گفتهاند زبان نه ابزار سیاست که خود سیاستگذار و سیاستساز است. آنجا هم که زبان با رفتار نمیخواند و نمیسازد، چیزی جز همین نیست. زبان فریب با مخاطب گول علیه مفاهیم تبانی میکند و در اذهان گمگشته سیاست مطلوب را پیش میبرد. با جعل زبان و زبان جعل میتوان روند اندیشهآوری آزاد را مختل کرد و انرژی آن را به بدفهمیهای بیپایان در زبانی سطحی کشاند. زبانی که مفاهیم را از پسزمینههای سیاسیـ اجتماعی و از تاریخ خود دزدکی حذف میکند تا بر مخاطب چیره شود، یک زبان متجاوز، سلطهجو و اندیشهستیز است. کار چنین زبانی در گسترۀ افکارعمومی چیزی نیست جز توطئۀگری سیاسی. البته توطئهگران میتوانند دارای نیات یا مصالح “خوب” و “بد” باشند. میتوان آنها را “انقلابی”، “فعال مدنی”، “فعال حقوق بشر”، “فمینیست”، “هنرمند معترض”، “تبعیدی”، “چپ”، “راست”، “امنیتی”، “رئیس جمهور”، “اپوزیسیون” و… خواند. تفسیرها و تعریفها گوناگوناند. اما در یک چیز مشترکند. همۀ اینان از روشن شدن واقعیت یا دستکم بخشی از واقعیت رویگردانند تا آنجا که در زبانشان واژههای همگانیشده را از مفاهیم مورد درک در گذر تاریخ، تهی میکنند و به آنها، بیهیچ گونه نقد و بررسی، مفاهیمی دلخواه، بخوان سیاستی دلخواه، تزریق میکنند تا به خیال خود “گفتمان”شان را در برابر “مدعیان” یا “دشمنان” پیش ببرند.
در اینجا دگرگونی یا انقلاب در کارکرد سنتی واژهها در برنامه نیست، بلکه هدف حذف و جعل مفاهیم آنها در افکارعمومی است برای پیشبرد یک سیاست مشخص. توطئه که در رسانهها جا افتاد، زبان متمایز و باهویت به حاشیه میرود و اپیدمی بیمعنایی، کژمعنایی و سوء پیامدهی و سوء پیامرسانی به جان زبان همگانی میافتد.
در عصر اقتدار رسانههای فراگیر و شبکۀ جهانی اینترنت که آن هم تا حد زیادی در انحصار و زیر کنترل منابع مالی و سیاسی بانفوذ است، این مسخ زبانی سرعت و یکدستی بینهایت غیرانسانیتری یافته است. گروههای گوناگونی آگاهانه یا ناآگاهانه به این موج عوامفریبی میپیوندند یا پیوسته میشوند تا هماهنگ با درک و نیازها و سیاستگذاریهایشان از آن بهره جویند. در این میانه ایرانیان غوغا میکنند و هوش از سر میبرند.
نگاهی بیاندازیم به همین واژۀ “گفتمان” که تنها یکی از برابرنهادهها در”فرهنگ علوم انسانی” داریوش آشوری است برای “دیسکورس”. “دیسکورس” در معنای یکم “خطابه” یا “سخنرانی” است. در معنای دوم “گفتار” یا “بحث”، در معنای آخر که باید مفهوم فلسفی- سیاسی آن منظور باشد، “گفتمان” قراردارد. بطور کلی در زبانهای غربی این واژه را اینقدر مثل نقل و نبات بکار نمیبرند که ایرانیها بکار میبرند. جای آن واژه در چالشهای تئوریک، آکادمیک و فلسفی از سوی گروههایی همبسته با آن فضاها است. سیاستمداران در مجلس که بحث میکنند از واژه دیگری استفاده میکنند که “دیبیت” (انگلیسی) یا “دباته” (آلمانی) است. در مناظره آنها “گفتمان” نمیکنند، خیلی ساده با هم “بحث” میکنند یعنی “دیسکوسیون” یا “دیسکاشن”.هنگام “گفت وگو” هم ادعای “گفتمان” ندارند، آنها تنها باهم “دیالوگ” یا “دایالاگ” دارند شاید برای نزدیک شدن به هم و یافتن راه حلی مشترک.
“دیسکورس” اما در معنای “گفتمان” چیست؟ مفهومی که گرایشی از “چپ” به زبانش وارد کرد، تا زبان را دقیقتر در خدمت مفاهیم فلسفی و سیاسی مورد نظرش بکار بگیرد، به تاراج رفت و از معنایش تهی شد. حالا مراد ما از “گفتمان” همان “گفتار” یا “بحث” یا “سخنرانی” یا “گفت و گو” یا “مذاکره” یا “مجادله” یا “مناقشه” یا “جدل” یا “حرف” یا “صحبت” یا “مکالمه” است که بر زبان هر فردی با هر مقصودی، در هر جا و مکانی میتواند جاری و عمومی شود. حالا از فرمانده سپاه پاسداران بگیر تا فلان حضرت آیت الله در قم، تا نمایندگان مجلس تا احمدینژاد تا فعالان مدنی تا زندانی و بازجو و فرادست و فرودست همه با هم “گفتمان” میکنند. به این “وحدت ملی” در قلب مفاهیم، موج “سرهنویسی” و “پاکسازی زبان” را هم اضافه کن دیگر بلا نسبت، سگ صاحبش را نمیشناسد. دریغ از درک مفهومها و چالشها!
هابرماس اما منظورش از “دیسکورس” توضیح “تئوری عمل در پیامدهی/ پیام رسانی” بر پایۀ دو مفهوم “خرد” و “آزادی” بود. آنهم نه هر “خردی” که توجیهگر “مصلحتهای” من و تو یا پیشداوریهای مسلط است، بل خردی که از ساختار قدرت و هیرارشی بیرون زده و در جستجوی حقیقت و واقعیت است. در این “دیسکورس” گوینده و مخاطب از پیش به توافقی “خردمندانه” برای پذیرش استدلال درستتر رسیدهاند. بر گفتارها حاکمیتی فرمان نمیراند، شرکت کنندگان در گفتارها باهم برابرند و زیر هیچگونه فشار و اجباری قرار ندارند، گویندگان هنگام بازگویی مسائل “احساسات اصیل”شان را نشان میدهند و همۀ مسائل مورد نظر به شکل باز در افکار عمومی به ارزیابی گذاشته میشود. هیچکدام از این اصول بر شمرده بر فضای سیاسی، فرهنگی و رسانهای ایران حاکم نیست که برای نمونه بتوان از “گفتمان انتخاباتی” یا “گفتمان مطالبهمحور” یا “گفتمان فرهنگی” به تعبیر هابرماسی سخن راند. آنجا هم که میشل فوکو میگوید “زبان” و “متن” تنها به گفتار و نوشتار محدود نمیشود و درک واقعیت در پیوستگی با دورههای گوناگون متغیر و گذراست، “دیسکورس” میتواند مفهومی منفی بیابد. زمانی که گفتمانها در ساختارهای بسته و اندیشهستیز جاری میشود، خود آنها حامل پیشداوریها و بازسازندۀ ساختارهای قدرت هستند.
اما چرا این گویندگان نمیگویند “گفتار مطالبهمحور” یا “گفتگوهای انتخاباتی” و اصرار بر “گفتمان” دارند؟ هیچکدام از آنها بر وجود پیشزمینههای اندیشهستیز و ساختارهای استبدادی حاکم بر “متنهایشان” اشارهای ندارند. آنها همگی از “سازندگی” سخن میگویند و از پیشینۀ یک واژۀ فلسفیـ سیاسی که در “گفتمان” “آزادی” و “برابری” بدست آمده، سود میجویند تا سیاستهای “درست” یا “نادرست” خود را در افکار عمومی جا بیاندازند. برخی با “نیت خوب”، برخی با “نیت بد”، در کار جعل و توطئه و مسخ زبان مشغولند؛ و شماری هم ناآگاهانه پیرو و همدستانند.
و همچنین است جعل در مفاهیم واژهها و نامهایی چون “رادیکال”، “مدنی”، “انقلاب”، “اصلاحات”، “جنبش صلح”، “جنبش ضد خشونت” که از تاریخ و پسزمینهشان برکنده میشوند و در “متنهای” جاری مورد تجاوز و سوءاستفاده قرار میگیرند. “رادیکال” کسی است که به “ریشههای” مسائل میپردازد و در پیشبرد کارش مصمم است. او برای دگرگونیهای ریشهای در ساختارها تلاش میکند. امروز حتا دادگاه نگهبان قانون اساسی جمهوری آلمان فدرال نیز یکی پنداشتن “رادیکالها” را با “افراطگرایان” را جایز نمیشمارد. “رادیکالها” فلاسفه، اندیشمندان، نویسندگان، هنرمندان و روشنفکرانی هستند که منتقدان جدی ساختارهای ضدانسانی حاکم بر فرهنگ، سیاست و اقتصاد جامعهشان بشمار میآیند، آنها مورد احترام و پذیرش فرهیختهترین اقشار و نیروهای اجتماعی هستند و از حق آزادی بیان و فعالیت برخوردارند. در این مفهوم مهاتما گاندی نیز یک مبارز رادیکال بود که علیه نظام استعمارگران شوریده بود. “فعال مدنی” به کسی نمیگویند که مشروعیت یک نظام ضدمدنی را میپذیرد و در چهارچوبهای قانون توحش فعالیت میکند، بلکه به شهروندی اطلاق میشود که دلاورانه علیه ساختارهای چنان نظامی در “ملاء عام” (افکار عمومی) نافرمانی میکند، زبان به اعتراض میگشاید و مقاومت میورزد.
قلب واژهها و مفاهیم، زبان یکسان و بیخاصیتی را همگانی میکند که نه متمایز است و نه شناساننده. تو نامش را “گفتمان سازنده” میگذاری، بگذار. اما “بحثها” این نیست. چنین سیاستی در تئوری “دیسکورس” هابرماس و فوکو عین اندیشهستیزیست؛ و البته داریوش آشوری هم “گفتمانش” این نبود.
برگرفته از : شهرزاد نیوز