روایت شاهدان عینی
تغییر برای برابری – وقتی ساعت ۳۰/۱۵ روز پنجشبه ۸/۵/۸۸ به بهشت زهرا می رسیم فکر می کنیم جزء اولین نفرات هستیم. در گوشه وکنار ماشین های نیروی انتظامی و کامیون های سیاهی را می بینیم که برای دستگیری آمده اند. نیروی های یگان ویژه هم در کناری از سر بی حوصلگی روی چمن ها دور از چشم مردم دراز کشیده اند.
در بهشت زهرا خودروهای سرگردان را می بینیم که به دنبال قطعه ۲۵۷ می گردند زیرا قبل از آنها عده ای تابلوی معرف قطعه و جهت نما را کنده اند. اما مردم همدیگر را و قطعه را پیدا کرده و از هم انرژی و قوت می گیرند: جوانی که چند هفته پیش در خاک سپاری سهراب اعرابی شرکت کرده بود داد می زند من می دانم. مزار ندا باید همین جاها باشد؛ کناز سهراب. او همه را به محلی که باید می رفتیم فرا می خواند. دورترها باتوم هایی که در هوا می چرخد و فریادهایی که با گردو خاک وباد بالا می رود تا به تاریخ بپیوندد ترا به خود می خواند. جهت نما معلوم است :حضور مردم پیشرو، جمعیت ده میلیونی همیشه کارساز است. هزاران نفر بهشت زهرا را سیاه پوش کرده اند.
عادت جدید وتجربه جدید مردم حضور خانوادگی در تظاهرات است که هم نشانه همه گیر وتوده ای شدن جنبش و هم حمایت نسل پیشین ازجوانان خانواده و حمایت از آنان در مقابل پلیس و ممانعت از بازداشت شان .
قبرندا توسط نیروهای یگان ویژه احاطه شده است و از دور می بینیم که موتور سوارها با گاز اشک آور هم دور تا دور همین قطعه آماده ایستاده اند . مادر ندا که خودش اعلام کرده بود بر سر قبر ند حاضر می شود اعلام می کند که به دلایلی نمی تواند بیاید . او زمانی که جمعیت میلیونی برای بزرگذاشت چهلم ندا به بهشت زهرا می روند به تنهایی در پارکی به سوگ دخترش می نشیند.
به جمعیت که نزدیک می شویم ماشین میر حسین موسوی را می بینیم که در میان مردم و نیروهای امنیتی و یگان ویژه به بیرون از در شرقی بهشت زهرا رانده می شود. هزاران نفر شعار می گویند:” مرگ بر دیکتاتور” و بعضی از افراد یگان ویژه که با لباس های مخصوص هستند رویشان را از مردم برمی گردانند لبخند می زنند ! و بعد هم کروبی است که به میان جمع می آید…
دوباره مردم به هم می پیوندند و شروع به شعار دادن می کنند، صدای فرمانده یگان ویژه از پشت بلند گو به گوش می رسد که مردم را در صورت نرفتن تهدید به حمله می کند. اما مردم آرام آرام شعار می دهند و به پیش می روند تا به آخر قطعه می رسند. نیروهای دیگری از سوی دیگری دوباره سر قطعه ۲۵۷ حاضر می شوند. گاه نیروهای سرکوبگر خودشان را میان مردم می بینند و سعی می کنند تنها نباشند و خونسرد عمل کنند.
برخورد زنان و مادران چشمگیر است. بعضی از زنان ومادران به نیروهای یگان ویژه گل می دهند. نیروها مردد می گیرند و برخی هم نمی گیرند یا می گیرند و پرت می کنند. می گویند بروید، بروید کاسه صبرمان لبریز می شود بروید. اما زنان حتی به آنها خرما تعارف می کنند و سعی می کنند با آنها حرف بزنند : “پسرم اینها مردم هستند. جوان ها را نزنید که بعدها شرمنده مردم نشوید !” اما برخی گوش نمی دهند و آماده حمله می شوند.
زنی میانسال و چادری از میان جمعیت رو به مردم فریاد می زند:” فرار نکنید. تورا خدا فرار نکنید. حمله که می کنند بایستید مگر آن ها چند نفرند؟ اگر بایستید این آن ها هستند که در مقابل این جمعیت باید فرار کنند. ”
در جای دیگری درگیری رخ داده و مردم دو بسیجی راگرفته و کتک می زنند. یکی می گوید بکشیدش، دیگری می گوید نه ما که از جنس اونا نیستیم ، ولش کنید! دیگری می گوید : کارتش را بگیرید که در اینترنت بگذاریم که فردا نیایند بگویند نیروهای بسیج نبودند که مردم را زدند و ….”
وقتی فاصله مردم وجوانان با گارد ویژه بسیار نزدیک می شود و آن ها خونسرد مردم را نگاه می کنند تاحمله کنند چندین زنان میانسال جلوی صف می آیند و سعی می کنند با ایجاد زنجیره انسانی حائلی بین جوانان و گارد باشند. فریاد بلند این زنان این روزها همه جا مانع لطمات بیشتر جوانان است که جلوه زیبایی از فداکاری مادرانه است.
