آیا فریاد رسی در این کشور هست

[کانون زنان ایرانی->http://www.irwomen.info] :خانواده دکتر زهرا بنی یعقوب پس از گذشت یکسال از مرگ مشکوک فرزندشان در بازداشتگاه امر به معروف و نهی از منکر همدان با نوشتن نامه ای خطاب به مردم ایران بویژه فعالان حقوق بشر ،روند پیگیری های خود را شرح داده اند و دست یاری به سوی آنها دراز کرده اند.خانواده دکتر زهرا در نامه خود نوشته اند :” متاسفانه تاکنون پرونده مرگ فرزندمان به نقطه روشنی نرسیده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتی برای آنها در نظر گرفته نشده است و هیچ کس پاسخ مشخصی به ما نمی دهد.”

متن کامل این نامه که از سوی خانواده زهرا بنی یعقوب در اختیار کانون زنان ایرانی گذاشته شده است ،به این شرح است :

به نام خدا

مردم آگاه ایران ،بویژه فعالان حقوق بشر

بیش از یکسال از مرگ مشکوک فرزند دلبندمان دکتر زهرا بنی یعقوب در بازداشتگاه امر به معروف و نهی از منکر همدان می گذرد.در این مدت تلاش فراوانی از سوی ما ، وکلای مدافع پرونده ، فعالان حقوق بشر و حقوق زنان و روزنامه نگاران مستقل برای کشف حقیقت صورت گرفته اما متاسفانه تاکنون پرونده به نقطه روشنی نرسیده است و متهمان همچنان آزاد هستند و مجازاتی برای آنها در نظر گرفته نشده است.هیچ کس پاسخ مشخصی به ما نمی دهد.به همین دلیل با مروری بر پرونده دخترمان از شما یاری می خواهیم و جمله تامل برانگیز یک هزار دانشجوی پزشکی را که چند روز قبل با ارسال توماری برای رییس قوه قضائیه نسبت به چگونگی روند رسیدگی به این پرونده اعتراض کردند ، یاد آوری می کنیم :”این اتفاق می توانست و می تواند برای هرکدام از فرزندان ایران زمین روی دهد.”

فرزند ما ، دکتر زهرا بنی یعقوب دانش آموخته دبیرستان تیزهوشان ،نفر ۲۳ آزمون سراسری دانشگاهها و فارغ التحصیل دانشگاه علوم پزشکی تهران از حدود هشت ماه قبل از مرگش ، در مناطق محرم همدان و کردستان در حال طبابت بود . او به خاطر پدرش که زندانی سیاسی رژیم شاه بود ، از طرح خدمت اجباری پزشکان معافیت داشت و حضورش در این مناطق محروم کاملا داوطلبانه بود .

زهرا ی ۲۷ ساله ما ،روز جمعه ۲۰ مهرماه ۸۶ ساعت ۱۰ صبح در پارکی در شهر همدان به همراه نامزدش توسط ماموران ستاد امر به معروف دستگیر شد . مسوولان این ستاد بیش از ۲۴ ساعت ما را در جریان بازداشت دخترمان قرار ندادند . چرا که بازداشت او را از اختیارات قانونی خود می دانستند .

ساعت ۱۱ صبح روز شنبه سرهنگ “ق” با لحنی توهین آمیز با ما تماس گرفت و ضمن بیان اجمالی ماجرای بازداشت ، به پدر زهرا گفت که فردا به همدان بیایید . پدر می پرسد:” چرا فردا ؟ من می توانم امشب خود را به همدان برسانم “. او با اصرار زیاد از سرهنگ “ق” می خواهد که با دخترش صحبت کند که اجازه نمی دهد .

