این همراهی بسیار مفید است و به هرحال این کمبود به چشم خورد.

و سخن آخر، عطا هودشتیان پژوهش‌گر:

تفاوتی که بین ما و پدران‌مان در دوران انقلاب ایران تفاوتی بود که همراه با احترام بود. ما هنوز به دنبال ریش سفیدها بودیم و چه بسا از اینرو یک ریش سفید را هم گذاشتیم سر کار. اما جوانان امروز نه فقط تفاوت نسلی دارند با ما، تفاوت دیدگاهی هم دارند. اما آن‌قدرها به ریش سفیدها اهمیتی نمی‌دهند.

این یک تغییر بسیار اساسی در ریشه یا سامانی روانی جوانان هم هست که دوست دارم این موضوع را باز کنم؛ از یک‌سو تاریخاً تفاوت‌مان با غرب را فرض کنید این بود که در غرب ما آن میتولوژی بزرگ ادیپ را داشتیم که پسر پدر را می‌کشت. ولی در شرق فرض کنید در اسطوره‌های فردوسی همواره پدران بودند که مسلط می‌شدند و پدران بودند که پسران را می‌کشتند.

این کار را رستم با پسرش کرد و این قضیه را، یعنی «پدر پستی»، در نزد ما بسیار بود. ما همواره به گذشته، به گذشتگان و به گفتارهای گذشته بیشتر اطمینان می‌کردیم، تا اطمینان به آینده و سطح لغزنده‌ی زمین. نمی‌خواستیم روی سطح لغزنده‌ی زمین پا بگذاریم. می‌ترسیدیم که واژگون شویم. اطمینان به فرهنگ بنابراین برمی‌گشت به گذشته.

می‌خواستیم آن‌جاهایی پا بگذاریم که حتماً محکم باشد و چیز محکم و پر اطمینان می‌بایست از گذشته برای ما بیاید. این طوری در سامانی روانی ما رشد کرده بودیم. جوانان را امروزه من طور دیگری دیدم. گرایشی در آن‌ها دیده شده است. این گرایش مبنی بر این است که نه فقط به پدران اطمینان نمی‌کنیم، برای ادامه‌ی راه به آن‌ها احتیاج نداریم.

ببینید، این مسئله خیلی مهم است.(نه) این که هیچ کدام آن‌ها را نمی‌خواهیم. نگاه کنید، هم آقای موسوی و هم آقای کروبی این‌ها هم ریش‌سفید هستند. اما گفتارشان کاملاً جدید است. به‌خصوص آقای موسوی. در گفتارش اصلاً کیش شخصیت نمی‌داند. آقای موسوی گفته است از من شخصیت نسازید. این به اصطلاح گفتار جوانان است. این را جوانان بیشتر می‌پسندند. و این اتکای به خود، یک مقدار دوری گزیدن از پدران، از گفتارهای پدرانه، از گفتارهای پراتوریته‌ی پدران هم هست.

به این لحاظ من فکر می‌کنم امروز اگر به این روحیه‌ی جدید اطمینان داشته باشیم، می‌توان انتظار داشت که نسل بعد، نظام آیند‌‌ه‌ی سیاسی و نظام اجتماعی – فرهنگی ما کمتر پدرگرا و اقتداگرا و درگیر جباریت سیاسی و جباریت پدرانه باشد و بیشتر گشاده‌رو وگشاده‌گرا باشد. به این لحاظ این روحیه چه بسا ما را بکشاند هر چه بیشتر به سمت یک روحیه‌ی دموکراتیک.

http://zamaaneh.com/special/2009/11/post_940.html

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *