جمعه ۲۸ فوریه ۲۰۱۴
None
مدرسه فمینیستی: یک ماه پیش برای کاری به بانک مسکن مراجعه کردم. برای افتتاح حساب فرمی را باید پر میکردم. در قسمت مشاغل، همهی شغلها وجود داشت از بازاریاب تا پزشک و از دهقان و کشاورز گرفته تا مهندس و بازرگان، اما شغلی به نام خانه دار جایش خالی بود. بغضی گلویم را فشرد و خشم وصف ناپذیری که در درونم میجوشید نگاهم را پرتاب کرد به یازده سالی که بیرون خانه کار کرده بودم، با سختی و مشقت، از ۶ صبح تا ۶ عصر. وقتی پسرکم از این خانه به آن خانه میشد، وقتی از این مهدکودک به مهدکودک دیگری، خواب و بیدار، گرسنه و سیر، سالم و بیمار، پوشک خیس و خشک؛ به دندان میگرفتمش و جا به جایش میکردم. ۱۱ سال را کار کرده بودم و در بزنگاه مدرسه رفتناش، خانهنشین شدم. از روی تنها فرزندم شرمنده بودم، غرق احساس گناه و اینکه حداقل وقتی از مدرسه به خانه میآید مادرش را در خانه ببیند. غذای گرم بخورد. آرامش داشته باشد.
آن روز به آن سالهایی خیره بودم که رفته بود و من دیگر استقلال مالی نداشتم و حتی خانه دار بودنم، مادر بودنم هیچ نقشی در تولید اقتصادی نداشت، با خشم و بغض به آن فرم مسخره ساعتها خیره بودم. من به عنوان یک زن خانه دار درآمد زایی نداشتم، پس نمیتوانستم در آن مشاغل قرار بگیرم. ولی چه کسی میبیند اگر مادری، زنی به هر دلیلی، در خانهای نباشد برای جایگزین کردن او، به چند مهد کودک باید ماهیانه پولی پرداخت شود؟ به چند نفر اعم از پرستار بچه، معلم سرخانه، نظافتچی باید پول کلانی پرداخت شود؟ آیا برای داشتن چنین فرد مطمئنی که فرزند یگانهات را به او بسپاری، مهر دهد، جای خالی مادر را پر کند، غذایش را گرم کند، نظافتش را انجام دهد، به درس و تکالیفش رسیدگی کند، آیا کسی با چنین شرایطی یافت میشود و تازه اگر یافت شود به چه مبلغی راضی میشود؟ دست کم ماهی یک میلیون و نیم تومان. اما این پول را چه کسی پرداخت میکند؟ چه کسی خودش را ملزم به پرداخت آن میکند؟ جز اینکه وظیفه است و باید انجامش دهی. جز اینکه دلت برای فرزندت میطپد، چه دلت بخواهد، چه نخواهد. چه مریض باشی و ناخوش و چه خوشحال و سرخوش. چرا که هیچ مادر و زنی هم چنین پولی را نخواسته و نمیخواهد، چون نمیتواند بخواهد، چون مادر است و همسر و هزاران چون و زیرای دیگر.
اما پرسش من این است: آیا او واقعاً سهمی در تولید اقتصادی خانواده ندارد که اگر نباشد باید چند نفر را جایگزین او کرد و یا خودمان را به آن راه زدهایم؟ آن حداقل را در نظر میگیرم، همان ماهی یک میلیون و نیم تومان که باید پرداخته شود، آیا این پول، سهمی در تولید اقتصادی خانواده ندارد یا نمیتواند داشته باشد یا اصلاً نباید به زبان آورده شود چنین خواستهای؟ مگر میشود برای وظیفه دیرینهات که از هزاران سال قبل به تو ارث رسیده پولی بخواهی؟ ولی مگر آن کارمند برای انجام دادن وظیفهاش پول دریافت نمیکند؟ آیا میشود گفت که زن خانه دار در چرخهی اقتصادی خانواده هیچ نقشی را ایفا نمیکند؟ پس چرا نبودنش متحمل چنین هزینههای سنگینی میشود؟
اینجا هیچ وقت نمیدانی که خانه داری شغل توست یا شغل نیست، در یک سری از ارگانهای دولتی و غیر دولتی شغلی به نام خانه دار وجود دارد، وقتی کسی از تو میپرسد که چه کاری انجام میدهی، میگویی خانه دارم. ولی اینجا کجاست که هم خانه داری به عنوان شغل برایت تعریف میشود هم بی مزد و مواجب است و هیچ پولی برایش پرداخت نمیشود.
آری اینجا بهشت زیر پای مادران است، اینجا زن خانه دار نه بیمه عمر دارد، نه بازنشستگی، نه حقوق ماهیانه، نه حتی در ردهی مشاغل قرار میگیرد، اینجا برای گرفتن کف حق انسان بودنات باید تا بینهایت بجنگی، بغض کنی، تحقیر شوی، بترسی، فرو نریزی، تمام هوش و حواسات را به کار گیری، بمیری،… تا زنده بمانی.
.