به گفته قاضی ، روز دوم بازداشت ، زهرا که از تماس ستاد با خانواده اش بی خبر است ، دائم خواهش می کند که اجازه دهند یک تلفن کوتاه به خانواده اش بزند تا برای آزادی اش به همدان بیایند . ( از صحبت های قاضی در روز دوم )

سرانجام حدود ساعت پنج بعد از ظهر و با دستور قاضی اجازه صادر می شود که زهرا با ما تماس بگیرد . پدر و مادر در راه هستند و نمی تواند با آنها تماس بگیرد . به برادرش ، رحیم ، تلفن می زند و با توجه به اشکال در خط موبایل در منطقه ای که برادر حضور داشت ، تماس تلفنی به بیش ازچند کلمه نمی رسد . پس با محل کار خود تماس می گیرد و تقاضای دو روز مرخصی می کند تا بیمارانش با درهای بسته درمانگاه مواجه نشوند .

تلاش برادر برای تماس دوباره نهایتا به این ختم می شود که برای صحبت با خواهرش باید تا ساعت ۹ شب صبر کند .

ساعت حدود هشت و نیم شب بود . موبایل برادر زنگ می خورد که پیش شماره همدان را می بیند . این بار تماس چند دقیقه طول می کشد . برادر در گفت و گو با زهرا احساس می کند وضعیت روحی زهرا در شرایط خوبی است . او در جواب این سوال برادر که می پرسد تو را اذیت نکرده اند ، می شنود” نه” و بلافاصله می گوید:” کسی بالای سرم ایستاده است .”

برادر به زهرا اطمینان می دهد که پدر با پول نقد و سند در راه همدان است و حدود یک ساعت دیگر به آنجا می رسد . تماس تلفنی با “خداحافظ آبجی جان” و خداحافظ داداش” به پایان می رسد .

بعد از این تماس دقیقا چه اتفاقی افتاده ، معلوم نیست . و غیر از اعضای ستاد امر به معروف ،فقط خدا می داند . پدر و مادر زهرا ساعت ۱۰ شب به همدان می رسند . در جلوی بازداشتگاه با عجیب ترین توهین ها مواجه می شوند . یکی از اعضای ستاد به پدر زهرا می گوید از نظرما دختر تو صلاحیت پزشک بودن در این مملکت را ندارد . این فرد یک هفته پس از خاکسپاری زهرای عزیزمان ، با خانواده عزادار ما تماس گرفت و با انواع تهدیدها از ما خواست که پرونده را پیگیری نکنیم . ( اسم این فرد حتی در بین متهمین وجود ندارد . ما از او به این دلیل نیز که خانواده ما را تهدید کرده ، شکایت کرد ه ایم اما دریغ از یک احضار و بازجویی کوچک که در باره اش صورت گرفته باشد . )

پدر زهرا هنوز از یاد نبرده است که سرهنگ” ق” رییس ستاد امر به معورف همدان چند ساعت پس از وقوع این فاجعه با خنده با او روبرو شد و گفت :”برای پیگیری وضع دخرت به آگاهی برو ،نه !برو دادسرا ،نه !بهتر است بروی پزشک قانونی.”رییس ستادامر به معروف به خاطر مرگ تلخی که در حوزه تحت نظارتش اتفاق افتاده بود ،کمترین نگرانی ،اضطراب و یا ناراحتی نداشت.

اورژانس منطقه ، پس از معاینه جسد زهرا در ساعت نه و نیم شب ، عنوان می کند که او قبل از ساعت هشت شب فوت کرده است . ما بارها و در جریان بازپرسی به این گزارش دروغ اعتراض کردیم . اگر او ساعت هشت شب فوت کرده چگونه می توانسته در ساعت هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده باشد . آنها از ما پرسیدند که چه مدرکی برای اثبات این ادعای خود دارید ؟ ما در پاسخ گفته ایم غیر از شش نفری که در کنار برادر زهراشاهد مکالمه بودند ، می توانید پرینت مکالمه های تلفن همراه برادرش را بگیرید تا معلوم شود کی و از کجا با او تماس گرفته شده است . اما چهار ماه طول کشید تا این پرینت را دراختیار ما بگذارند . ( چرا چهار ماه ؟ کسی به این سوال ما نیزجواب نداده است .) در این پرینت نه تنها خبری از مکالمه ساعت هشت و نیم شب زهرا با برادرش نیست ، بلکه ساعت تماس ها هم به هم ریخته و نامرتب است . به عنوان مثال تماس ساعت ۵ بعد از ظهر پس از تماس ساعت ۶ ثبت شده است . از نظر ما این دستکاری در اسنادی است که می توانست به حقیقت ماجرا کمک کند .

پس از انتقال جسد زهرا به پزشکی قانونی ، آنها ساعت مرگ را ۹ صبح روز شنبه اعلام می کنند . در حالیکه ساعت ۵ بعد از ظهر و هشت و نیم شب با برادرش صحبت کرده و حدود ساعت ۵ بعد از ظهر همان روز هم یک قاضی او را دیده و با او صحبت کرده است . بر اساس گزارش پزشک قانونی دو کبودی روی پاها ی زهرا مشاهده شده است . کبودی روی ساق پا ی چپ و کبودی روی ران پای راست . اما به علل احتمالی این کبودی ها اشاره ای نشده است . آنها ادعا می کنند زهرا خودش را در اتاقی که زندانی بوده با پارچه های تبلیغاتی حلق آویز کرده است . اما توجه نمی کنند آیا کسی می تواند در فاصله یک و نیم متری اتاق رئیس بازداشتگاه در حالی که در اتاق بسته است ، خود را از چارچوب همان در بسته حلق اویز کند و هیچ صدایی هم از او شنیده نشود ؟ به نظر ما دست اندر کاران پرونده به تناقض های دیگری هم که در این پرونده وجود دارد ، توجه نمی کنند . عجیب تر آنکه پزشکی قانونی به خونی که از بینی و گوش زهرا بیرون آمده ، هم توجهی نکردند و در هیچ کدام از گزارش هایشان به آن اشاره نکرده اند .

دو -سه روز پس از مرگ دلخراش فرزندمان ،یکی از معاونان استانداری همدان با پدر زهرا دیدار کرد و به او گفت :”دیروز در شورای تامین استان حرف از شما بود که جزو زندانیان سیاسی زمان شاه هستید و زحمت های زیادی برای پیروزی انقلاب کشیده اید .ما مشکلات زیادی داریم. دانشجویان پزشکی به خاطر این حادثه هم اکنون در اعتصاب هستند .رادیوهای خارجی در این باره در حال سمپاشی هستند ،انتخابات مجلس هم نزدیک است .خواهش ما از شما این است که حتی به اقوام خودتان هم نگویید که فرزندتان در ستاد امر به معروف فوت کرده است.مثلا بگویید تصادف کرده و یا دچار ایست قلبی شده است. ”

این فقط نمونه ای کوچک از برخورد یکی از مسوولانی است که به جای دادخواهی از خون به نا حق ریخته شده زهرا ما را توصیه به دروغ گفتن در باره مرگ دخترمان کرده است.از این مسوولین می پرسیم که آیا هرگز در باره برخورد امام علی (ع) با مدیران خلافکار خود چیزی نخوانده و یا نشنیده اند ؟.آیا از یاد برده اند که امام علی به خاطر ظلمی که بر زن یهودی توسط کارگزارانش رفته بود ،خون گریست؟

در زمانی که پیکر پاک فرزند عزیزمان را دفن می کردیم ، از بینی و گوش او خون جاری بود که هم ما و هم حاضران را منقلب کرد . ما با چند پزشک متخصص تماس گرفتیم که همگی گفته اند کسی که حلق آویز شده باشد به هیچ وجه گوش و بینی اش خون ریزی نمی کند و این از نشانه های ضربه مغزی است .

بنابراین خانواده تقاضای نبش قبر را برای بررسی احتمالی ضربه مغزی داد که جواب نامه پنج ماه بعد آمد . البته ما با توجه به وضعیت روحی و جسمی مادر زهرا از این کار منصرف شدیم . به ویژه که پزشکان متخصص گفته بودند پس از پنج ماه آثار جرم تا حد زیادی ازمیان می رود و شناسایی را مشکل می کند . ما با توجه به تناقضات متعددی که در پرونده بود و همچنین احتمال حمایت از متهمین ، این موارد را به رئیس قوه قضائیه اطلاع دادیم و درخواست کردیم پرونده به تهران منتقل شود . در نهایت در اسفند ۸۶ موفق شدیم ، موافقت اقای شاهرودی و دیوانعالی کشور را برای این کار بگیریم .ده روزبعد برای پیگیری سرنوشت پرونده دخترمان به تهران ، بارها و بارها به دادسراهای مختلف مراجعه کردیم . آنها هر بار حرفی می زدند ، چند بار هم گفتند که پرونده در تهران است . اما نمی توانیم بگوئیم در کدام شعبه و کدام دادگاه در حال بررسی است .

قاضی همدانی پرونده نیز یکبار در صحبت با پدر زهرا به او گفت که اگر وکلای مدافع پرونده (خانم شیرین عبادی و آقای عبدالفتاح سلطانی) را عوض کنید.ما برای به نتیجه رسیدن پرونده با شما همکاری خواهیم کرد.او به پدر زهرا گفت :”من برای شما خیلی زحمت کشیده ام و در این پرونده ده مورد تخلف از اعضای ستاد امر به معروف گرفته ام.”

او چند ماه بعد از پدر زهرا خواست:” به اتفاق وکلا به همدان بیایید و بنشینید با متهمان گفت و گو و موضوع را حل و فصل کنید.”

قاضی همدانی آنچنان در باره حل و فصل پرونده با ما سخن می گفت که انگار در باره یک دعوای کوچک و شخصی -خانوادگی حرف می زند.

سرانجام در تیرماه ۸۷ ، یعنی چهار ماه بعد از این که قرار بود پرونده در تهران بررسی شود ، دادگاه همدان بدون توجه به رای دیوان عالی کشور ، تمامی متهمین را با نوشتن این جمله ” که اصولا جرمی اتفاق نیافتاده که بتوان در باره آن رای صادر کرد ” ، از همه اتهامات مبرا کرد . باز پرس پرونده در شرایطی این حکم را صادر کرده بود که در خلاصه پرونده ای که به امضای خودشان رسیده ، هشت مورد تخلف از جمله دستکاری در پرونده برای افزایش مدت بازداشت و… به چشم می خورد و این تخلف نیز مورد اعتراض قاضی کشیک قرار گرفته بود .

با اعتراض ما و با توجه به رای دیوان عالی کشور ، سرانجام پرونده به تهران منتقل شد . پرونده فعلا در تهران است و ما به عنوان خانواده زهرا همچنان به دنبال بررسی دقیق صحنه هستیم که ایا اصولا امکان این اتفاق به آن شکل که عنوان شده وجود دارد یا نه؟

اما هیچ کدام از مسوولان و دست اندرکاران پرونده پاسخ مشخصی به ما نمی دهند.آیا در این کشور فریادرسی برای پیگیری و شناسایی دلایل و مقصران مرگ مظلومانه فرزند ما که می توانست برای خود ،خانواده و جامعه اش مفید وجود ندارد؟ آیا فریاد رسی در این کشور هست که داد فرزندمان را بستاند؟

خانواده داغدار دکتر زهرا بنی یعقوب

* * * * * * * *

هر کدام از ما می توانستیم زهرا باشیم

اعتراض بیش از هزار دانشجوی پزشکی به نحوه رسیدگی پرونده دکتر زهرا

کانون زنان ایرانی-فریده غائب: مرگ دکتر زهرا در زمان گذراندن دوره طرح پزشکی اش، دانشجویان پزشکی، دندانپزشکی و داروسازی را نگران کرده است .آنها نگرانند مبادا آنچه برای دکتر زهرا اتفاق افتاده در زمان گذران طرح های شان برسر آنها بیاید. تک تک آنها خود را جای دکتر زهرا می گذارند .

به همین دلیل صبح روز سه شنبه سی ام مهر ماه جمعی از دانشجویان داروسازی دانشگاه تهران به همراه جمعی از کمیته مادران کمپین یک میلیون امضا ، مادران صلح و نمایندگانی از کانون زنان ایرانی توماری را با امضای بیش از هزار دانشجوی پزشکی ، دندانپزشکی و داروسازی به دفتر هاشمی شاهرودی، رییس قوه قضاییه بردند .آنها نسبت به آنچه که بر دکتر زهرا رفته معترض بودند و با اعتراض به طولانی شدن روند رسیدگی به پرونده خواستار تشکیل هیات نظارت و بازرسی پرونده شدند.

دکتر زهرا بنی یعقوب یک سال پیش برای گذراندن دوره طرح پزشکی اش به صورت داوطلبانه راهی یکی از روستاهای دور افتاده استان همدان شد. او وقتی برای دیدن نامزدش به یکی از پارک های شهر همدان می رود توسط نیروهای امر به معروف بازداشت و پس از گذشت چند روز خبر خودکشی او در این بازداشتگاه به خانواده اش داده می شود . خبری که هر گز نمی توانست خانواده دکتر زهرا را قانع کند. آنها معتقد ند فرزندشان در پی یک بازداشت غیر قانونی در این بازداشتگاه موقت به قتل رسیده است .

زهرا افتخار زاده ، دانشجوی داروسازی به نمایندگی از دیگر دانشجویان معترض در دفتر قوه قضاییه حاضر شده است.او هرچند هم دوره ای دکتر زهرا نبوده و سال ها پس از او به دانشگاه علوم پزشکی آمده است؛ اما خود را مسئول پیگیری پرونده هم دانشکده ای اش می داند:”دکتر زهرا حالا در میان ما نیست اما باید روشن شود که به دست چه کسانی کشته شده و آنها باید مجازات شوند .چرا قانون ما اختیار سرنوشت افراد را باید به دست کسانی بسپارد تا آنها هم اینگونه عمل کنند؟”

او پیگیری پرونده دکتر زهرا را مسئله ای صنفی می داند. لبخندی تلخ بر لب دارد:” در اعتراض به مرگ دکتر زهرا و رسیدگی به پرونده اش توماری تهیه کردیم اما بسیاری از دانشجویان دانشگاه علوم پزشکی این تومار را امضا نمی کردند. آنها می گفتند چه فایده دارد؟ کسی اهمیت نمی دهد. بعضی ها می ترسیدند. اما روی برگه هایی درباره پرونده دکتر زهرا نوشتیم و تاکید کردیم که تا چند سال بعد ما هم باید برای گذران طرح پزشکی به دیگر مناطق کشور برویم.سرنوشت ما چه می شود؟ و دانشجویان هم با دریافت اطلاعات دقیق از مرگ دکتر زهرا تومار را امضا کردند.”

او بارها این جمله را تاکید می کند:”همه ما می توانستیم زهرا باشیم.” او به همراه دیگر دانشجویان ، مادران کمپین یک میلیون امضا و صلح به دیدار محسن محدث ، مدیر کل دبیر خانه قوه قضاییه در دفتر کارش هدایت می شوند.محسن محدث همان کسی است که به دستور رییس قوه قضاییه برای رسیدگی مجدد پرونده دکتر زهرا به همدان رفته بود.

یکی از دانشجویان نماینده می گوید:”اگر دکتر زهرا در بازداشتگاه عمدا و یا سهوا کشته شده و یا حتی اگر خودکشی کرده باشد آیا نباید عاملان مرگش مجازات شوند؟ پس چرا از برخورد با عاملان قتل خبری نیست؟”

خدیجه مقدم از اعضای کمیته مادران کمپین که تاکید می کند که نمی خواهد دوباره چنین خشونتی تکرار شود؛ می گوید:” ما به چه اطمینانی فرزندان مان را بیرون بفرستیم؟ ما آنها را با خون دل در زمان جنگ و صف و نبود شیر خشک بزرگ کردیم و امثال دکتر زهرا را به دانشگاه تهران فرستادیم.”

این فعال مدنی ادامه می دهد:”انتظار می رفت به این پرونده خیلی زود رسیدگی شود چرا که همه مادران ایرانی نگران فرزندان خود هستند که مبادا برای آنها اتفاقی بیفتد. این پرونده باید در نهایت شفافیت رسیدگی شود. عاملان قتل باید مجازات شوند تا این اشتباه دوباره تکرار نشود.”

محدث پس از شنیدن این سخنان ماجرای رفتنش به همدان برای بررسی پرونده دکتر زهرا را می گوید اینکه با بازپرس پرونده و دادیار کشیک صحبت کرده و به محل وقوع مرگ دکتر زهرا در بازداشتگاه همدان رفته است.

او می گوید:”بنده به عنوان قاضی که سال ها بازپرس چندین قتل بودم در بررسی هایم در این پرونده به این نتیجه رسیدم که قتلی اتفاق نیفتاده و صادقانه می گویم که شاید سهل انگاری شده است.حتی پزشکی قانونی در نظر اولیه و ثانویه نیز متذکر شده که قتل متصور نیست . به نظرم دستیار کشیک تخلف کرده اما قتل عمد نبوده است ”

چند تن از حاضران در واکنش به سخنان محدث نظر پزشکی قانونی را متذکر می شوند:”پزشکی قانونی جای کبودی روی ران و خون ریزی بینی را تائید کرده است.پس اینها نشانه چیست؟”

اما محدث برای اثبات سخنانش می گوید:”خانواده دگتر زهرا مذهبی بوده اند و پدرش هم در سپاه پاسداران مشغول به کار بوده است و پذیرش چنین حادثه ای برای چنین خانواده ای و همچنین دختر چنین خانواده ای مشکل بوده است و همین می توانسته عامل خودکشی زهرا باشد.”

یکی از حاضران با یادآوری مکالمه تلفنی دکتر زهرا با برادرش درست قبل از مرگش خطاب به محدث که زمانی دادستان شهر همدان بوده می گوید:” دکتر زهرا در خانواده ای مذهبی رشد یافته و خودش نیز دختری مذهبی بوده است و شما هم خوب می دانید که مذهب یکی از مهم ترین عوامل بازدارنده انجام عمل خودکشی است. با توجه به این عامل و خوش روحیه بودش هنگام مکالمه تلفنی با برادرش چگونه امکان خودکشی وجود دارد؟”

و خیلی فوری یکی از دیگر حاضران در جلسه ادامه می دهد:”دختری که توانسته مراحل پیشرفت را طی کند و به تصمیم خود برای کمک به مردم به دوردست ها برود نشان می دهد که دختری است با توانمندی های بالا.در حالی که خودکشی یا به خاطر درماندگی است و یا ضعف تصمیم گیری.”

“دریافت شخصی شما در جریان رسیدگی به پرونده دکتر زهرا چه تاثیری می گذارد؟” محدث در جواب این سوال می گوید:”خودکشی دریافت شخصی من بوده است و اصلا در روند رسیدگی به پرونده تاثیری ندارد. رسیدگی را باید قاضی انجام دهد ما هیچ دخالتی در این پرونده نداریم.”

دانشجویان موفق می شوند از قوه قضاییه نامه ای خطاب به قاضی پرونده بگیرند .وقت رفتن صدای یکی از دانشجویان باز هم شنیده شد:”ما نگران خودمان هم هستیم .با بازداشت های غیر قانونی و وضعیت فعلی امنیت خانواده های ما جرئت فرستادن مان را به شهرهای دیگر برای گذراندن طرح پزشکی را ندارند. چون از نظر آنها هر کدام از ما می توانیم یک زهرا ی دیگرباشیم.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *