پاسخ نسرین ستوده به دو پرسش تغییر برای برابری:
چگونه می توان در بستر مبارزات جاری ، فکر برابری خواهی را به دفاع از آزادی های شهروندی و عدالت اجتماعی پیوند زد ؟
مهمترین ویژگی انقلاب ۵۷ که زمینهی دیکتاتوری امروز را فراهم آورد این بود که مردم به شکل تودهوار و بی هویت در جنبش ظاهر شدند و حکومت برآمده از انقلاب ۵۷ به فاصلهی کمتر از سه سال پس از پیروزی، کلیهی احزاب و هویتهای مستقل را سرکوب کرد تا بتواند به موجودیت متکی بر تودههای بی هویت خود ادامه دهد.
پس مهمترین ویژگی انقلاب ۵۷ بی اعتنایی به مطالبات هویت طلب در قالب احزاب سیاسی، حقوق زنان، قومیتها و اقلیتهای مذهبی و … بوده است. این بی اعتنایی در گام بعدی به سرکوب این هویتها منجر شد.
اما حقوق زنان در این میان وضعیت متفاوتی داشت. اگر احزاب سیاسی با شور و هیجان فراوان و گاه با افراط گرایی حقوق سیاسیشان را مطالبه میکردند یا قومیتها برای به رسمیت شناختن هویتشان مبارزه میکردند اما زنان در روزهای پس از انقلاب ۵۷، با پذیرش اکراهآمیز این استدلال که در صورت پیروزی دمکراسی، زنان نیز به حق خود دست مییابند، سابقهی درخشانی را از مطالبات در روزهای پس از پیروزی انقلاب به ثبت نرساندهاند . استدلالی که البته متکی بر همان دیدگاه بی اعتنایی به هویتهای ویژه بوده است.
اما امروز وضعیت زنان با ۳۰ سال پیش بسیار متفاوت است امروز آنها در جایگاهی قرار گرفتهاند که خودشان حقوقشان را تعریف و تبیین میکنند و نوع رابطهی خود را با جنبش عمومی مستمرا مورد باز تعریف قرار میدهند و بدین ترتیب هر روز با تحلیلهای جدیدتر در کنار دیگر جنبشهای اجتماعی به طرح مطالبات خود میپردازند.
اکنون جنبش زنان به جای آنکه درصدد تطبیق تمام عیار خود با جنبش عمومی برآید تا شاید با مستحیل شدن در جنبش عمومی، جایگاهی برای خود دست و پا کند، درصدد است تا ضمن شنیدن صدای دیگر جنبشهای موجود اجتماعی از قبیل جنبش دانشجویی، کارگران، معلمان و غیره، ندای خود را نیز به گوش این جنبشها برساند.
اجازه دهید برای روشن شدن ادعای بالا یک بررسی اجمالی در مورد مقایسهی جنبش جاری یا جنبش زنان و نسبت این دو جنبش داشته باشم:
جنبش فعلی در ایران را بی شک باید جنبش دمکراسی خواهی تلقی کرد. جنبشی که برای مردم بطور عینی فرق میکند که احمدینژاد یا موسوی رئیس جمهورشان باشد. آنها طی ۴ سال تجربهی سابق، دورهی مشقت اقتصادی، بیحرمتی بینالمللی به دلیل عملکرد نابخردانهی رئیس جمهورشان، نقض مکرر حقوق بشر و افزایش فشارهای اجتماعی را تجربه کردند و به ویژه با دروغهای مکرر مهمترین مقام اجراییشان نه تنها احساس توهین به شخصیت خود را تجربه کردند بلکه آبروی دو هزار سالهی خود را بر باد رفته دیدند.
اما زنان نیز در این میان بطور عینی، انگیزه داشتند. حریم آنان مکررا مورد حملهی مأموران پلیس و امنیتی دولت احمدینژاد قرار گرفته بود. تعدادی از آنان در خیابانها مورد هجوم پلیس قرار گرفته بودند. تعدادی از آنا مداوما توسط دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی زیر ذره بین کنترل قرار داشتند و ضلع دیگر مثلث که قضات وابسته اطلاعات و امنیت بودند، آراء مکرری را مبنی بر حبس و بازداشت و حتی شلاق برای زنان فعال صادر کردند. بنابراین وجه مشترک جنبش عمومی و جنبش زنان رعایت حقوق بشر و دمکراسی خواهی آنان است.
*جنبش زنان و جنبش فراگیر اجتماعی قابل تفکیک از هم نیستند اما باید به خواستههای زنان، زخمهایشان و دردهایشان بطور مشخص، تعییین و اعلام شوند.
اما نکتهی مهم آن است که بارزترین ویژگی حقوق بشر، به هم پیوستگی اجزاء آن است. به هم پیوستگی بدان مفهوم است که مقولههای مختلف حقوق بشر از یکدیگر تفکیک ناپذیرند و نمیتوان در یک جامعه مدعی شد حقوق متهمان سیاسی رعایت میشود ولی به حقوق زنان بیاعتنا بود، هر جامعهای که بخشی از حقوق بشر توجه نشان میدهد حتما باید به کلیهی مقولههای حقوق بشر احترام بگذارد، زیرا که خدشه در هر یک از این مقولهها، میتواند وضعیت دیگر مقولههای حقوق بشر را نیز متزلزل و نابود کند.
پس نه تنها همان بالاترین مقام اجرایی که حقوق عینی آحاد مردم را نادیده گرفته بود، حقوق زنان را نیز نادیده گرفته بود و از این بابت هم جنبش عمومی و هم جنبش زنان مصرا خواستار تعویض رئیس جمهورشان هستند بلکه به هم پیوستگی مقولههای حقوق بشر، اجزاء این جنبش را اعم از جنبشهای دانشجویی، کارگری، زنان و معلمان را وادار به احترام به حقوق یکدیگر میکند.
بنابراین در پاسخ به سؤال اول شما مبنی بر اینکه چگونه میتوان در بستر مبارزات جاری، مکرر برابری خواهی را به دفاع از آزادیهای شهروندی و عدالت اجتماعی پیوند زد، باید بگویم که این پیوند به دلیل درد مشترک میان جنبش عمومی و جنبش زنان تاکنون ایجاد شده است.
هر دوی این جنبشها بطور مشخص و روشنی خواستار برکناری احمدینژاد و انتخابات مجدد هستند. اما تردید بعدی برای فعالان جنبش زنان آن است که آیا این جنبش دمکراسیخواهی به اندازهی کافی به برابری خواهی زنان احترام میگذارد یا نه؟
بدون تردید در چنین فضای بحرانی و ملتهبی نمیتوان به این سؤال، جواب روشنی داد. اما اجازه دهید در قسمت دوم پاسخام به این نکته اشاره کنم که نباید جنبش عمومی را در وضعیتی قرار داد که بتواند بین احترام به برابری خواهی یا بیاعتنایی به آن، یکی را انتخاب کند. مهمترین استدلال من برای این ادعا که اگر این جنبش هویت دمکراسی خواهی و عدالت اجتماعی دارد باید به برابری خواهی احترام بگذارد استناد به هم پیوستگی مقولههای حقوق بشری است. به این توضیح که اگر جنبش دمکراسی خواهی بخواهد یا با بی اعتنایی از کنار حقوق زنان بگذرد دیگر دمکراسی خواه نیست. بعید است جنبش عمومی یا بی اعتنایی به حقوق زنان، در واقع موجودیت و هویت خود را زیر سؤال ببرد، مهمترین مسئولیت جنبش زنان برای پیوند با جنبش دمکراسی خواهی فعلی، طرح همهی سؤالات و مطالبات است.
و بازگشت به این سؤال که چرا بودن احمدینژاد یا نبودنش برای آنها فرق میکند؟ و اینکه شکست یا پیروزی این جنبش اجتماعی چه تأثیری بر وضعیت زنان میگذارد؟ و اینکه همراهی زنان چه تأثیری بر جنبش اجتماعی دارد؟ و البته جنبش زنان در کنار اقدامات بالا باید مدام همراهی خود را با جنبش فعلی نیز اعلام نماید.
در چنین شرایطی بعید است که فعالان جنبش اجتماعی ، به مخالفت با مطالبات زنان بپردازند. بر عکس، تحلیل منطقیتر آن است که جنبش اجتماعی با خود بیاندیشد که برای تقویت و گسترش جنبش عمومی، بهتر است به مطالبات جنبشهای خاص، از جمله جنبش زنان احترام بگذارد.
مثالی میزنم. اکنون ما در وضعیتی هستیم که جنبش دانشجویی که هزینههای بسیار زیادی پرداخته است، به هیچیک از مطالبات خود نرسیده است. پیکرهی جنبش دانشجویی هنوز از ضربات سهمگین ۱۸ تیر ده سال پیش و هجومهای بیامان پس از آن تا ۲۵ خرداد امسال زخمی و مجروح است و رسیدگی به دانشجویان آسیب دیده و دلجویی از آنان و خانوادهی آنان و از همه مهمتر محاکمهی عاملان حمله به کوی دانشگاه به یکی از مطالبات جنبش عمومی تبدیل شده است. از طرف دیگر هنوز پیکرهی جنبش زنان از زخمهای میدان ۷ تیر در سال ۱۳۸۵ زخمی است و شکایت علیه مأموران پلیس تاکنون به نتیجهای نرسیده است و متأسفانه قرار منع تعقیب هم برای آنان صادر شده است. هنوز عالیه اقدام دوست در زندان حکم سه سال حبس خود را سپری میکند. هنوز بسیاری از فعالان حقوق زنان، با داغ و درفش حکم تعلیقی روبرویاند…
خوب یکی از مطالبات زنان، محاکمهی عاملان حملههای وحشیانه به تجمعات زنان بوده است. این خواستهی زنان علیرغم پیگیری مکرر آنان تاکنون بی پاسخ مانده است.
زنان در این دیالوگ اجتماعی علیرغم همهی تهدیدها و داغ و درفشها ، سایتها و بلندگوهای ویژهی زنانه خود را دارند و از این طریق موقعیت خود را خود تعیین میکنند.
تحول شرایط چه تاثیری بر کمپین یک میلیون امضا دارد ؟
در خصوص سؤال دوم که تحول شرایط چه تأثیری بر کمپین یک میلیون امضاء دارد، این تأثیر تا حدود زیادی بستگی به تحولات جاری دارد. بدیهی است اگر جنبش دمکراسی خواهی فعلی، بر محور مطالبات حقوق بشری تأکید داشته باشد بیشک به خواستهها و تحولات کمپین یک میلیون امضاء احترام گذاشته و در صدد پاسخ به مطالبات و ترمیم آسیبهای وارده بر کمپین بر میآید. در غیر این صورت بدیهی است چنانچه جنبش عمومی خود را در پیلهی خواستهای محدود ، حبس کند به بسیاری از مطالبات و از جمله مطالبات زنان بیتوجهی نشان دهد.
در این جنبش فراگیر، مطالبات رو به گسترش است چرا در این مطالبات رو به گسترش که خواهان معرفی و محاکمهی عاملان ۱۸ تیر و معرفی عاملان اعدامهای دههی ۶۰ یا دیگر جنبشهای اجتماعی است، مطالبات زنان قابل طرح نباشد؟
تصورم آن است که باید همهی سعی خود را در حفظ ویژگی جنبش فعلی مبنی بر توجه به معیارهای حقوق بشری حفظ کنیم تا موقعیت زنان و کمپین نیز حفظ شود متقابلا حمایت جنبش زنان از جنبش عمومی هم به نفع جنبش عمومی تمام میشود و بدیهی است که جنبش عمومی از این حمایت استقبال مینماید .
بنابراین به نظر میرسد جنبش زنان و جنبش فراگیر اجتماعی قابل تفکیک از هم نیستند اما باید به خواستههای زنان، زخمهایشان و دردهایشان بطور مشخص، تعییین و اعلام شوند.