رفته رفته که این جنگ و گریز ادامه می یابد مردم از قطعه ۲۵۷ دور می شوند و صف طویلی از تظاهرات در خیابان های دیگر شکل می گیرد و دیگر قطعه ۲۵۷ نیست که فریاد می زند اکنون تمام قطعات مجاور درگیر ماجرا شده اند. مردم ، زن و مرد در کنار یکدیگر، شعار در دست یا تصویر شهدا در دست شعارمی دهند: ندای ما نمرده این دولته که مرده . عده ای دیگر فریاد می زنندسهراب ما نمرده این دولته که مرده
از گوشه و کنار حوالی ساعت پنج بعداز ظهر حضور مردم بیشتر می شود. هر کس با عکسی از گمشده جان باخته اش می آید. عکس نداها ،سهراب ها و کیانوش ها بر بالای دست ها در حرکت است. نه تنها علیه نیروهای سرکوب گر شعار می دهند که شعارها و نوشته های مربوط به زنان هم در دست های جمعیت دیده می شود
ما همه یک صداییم، ما همه یک نداییم / لغو قوانین ضد زن،/ آزادی بدون برابری !?/ دمکراسی بدون برابری زن و مرد معنی ندارد/ تا سپیده چند ندای دیگر درراه است ؟ / زنده باد آزادی، زنده باد دمکراسی / مادرداغدارم ما همه فرزندان توایم/ ما همه ندا و سهراب و اشکان تواییم / ندای ما نمرده این دولت است که مرده / تنها نداست که می ماند،/ کشتندت دخترم، اما تو چگونه این همه تکثیر می شوی، / تغییر از پایین رخ می دهد ، همانچه در خیابان آفریدیم ،
ما مبارزه می کنیم : علیه تبعیض و نظامی گری / برای جهانی آزاد و برابر
ما مخالفیم با : تبعبض جنسیتی / تبعیض قومیتی/ تبعیض مذهبی / تبعیض فرهنگی / تبعیض اقتصادی
اولین مسافرانی که از قطار ۵۷ پیاده کردند زن بودند، امروز فرمان در دست زنان است …
از کنارصف تظاهرات کنندگان رد می شویم دختری با صدای بلند گریه می کند و خطاب به پدرش که از او می خواهد که بروند می گوید: نمی روم ، نمی روم .
مادرش هم به کمکش می آید و خطاب به شوهرش : چه کارش داری خوب همه هستند بذار بیشتر بمونیم. شوهر می گوید آخه ولش کنیم می ره وسط جمعیت. زنی دیگر دخالت می کند و و رو به زن می گوید خوب تو هم دست دخترت رو بگیر مثل من و مراقبش باش. زن با ناراحتی می گوید: خوش به حال شما ها که آقاتون بالا سرتون نیست زن شنوده می گوید چرا امده اون هم توی جمعیته…
جانبازی با پای مصنوعی هر دو عصای فلزی اش را به علامت V ( پیروزی ) و بالای سرش نگه می دارد و با اشکی از شوق و شادی تکیه داده به خودرویی و نظاره گر موج غرور انگیز تظاهرات مردم است. این صحنه توجه عده زیادی را جلب کرده و از او فیلم و عکس می گیرند .
عده ای با کلمن آب و خوراکی و یا پاشیدن گلاب و آب به روی مردم تظاهر کننده عطر محبت می افشاندند .
زن و مردی میان سال در ماشین خطاب به زنان می گویند خوش به حالتان ما پایمان درد می کند نمی توانیم پیاده شویم. مرد جانباز بود و زن داغدارجنگ ، مرد می گفت من امیدی ندارم که با خون ریزی مشکل ما حل شود ما تجربه ۵۷ را داریم این طوری نمی شود باید فکری دیگر کرد و زنان درجواب به او می گویند: ما تا آخر هستیم. تجربه های ۵۷ را به کار خواهیم گرفت . عاقبت از شور و شوق زن و مرد از ماشین پیاده می شوند با خنده هایی بر لب .
زن میانسالی در کنار جمعیت گریه می کندوبا اشاره به دخترش می گوید:پدر او را دهه شصت اعدام کردند و ما حتی نتوانستیم گریه کنیم. خوش به حال مادر ندا که این همه جمعیت اسمش را فریاد می زنند. ای کاش همسر مرا الان اعدام می کردند که لااقل شهامت گریه کردن داشته باشیم، شهید من در مظلومیت کامل به خاک سپرده شد…
مردی را ماموران لباش شخصی دنبال کرده اند و با باتوم به او حمله می کنند. فریاد می زنند بگیرش و سعی می کنند محاصره اش کنند که ضربه باتوم یکی از آنها به پهلوی او می خورد و چند همچنان در حال دویدن است. این ضربه با جیغ زنی می آمیزد و زن اشک ریزان جلو ی آنها می ایستد که نگذارد به سمت مرد بروند: آقا تورو خدا نزنیدش. دیدین رفت. نگیرینش. و لباس شخصی کلاه دار که اکنون به زن رسیده متوقف می شود. سرش را پایین می اندازد، سرعتش را کم می کند و حین عبور کردن از جلوی رن می گوید: “بیخشید خانم “. چند قدم آنطرف تر یک لباس شخصی دیگر رو به چند زن پرخاشگرانه می گوید مرض دارید می آین اینجا؟ و زن زیر لب زمزمه می کند: تو چه مرضی داری ؟
در کناز آبخوری مردی خونین می رسد. باتوم فرقش را شکافته. تی شرتش را در آورده و تکه پارچه ای بر پشتش انداخته. زنان دورش را می گیرند. یکی دستمال در می آورد، دیگری دنبال باند است، زنی از کیفش تی شرت در می آورد و به او می دهد تا زودتر لباس خونینش را از انجا دور کنند. یکی می گوید زود باشید اینها خون را بو می کشند زودتر از اینجا دورشوید و مردم که حدودا ۵۰ سال دارد می گوید: تازه اولشه باید برم …
زنان و مردان زیادی هستند که در بی خبری کامل ، با دیدن جمعیت تظاهر کننده می پرسندچه شده ؟
و وقتی مردم به آنها می گویند :چهلم نداست . ندا را می شناختند ، می گفتند خوب ما نه ماهواره داریم نه …، ولی شنیدیم!