[سایت میدان زنان->http://meydaan.net/]: به طوراتفاقی در وبلاگی نقل قولی از دکتر شهلا اعزازی خواندم که گویا در یکی از کلاسهای درسی شان گفته بودند که:” در نظر سنجی ها، مردها و زنهای ایرانی در همه چیز از سن ازدواج گرفته تا ازدواج، براساس عشق مدرن نظر می دهند. اما همه شان وقتی به مهریه می رسند می گویند باید مهریه بالا باشد. و در ادامه از دانشجویانشان خواسته بودند دلیلی بهتر از دلیل راننده تاکسی ها برای این موضوع پیدا کنند…”
این حرف برایم خیلی جالب بود. مسلما نه ایشان و نه من مقصودمان از آوردن نام راننده تاکسی توهین نبوده و صرفا بیان معمول و غیر کارشناسانه بودن دلایل ارائه شده برای مهریه است.
بنابر این با این اوصاف، نوشتن از مهریه، با نگاهی جدید و غیر تکراری، کار آسانی نخواهد بود. دلایل لزوم مهریه آنقدر عمومیت یافته که آن را از دهان هر کسی می شنویم: عاملی برای جبران حقوق نداشته زنان، حافظ آینده دختران، جایگزینی برای ارث نداشته، حفظ بنیان خانواده و …
ودر این میان عده ای مخالفند و عده ای موافق. مخالفین اصولا مردان و پسران جوانی هستند که یا زیر بار سنگین دینی به نام مهریه بوده یا نمی خواهند پیش روی چنین دینی زانو زنند. و دیگر سو زنان ما که اصولا موافق اند؛ به هزار و یک دلیل و توجیه اش می کنند.
قصدم این نیست که الزاما این دلایل را بیان کنم. یا از تعریف مهریه و کابین و صداق بگویم که مثلا نشان از علقه مرد به زن دارد و …. یا نمی خواهم حتی به شرح خاستگاه تاریخی مهریه بپردازم. همانها که تا به این روز، برای اثبات وجاهت مهریه، روایت کرده اند و شنیده ایم. همانها که از دید من، عملا توجیه تراشی های دروغینی است برای پنهان سازی واقعیت معامله ای که زن کالای آن است.
صرفا می خواهم موضع خودم را در مقابل نهاد مهریه بیان کنم. می خواهم از مهریه ای بگویم که در قالب فصلی مجزا (فصل هفتم از کتاب هفتم) در قانون مدنی این کشور، تعداد قابل توجهی از مواد را (در قیاس با موارد دیگری که قابلیت بسط بیشتر در قانون را داشته و البته مهجور مانده) به خود اختصاص داده است. مهریه ای که به عنوان برساخته ای مرد سالارانه، و به ضرث قاطع در قانون، رسمیت یافته و تثبیت شده است. با این وجود، مدتی است که می بینیم، این نهاد مردسالارنه، بلای جان همین مردان گشته است. آشکارا شاهدیم که مهریه بسان تیغ دو لبه ای شده که شاهرگ حیات انسانی زنان و مردان را توامان، نشانه رفته است.
پیش از این، به نظر میرسید که تنها زنان بودند که با این به اصطلاح حق، قربانی میشدند-البته با نگاهی کوته بینانه و مردسالارانه.(چون آسیب به تک تک افراد جامعه آسیب به بدنه جامعه است)- زنانی که مهریه به عنوان مهری بر دهانشان است تا فریادی بر حقوق تضییع شده نکشند. از حق حضانت نداشته، ننالند. از ارث یک هشتمی خود دم بر نیاورند و در واقع کالای بی کلامی باشند برای تاجران زر خریدشان.
اما با تغییرات و تحولات که امر ناگزیر هر اجتماعی است، و اقتضائاتی که روش زندگی مردم را تغییر میدهد، دیدیم که زنان مهریه را عملا ابزاری ساختند برای جبران حقوق نداشته شان. این امر تا بدانجا پیش رفت و عرصه چنان بر مردان تنگ شد که قانون گذارانشان به تکاپوی یافتن راه حلی برای حل این معضل افتادند.
راهکاری که مشخصا در ماده ۲۵ لایحه حمایت از خانواده با وضع مالیات بر مهریه، تجلی یافته و بی شک ساده انگارانه ترین روش و بی تدبیرانه ترین راه حلی است که به زعم خود برای تقلیل نرخ رشد مهریه و برخورد با مهریه های سنگین، در نظر گرفته اند. گویی کمترین کار کارشناسی در سبب شناسی و ریشه یابی وضعیت کنونی مهریه صورت نگرفته باشد.
به تصور قانونگذار با تصویب این ماده دست زنان از یکی از مهمترین ابزار قانونی خود برای دستیابی به حقوق نداشته، کوتاه خواهد شد. و توجهی هم نداشته که در کنار احتمال ایجاد شیوه های مختلف برای فرار از مالیات، زنان به جبران این بار مالیاتی، با افزایش مهریه، هزینه افزوده را باز بر همین مردان تحمیل خواهند کرد. جالب آنکه از نظر فقهی و حقوقی نیز این امر با ایرادات موجهی روبروست.
اما در مقابل چنین لایحه ای، موج اعتراضاتی را شاهدیم که اصولا در راستای حذف یا اصلاح تمام یا قسمتی از برخی مواد لایحه است. اما من نمیدانم به چه دلیل در رابطه با این ماده، اعتراضات صرفا به وضع مالیات بر آن است، و نه حذف آن. در واقع چرا کسی نمی گوید که اصلا داشتن خود مهریه، بی هیچ شکی، از مصادیق بارز توهین به مقام انسانی زن است؟ حتی بسیار دیده و شنیده ایم که مدافعان حقوق زنان نیز به مهریه با نگاهی آکنده از تساهل و تسامح می نگرند و آن را ابزاری در دست زنان برای گرفتن طلاق، حضانت فرزندان و…می دانند. این در حالی است که حمایت از حضور مهریه حتی با نگاهی ابزار گرایانه و برای دفاع از حقوق نداشته، به تثبیت گفتمان حاکم که قصدش تضعیف و بی قدرت کردن زنان است، کمک به سزایی میکند.
هر چند واقفم که این امر، از آن مسائل چالشی است که حتی نخبگان ما را نیز به خود مشغول داشته. مثلا در فرایند تدوین منشور زنان، شاهد بحثهایی در این زمینه، برای لحاظ خواستهای حداقلی مورد توافق تمام زنان این سرزمین، بوده ایم. که گذشته از درست یا غلط بودن این نگاه، و اینکه آیا منشور باید سندی آرمانی باشد، یا سندی مطابق خواستهای عموم، به نظر می رسد که تلقی مهریه به عنوان خواست عموم زنان و لحاظ آن به عنوان خواسته ای مشترک، موجب تثبیت ساختار حاکم بر وضع زنان و تشدید آن خواهد شد.
به نظر من وجود مهریه، باوجود تبعیضهای قانونی، صرفا نقش آلترناتیو-کاتالیزوری را بازی میکند که حرکت زنان را برای تغییرات بنیادین تر به تعویق می اندازد. در واقع زنان به خاطر استفاده از این ابزار، به عمق فاجعه ای که در آن به سر می برند ، پی نخواهند برد. پس عملا، مهریه می شود مسکن، نه درمان؛ در حالی که حذف مهریه می تواند یکی از بزرگترین قدمها در تغییر وضع زنان باشد.
واقعیت این است که با وجود مهریه، مشکلات زنان کمتر نخواهد بود. حتی برای همان زن روستایی که مدعی اند مهریه تنها وسیله-حقی است که در دست دارد. و گویی هیچگاه نمی بینیم واقعیتی را که به خاطر تکرار، به مثلی تبدیل گشته. چرا که” چه کسی مهر را داده و چه کسی مهر را گرفته؟”.
مقابله با مردسالاری از طریق مهریه، مبارزه نیست. حرکتی منفعلانه است که تغییری را بر نمی تابد. نباید از حذف مهریه ترس داشت. باید به زنان فرصت داد تا گستره ضد انسانی پیش رویشان را بهتر ببینند. زن عامی دارنده مهریه ، از فریاد نخبگان برای تغییر قانون، بی خبر خواهد ماند. و نخبه می ماند و حمایت و تغییری که هیچ گاه رخ نخواهد داد. آن هم به دلیل پشت گرمی زنان به مالی که شاید تا دم آخر هم برق سکه ای از آن را نبینند.
نهایتا برخورد رادیکال درحذف مهریه، خود به خود موجب تدوین قوانینی خواهد شد که جایگزین جای خالی این حق ناحق شود. زنی که مهریه ندارد، حق طلاق، حق حضانت، مسکن، تحصیل و باقی حقوق انسانی نداشته اش را به عینه می بیند و از عمق جان درک می کند. پس طالب آن حقوق می شود. طلبی که نهایتا به اجبار قانونگذار در حذف مصادیق تبعیض آمیز جنسیتی در قانون می انجامد. و حتی اگر چنین روزی دور هم بنماید، دست کم یاد می گیرد که با به کارگیری روشهایی مثل شروط ضمن عقد، خلاء قانونی موجود را پر کرده و وضع خود را بهبود بخشد.