تداوم فعالیت در دل مبارزات اجتماعی همگام با طرح مطالبات / پرتو نوری اعلا

پاسخ پرتو نوری علا به پرسش های تغییربرای برابری

در پاسخ به سئوالات فوق می کوشم تا نشان دهم که چرا حفظ فکر برابری خواهی و مطالبه رفع تبعیض جنسیتی، در قالب کمپین ها، سازمان ها و گروههای ائتلافی زنان، در بستر مبارزات سیاسی / اجتماعی، امری ضروری است و در رابطه ای مستقیم هم به دفاع از آزادی و عدالت اجتماعی پیوند می خورد و هم از تحول شرایط متأثر می شود.

اگر نگرش نابهنجار به زن و نحوه رفتار تحقیرآمیز به او را در طول تاریخ در نظر داشته باشیم می بینیم که لااقل از پنج هزار سال پیش نگرش به زن، بصورت آفریده ای دست دوم و تحت قیمومت مرد، شکلی قطعی یافت و جزو لاینفک باورهای جوامع مختلف گشت. نگرشی که با پیدایش مذاهب تک خدایی رنگی الهی گرفت و چنان در فرهنگ و باورهای مردم ریشه دواند، که تا قرنها بعد به قوت خود باقی ماند و امروزه نیز نه تنها در بسیاری از جوامع، مردان و واضعین قانون، که برخی از زنان نیز آن نگرش و رفتار غلط نسبت به زن را امری طبیعی، محتوم و غیرقابل تغییر میدانند. به همین دلیل وقتی صحبت از دفاع از آزادی شهروندی و عدالت اجتماعی، به میان می آید، چنین گمان میشد و می شود که با برقراری آزادی شهروندان و به دست آوردن “آزادی” و “عدالت اجتماعی”، مسائل زنان نیز حل شده و حقوق آنان بصورت برابر و عادلانه به دست خواهد آمد و در نتیجه نیازی به فعالیت های مستقل زنان و طرح مطالباتشان، جدا از مبارزات سیاسی / اجتماعی نیست.

مطالعه تاریخ انقلاب ها، جنبشها و اعتراض های عمومی که در آن مردان و چه بسیار زنان نیز شرکت داشته اند، خلاف نظر فوق را اثبات می کند. تاریخ نشان داده است که در اکثر انقلاب ها و رفرم ها، گرچه جامعه دچار تغییر و تحولی شد، اما وضع زنان با تغییر دولت یا حکومت فرقی نکرد. پیش از آن که به دلایل عدم توفیق این امر بپردازم و بی آن که قصد ورود به دل تاریخ را داشته باشم به چند نمونه از ناکامی زنان در انقلاب ها و جنبش های سیاسی / اجتماعی / مدنی اشاره می کنم.

یکی از جنبش های مردمی به ۱۹ مارچ سال ۱۸۴۸ برمی گردد. پادشاه پروس، بطور غیرمنتظره ای با شورش مسلحانه و اعتراض آمیز مردمی روبرو شد که علیه بی توجهی پادشاه به مشکلاتشان و درخواست آنان برای بهبود شرایط، رخ داده بود. در این شورش، برای نخستین بار زنان در کنار مردان شرکت کردند و ضمن تأیید بر تقاضاهای عمومی، خواهان حق رأی برای زنان نیز شدند. پادشاه برای ختم شورش، به مرد و زن قول رفرم و اصلاحات داد و آنان را به خانه هایشان فرستاد. چندی بعد اصلاحاتی در زمینه مسائل سیاسی و اجتماعی انجام شد اما تقاضای زنان برای داشتن حق رأی هرگز عملی نشد.

در انقلاب کبیر فرانسه نیز گرچه زمینه های دمکراسی و آزادیخواهی برای “ملت” فرانسه فراهم آمد اما سالها طول کشید تا زنان بتوانند در پرتو آگاهی و شناخت شرایط نابهنجار خود، تلاش کنند تا به برابری و رفع تبعیض های جنسیتی دست یابند. طنز مشهوری است که می گوید در دوران انقلاب کبیر فرانسه، رئیس مجلس به مستخدم دم در می گوید: “درها را باز کنید و تمام مردم را راه دهید، الاّی زنان را.”

انقلاب اکتبر روسیه ساختارهای سیاسی، اجتماعی و اقتصادی پیشین را از بنیاد دگرگون کرد و به نوعی عدالت اجتماعی و تساوی میان مردم برقرار نمود. تأسیس قوانین جدید در شوروی، تا حد زیادی برابری زن و مرد را در سطح اجتماع و بیرون از خانه تأمین کرد. اما از آنجا که روسیه کشوری سنتی و پدرسالار بود، و به خلاف تغییرهای بنیادی در زمینه سیاسی و اجتماعی، تغییر فرهنگی در آن رخ نداده بود، قوانین مربوط به تساوی زن و مرد در اجتماع، در درون خانه، هیچگونه ضمانت اجرایی نداشت و طبق آماری که سالها پیش از فروپاشی شوروی منتشر شده بود، به محض این که زن و مرد وارد خانه می شدند، نقش های اجتماعی آنان محو و نقش های سنتی زن و مرد غالب می شد.

در آمریکا نیز برابری زنان با مردان، از آغاز استقلال و برقراری دمکراسی در آمریکا به دست نیآمد. سالهای طولانی زنان، همانند سیاهان و بردگان از داشتن حقوق برابر با مردان سفید پوست محروم بودند. تلاش های پیگیر و بی وفقه زنان آمریکایی در طول سالهای متمادی برای به چالش گرفتن قانون و مقررات موجود و طرح مطالبات انسانی خود بود که سرانجام باعث تغییر و تحولاتی به نفع زنان در قوانین آمریکا گشت.

تاریخ یکصد سال اخیر ایران نیز نشان داده است که گرچه ایرانیان بارها شاهد انقلاب ها و جنبش های سیاسی و اجتماعی و آزادیخواهانه بوده اند، اما هرگز تغییری بنیادی در وضعیت زنان و حل مشکلات آنان پیش نیآمده است. بطور نمونه در انقلاب مشروطه (۱۰۳سال پیش) که به حق یکی از بزرگترین انقلاب های فکری در تاریخ ایران شمرده شده است، مردم با مفاهیم جدیدی چون آزادی، عدالت و مساوات برای “ملت” ایران آشنا شدند. همچنین در این دوران، زنان آزادیخواه و آگاه در کنار و همراه مردان انقلابی و آزادیخواه خود، بویژه در شمال ایران، آذربایجان، تهران، اصفهان و چند شهر بزرگ دیگر، خواهان استقلال کشور و آزادی مردم بودند و حتی برخی از آنان جدا از فعالیت های فرهنگی و اجتماعی، بطور مسلح نیز در انقلاب مشروطه شرکت داشتند. اما گرچه حکومت قاجار سرنگون شد و با تشکیل مجلس و تأسیس قانون اساسی، “ملت” از حقوق برابر برخوردار شد، اما همان مجلس و همان قانون اساسی مانع برابری زنان با مردان و در نتیجه داشتن حق رأی گشت. به تعبیر دیگر اگر تا آن زمان، بدون وجود قانون، زنان از مردان کمتر محسوب می شدند بعد از مشروطیت با وجود تمام تلاششان برای به دست آوردن حق رأی، چیزی نصیب آنان نشد و این بار زنان قانوناً از حقوق انسانی خود محروم گشتند.

در زمان پهلوی ها به علت تمایل هردو پادشاه به جوامع مدرن غربی، امکانات تحصیلی بالا و اشتغال در خارج از خانه برای زنان فراهم شد و حتی حق رأی نیز به آنان اعطا گردید. (البته نمی دانم به چه منظور! زیرا به حکومت سلطنتی که کسی رأی نمی دهد. حتماً حق رأی برای انتخاب نماینده در مجلس بود). در پهلوی دوم، با تأسیس سازمان زنان و گرفتن چند فتوا از چند تن از روحانیون، اصلاحاتی نیز در زمینه قوانین خانواده به نفع زنان بوجود آمد. با وجود امکانات فردی و شخصی زنان، بویژه زنان نسبتاً مرفه در زمینه تحصیل، انتخاب شغل و روابط میان زن و مرد، اما از آن جا که هرگونه انتقاد از دولت و سیاست و اجتماع به نوعی به شخص شاه برمی گشت، مردم ایران چه زن و چه مرد با سرکوب و بگیر و ببند و بستن دهان ها و قلم ها روبرو می شدند. جامعه ایران در عصر پهلوی ملغمه ای از عناصر مختلف بود؛ فرهنگ مذهبی و سنتی در لایه های زیرین اجتماع و خانواده ها تسلط داشت و در سطح، جامعه ای مدرن عرضه می شد. آزادی شخصی وجود داشت اما آزادی در سطح اجتماعی و سیاسی توهمی بیش نبود.

جوّ خفقان سیاسی در رژیم پهلوی، سرکوب هرگونه انتقاد و نظر متفاوت، وابستگی روزافزون به غرب، قدرت گرفتن ساواک، دستگیری و زندانی شدن و شکنجه کردن مبارزان باعث شد تا نارضایتی های مردم شکلی عمومی بخود بگیرد و با استفاده از ایده اسلام سیاسی به عنوان بخشی از ناسیونالیسم ایرانی و حربه ای برای مبارزه با غرب، و همچنین گرایش بخش دیگری از جامعه به افکار چپ و انقلابی، در مدتی کمتر از یکسال، اعتراضات پراکنده مردم بصورت انقلابی درآمد که رژیم پهلوی را سرنگون کرد. در این انقلاب، زنان بطور چشمگیری شرکت داشتند. زنان دانشجو، هنرمند، شاغل، خانه دار، بی حجاب، یا زنان مذهبی محجبه که تاکنون به سیاست کاری نداشتند به فتوای مراجع تقلید خود، حتی بدون اذن شوهر یا پدر در انقلاب شرکت کردند. اما این بار نیز با قدرت گرفتن رژیم اسلامی، به زنان حق رأی (مشروع) داده شد، اما حجاب، به ضرب کتک، اجباری گشت و زنان به طرق مختلف از کار بیکار و به خانه ها رانده شدند. رژیم اسلامی در نخستین حرکت خود دادگاه های خانواده را که در زمان پهلوی به نفع زنان برپا شده بود ملغی کرد و قوانین مربوط به زنان و خانواده را به قوانین اسلامی که از بنیاد براساس تبعیض جنسیتی و دست دوم خواندن زن بود بازگرداند.

یک بار دیگر نیز، زنان به امید دست یافتن به خواسته هایشان بطور گسترده در انتخابات دوره هفتم ریاست جمهوری ایران شرکت جستند و به نامزد انتخاباتی خود آقای خاتمی رأی دادند و او را به ریاست جمهوری برگزیدند. گرچه فعالیت های زنان در تمام زمینه ها در دوران هشت ساله ریاست جمهوری آقای خاتمی بویژه دوره اول، رشد بالایی داشت و باعث ارتقاء سطح فکر نه تنها زنان که مردان و بویژه جوانان نیز بود، اما بخاطر جوّ نابهنجار سیاسی و تصمیم گیریهایی فرای اختیارات رئیس جمهور، بار دیگر زنان موفق نشدند تا بطور قانونی به حقوق انسانی خود دست یابند.

اینک نیز با جو اعتراضات میلیونی مردم نسبت به نتیجه انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری، یکبار دیگر ما شاهد حضور مادران و زنان جوانی هستیم که بطور گسترده در صف مقدم یا در کنار مردان در اعتراضات مسالمت آمیز خیابانی شرکت کرده اند.

از پیشگویی در باره اینکه نتیجه فعالیت ها و از خودگذشتگی های زنان در این جنبش، چه شرایطی را در آینده برای آنان رقم خواهد زد در این مقاله درمی گذرم و توجه ام را بر این سئوال متمرکز می کنم که با توجه به حضور گسترده زنان در اکثر مبارزات سیاسی/ اجتماعی ایران، چرا بعد از صد و پنجاه سال که از دوره آگاهی و بلوغ فکری زنان ایرانی می گذرد آنها هنوز از داشتن حقوق برابر با مردان محروم اند و نتوانسته اند ابتدایی ترین حقوق انسانی خویش را به دست آورند؟

عده زیادی از ایرانیان با توجه به تأیید دائمی اصلاح طلبان، که هدف جنبش را بازگشت به آغاز انقلاب و ارائه اسلام سبز در برابر اسلام سیاه می دانند، نگران می پرسند مگر در از آغاز انقلاب حجاب اجباری نشد؟ مگر از همان آغاز قوانین ضد زن وارد قانون اساسی نشد؟ مگر….؟ و عده ای از زنان فعال معتقد به این هستند که کوشش های سی سال اخیر زنان و شناخت مشکلات خود و دست یافتن به سطح بالایی از آگاهی، نیازی به طرح مدام مطالبات زنان در بستر نهضت های اجتماعی / سیاسی نیست و زنان به دولتمردان، دیگر اجازه بازگشت به گذشته را نخواهد داد.

نظر فوق را من بسیار خوشباورانه می بینم زیرا معتقدم عقب راندن زنان (با تمام تلاش هایشان در نهضت های اجتماعی و سیاسی) از اجتماع، ریشه در فرهنگ مسلط ِ پدرسالار و باورهای ضد زن جوامع دارد که عمیقاً متکی به سنت و مذهب است و تنها به علت یکی بودن دین و دولت نیست. بطور مثال شوروی که کلاً مذهب را نه تنها از دولت بلکه از زندگی فردی مردم جدا کرده بود، یا ترکیه آتاتورک که با تأسیس دولتی سکولار، راه نفوذ دین در دولت را مسدود نموده بود، هیچکدام نتوانستند از قدرت فرهنگ پدرسالار سنتی و مذهبی در اذهان مردم و کاربرد آنها در حوزه خانه و نگاه مرد به زن یا زن به خود بکاهند. در ایران نیز ناکامی زنان در به دست آوردن آزادی و برابری، ریشه عمیق فرهنگی دارد. فرهنگی برآمده از مذهب و سنت و ارزش های اخلاقی (حتی در مدرن ترین شکل حکومت) که میان زن و مرد بطور الهی، طبیعی و اجتناب ناپذیر تفاوت قائل می شود و زن را از مرد کمتر و صاحب حقوق پایین تر می داند.

وقتی آزادیخواهان و مبارزان دوره مشروطیت، آزادی، عدالت و برابری را برای “ملت” ایران می خواستند، در واقع منظورشان آزادی ملت (بخوانید مردان) از انقیاد حکومت قاجار بود نه آزادی زنان از قید سنت ها و اعتقاداتی که زنان را نصف مرد و در ردیف مجنونان و سفیهان قرار می داد. در دوران هر دو پهلوی، گرچه زنان (در محدوه زنان مرفه شهری) از یک سری آزادی های ظاهری در اجتماع برخوردار بودند، اما آن چه آزادی واقعی آنان را به عنوان یک زن محدود می کرد، روابط درون خانواده و تسلط مردان بود. حتی خود محمد رضا شاه با تمام علاقه اش به داشتن جامعه ای مدرن، به برابری زن و مرد مطلقاً اعتقادی نداشت. او در مصاحبه ای با باربارا والتر و در حضور همسرش فرح دیبا، زنان را لایق اداره مملکت و کشورداری ندانست و در مصاحبه با اوریانا فالاچی نیز با ذکر این مطلب که حتی بهترین آشپزهای دنیا مرد هستند، آشکارا عدم برابری زن با مرد را تأیید کرد.

پس از انقلاب ۱۳۵۷، بسیاری از زنان و مردان فعال در زمینه مسائل زنان به این نتیجه رسیدند که تا از طریق مطالعه و تحقیق، شرایط تاریخی و علل عقب نگه داشته شدن زنان و ریشه های فرهنگی آنها شناخته نشود تنها با شرکت کردن در مبارزات سیاسی و اجتماعی، زنان به حقوق انسانی و مطالبات خود دست نخواهند یافت. در دهه اول انقلاب، زنان فعال مذهبی، و حتی برخی از زنان غیرمذهبی، با توسل به نظریه فمینیسم اسلامی که در کشورهای مسلمان خاورمیانه رواج یافته بود کوشیدند تا با شناخت مشکلات و مطالبات زنان بکوشند تا از دل همان قوانین اسلامی به مساوات برسند. به خلاف آنان، دسته دیگری از زنان با پیروی از افکار چپ سنتی یا نو، تنها راه آزادی زن ایرانی را در مبارزه ای سیاسی و اجتماعی و رسیدن به حکومتی سوسیالیستی می دانستند.

در سی سال اخیر به مرور، اکثر زنان بویژه نسل جوان تر، با معطوف کردن توجه بر شیوه های پراگماتیستی، و متمرکز کردن فعالیت های خود بر خواسته هایی مشخص، و از طریق مبارزات مسالمت آمیز، توانسته اند ضمن روشنگری و آگاهی مردم، مطالبات خویش را نیز همواره مطرح نمایند. مصداق این اتفاق، کمپین یک میلیون امضاء می باشد. نهادی متشکل از زنان هر قشر و طبقه با هرگونه عقیده و ایدئولوژی، و هر میزان سواد و تحصیل و شغل که در کنار هم و با مطالباتی مشخص، بطور آشکار و مسالمت آمیز، با پرداخت هزینه های سنگین، در جهت رفع تبعیض میان زن و مرد فعالیت می کنند. در این راه بسیاری از مردان نیز به زنان فعال پیوستند. اعضاء زن و مرد کمپین، به درستی به این حقیقت پی برده اند که برابری زن و مرد چیزی نیست که یک شبه و با تغییر یک فرد، یا دولت، یا حتی سرنگونی حکومت و برپایی حکومتی دیگر به دست آید. به همین دلیل، در دل مبارزات اجتماعی، باید که فعالیت های زنان برای مطرح کردن مطالبات خود، ادامه داشته باشد.

سه دهه تلاش زنان ایرانی در شناخت و سپس طرح مسائل خود در سطح جامعه، باعث شده که امروزه یکی از عناصر مهم اجتماعی / سیاسی، مسائل زنان باشد که مردم را درگیر خود کرده است. فعالیت زنان ایرانی، بویژه چهار سال فعالیت مدام و پیگیر کمپین یک میلیون امضاء، کمپین علیه سنگسار، فعالیت های سایت های برابری، میدان، مدرسه فمینیستی و فعالیت همگرایی جنبش زنان در روشن کردن توده های مردم تأثیر مثبت خود را در مبارزات جاری ایران، بصورت اعتراضاتی آرام و مسالمت آمیز حتی در برابر ارعاب و ضرب و شتم، نشان داده است. با این همه به نظر من آموزش مردان و زنان ایرانی در ایجاد تغییر باورهای سنتی، کاری بسیار طولانی و جدا از هرگونه جنبش های اجتماعی و سیاسی است.

بدون تردید تغییر در شرایط اجتماعی/ سیاسی ایران، موجب خواهد شد تا فعالان کمپین در محیطی امن، عاری از ترس و وحشت، با امکانات بیشتر برای رفت و آمد و تبادل نظر با نهضت های زنان در دیگر کشورها، به شناخت راه های جدیدی برای حل مشکلات زنان اقدام نمایند. با امید به چنان روزی

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *