کار ما شاید این است… پی آواز حقیقت بدویم / مریم قنبری

اما چرا؟ مگرسهیلا که بود؟

سهیلا، به طور خلاصه و در یک خط، زن ۲۶ ساله ای بود که در تاریخ ۱۴/۸/۸۵ فرزند ۵ روزه اش را در بهزیستی هاجر به قتل رساند.
اما این ساده انگارانه ترین تعاریف از سهیلا است.
سهیلایی که امروز پیش ما نیست و در تمام مدت ۴ سالی که در زندان بوده، هیچ کس روایت درست و یکسانی از زندگی او ندارد.
آدم ساده و در عین حال بسیار پیچیده ای که هیچ از گذشته ، مادر و پدر خود و حتی محل واقعی زندگی اش اشکار نکرد. حتی اسم واقعی او نیز معلوم نیست! انکار، فرار از گذشته ای سخت و شاید به قول خودش، دفاع از “آبروی آنها که مسلمانند و آبروی مسلمان را که نباید برد”! میتوانست دلیل این پنهان کاری ها باشد.

با این حال در نمای نسبتا ثابتی از تمامی روایات زندگی اش، سهیلا، تجاوز جنسی در ۱۲ سالگی و در خانه پدری ، تا تجاوزات مردان بسیاری( ۶ میلیونمرد-یعنی بسیار زیاد- به بیان خودش) را در این جامعه تجربه کرده. دختری که مهر و محبت مادر و پدری ندیده که ” اگر کمی محبت دیده بودم کارم به اینجا نمیکشید”. دختری که از آن فضای سخت و پر تهمت فرار میکند. کسی که حتی برای فرار از تن فروشی به بهزیستی پناه می برد اما اندکی بعد او را که پناهی ندارد به زور، بیرون می اندازند… آنهم در شبی بارانی! و نهایتا از پس تمام این رنجها، به زندگی با مردی تن میدهد که معتاد است و از او باردار میشود.
افسردگی دوران بارداری به شدت او را فرا میگیرد به طوری که در ماه هفتم از خانه همسر معتاد که از اعتیاد او بی زار هم بوده، فرار و به بهزیستی پناه می آورد.
اگر بخواهم از سهیلا بگویم، به یکی از روایات او هم که بسنده کنم، بسیار باید نوشت. از کسی که کم بدی و خشونت و تجاوز از این اجتماع ندیده. از کسی که معلول بی توجهی جامعه است. از کسی که وقتی از سرباز جلوی اوین می پرسی سهیلا اعدام شد یا نه ،می گوید همان زن روانی را میگویی؟؟
و تو می مانی که چرا جنون او توسط دادگاه تشخیص داده نشده؟
آقای مدعی العموم، آنگاه که سهیلا این همه درد میکشید، شما کجا بودید که حقوق ابتدایی از دست رفته او را مطالبه کنید، که امروز به خونخواهی نوزاد ۵ روزه اش، او را به چوبه دار میسپارید؟

برای سهیلا چه کردند؟

خانم مینا جعفری، در تابستان ۸۶ پس از اطلاع از وضعیت سهیلا، داوطلبانه به عنوان وکیل تعیینی، اعلام وکالت می کند.
در این پرونده به این دلیل که سهیلا به علت تنفر از پدر نوزاد، از معرفی او سر باز زند، بر اساس ماده ۲۶۶ قانون مجازات اسلامی، دادستان به عنوان مدعی العموم، قصاص او را خواهان میشود.
اما با تلاشهای وکیل مدافع سهیلا، و برقراری ارتباطی دوستانه با وی، سهیلایی که در جلسه دادگاه، به علت خستگی ، ترس یا هر چیز دیگر، اعدام خود را از قاضی “عزیز محمدی” میخواهد، بلاخره پدر بچه و شوهر خود را به وکیلش معرفی می کند تا شاید با اثبات نسب، پدر طفل به عنوان ولی دم شناخته، و در صورت رضایت، اعدام سهیلا منتفی شود.
همین اتفاق هم می افتد… رابطه زوجیت سهیلا طبق صیغه نامه ای و طی حکم قطعی دادگاه خانواده، به اثبات می رسد و قرار توقف حکم اعدام وی صادر میشود.
اما با کمال تاسف و تعجب، و بدون توجه به مسائل قانونی و تلاشهای پیگیرانه وکیل وی، حکم سهیلا در اوج ناباوری در سحرگاه ۲۹ مهرماه ۸۸ اجرا شد.
سئوال؟
قوه قضاییه ای که در مستند” بهنود”، خود را مبرا از اعدام این نوجوان نشان داده و ابراز میکند که تمام تلاشهایش را برای اخذ رضایت از اولیاء دم انجام داده، چگونه ،به اعدام سهیلا، که هیچ اولیای دمی نداشته ، صرفا با تقاضای مدعی العموم ،اقدام می کند؟

اما…

سهیلا که رفت، ما اما نباید اجازه دهیم که این رویه غیر منصفانه و غیر قانونی، ادامه یابد. از این رو
در این راستا، مینا جعفری، وکیل سهیلا، و برخی دیگر از فعالان حقوق بشر، در جهت اعتراض به این حرکت غیر قانونی قوه قضاییه، تصمیم دارند که همچنان پیگیر حق سهیلا بوده و تا گرفتن حکم اثبات نسب و نهایتا اثبات غیر قانونی بودن اعدام صورت گرفته، راه را بر اعدام دیگر سهیلا ها ببندند.
به امید روزی که حق حیات انسانها را ارج نهیم.

* شعرسهراب سپهری

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *