برگرفته از شهروند – تورنتو
None
میزگرد جنسیت و هویت جنسی
شرکت کنندگان در این میزگرد الهام ملک پور از انگلستان، سعیده سعادت از برلین و شادی امین از فرانکفورت بودند و گرداننده آن رها بحرینی.
رها بحرینی، موضوع میزگرد را بررسی ارتباط بین جنسیت، هویت جنسیتی و تمایلات و گرایشات جنسی عنوان کرد و افزود: دوستان سخنران در این پنل ماهیت خود تن و اطلاق صفات زنانه و مردانه به آن را به سئوال می کشند و بنیادهای فکری نظام جنسیتی دو قطبی که انسان ها را دائما به دو دسته مجزا زن و مرد تقسیم می کند به چالش می گیرند.
گرداننده میزگرد در این رابطه دو پرسش مطرح کرد:
ـ آیا صحبت از برساخته گی جنس و جنسیت به این معناست که هرآنچه به عنوان جوهر درونی جنسیت فهمیده شده است پوچ است و درونی پنداشتن یک استعاره کذب است؟ آیا این ما را به یک جبرگرایی فرهنگی نمی رساند؟ یا بالعکس برجسته کردن جنبه اجراگری جنسیت این تصور ساده انگارانه را ایجاد نمی کند که جنسیت را می توان همچون یک لباس به شکل روزانه و هفتگی تعویض کرد؟
ـ فعالین فمینیستی به چه تعریفی از زن باید اتکا کنند؟ آیامی توان این انتقاد را پذیرفت که فعالین فمینیست اساس فعالیت های خود را گاهی بر مفاهیم زنانگی و مردانگی بنا کرده اند و معنای جنسیت را با پذیرش پیش انگاره های نظام جنسیتی دو قطبی محدود کرده اند؟ آیا این محدودیت به ترنس ستیزی و همجنسگرا ستیزی دامن نزده است؟
اولین سخنران این میزگرد سعیده سعادت متولد ۱۳۳۷ زاهدان است. از دانشگاه برلین دیپلم روانشناسی گرفته و ۱۵ سال است در مرکز روانکاوی زنان همجنس گرا، دوجنس گرا و ترانس برلین کار می کند.
چکیده ی پژوهش سعیده را در زیر می خوانید:
جامعه ی مردسالار طی هزاران سال سعی کرده است انسان ها را به دو دسته ی مرد و زن تقسیم کند و برای هر کدام شان ویژگی های خاص بیولوژیک، رفتاری و احساسی معینی را تعیین و تعریف نماید. استدلال ضرورت تقسیم انسان به زن و مرد بر پایه ی فرض وجود تفاوت بیولوژیک شان توضیح داده شده است. نگاه به جنسیت در جامعه ی غرب و در کشور ما ایران تا قرن بیستم، دو ویژگی داشته است:
اول این که جنسیت موضوعی غیر قابل تغییر بوده است. جنس چیزی بوده است که به اعتقاد مذهبیون به خواست خدا و در دنیای مدرن از طریق ژن ها و هورمون ها یک بار برای همیشه ساخته شده است.
دوم این که این جنس به سیستم جنسیتی دو قطبی تعلق داشته است. مقابل جنس زن تنها یک جنس دیگر، جنس مرد، که جنس برتر از او بوده، قرار داشته است. هر کدام از این دو جنس آن چیزی بوده که جنس دیگر نبوده است. برای مثال زنی که مخلوطی از دو جنس بود و یا درمیان آن دو قرار داشت، زن نبود، مرد هم نبود، شیطان بود و یا بیمار. این سیستم دو جنسیتی انسان های میان جنسی و یا فراجنسی را نمی توانست تحمل کند. از زمانی که پزشکی توانائی اجرای عمل جنسی را به دست آورد، انسان های دو جنسی و یا میان جنسی را (انسانهایی که برای مثال هم زمان دارای واژن و پینس و یا دارای بخشی از واژن و بخشی از پینس هستند) در همان دو هفته ی اول تولد زیر چاقوی جراحی برد، تا به آن ها از لحاظ شکل بیرونی هویت یک طرفه ای بدهد. اقدامی وحشیانه که عواقب فجیع جسمی و روحی با خود به همراه می آورد.
پزشکان و قانون گزاران امروز می دانند که میان تفاوت بیولوژیک بین زن و مرد سیالیت وجود دارد. آن ها می دانند که تنها با اندام خارجی و یا حتی اندام داخلی نمی تواند جنس تعیین بشود. تعیین جنس حتی به شکل دوقطبی امروزی سیستم فوق العاده کمپلکسی است که از درهم آمیختن اندام جنسی، آمیختگی ژنتیک و شرایط جذب هورمون ها امکان پذیر می شود. بر اساس مجله ی Spiegel TV در آلمان سالانه بین ۳۶۵ تا ۷۰۰ کودک دو جنسی و یا میان جنسی به دنیا می آیند که در مورد آن ها تقسیم دو قطبی جنسیتی زن یا مرد صادق نیست. اینان می توانند خود را مرد بدانند علارغم آن که رحم و تخمدان داشته باشند. می توانند خود را زن بدانند علارغم آن که کرموزومXY داشته و رحم و تخمدان نداشته باشند.
از طرف دیگر اگر چه تعریف زن همیشه با بیولوژی اش توجیه شده، اما هیچ گاه به بیولوژی اش خلاصه نشده است. تعریف زن و حتی خود بیولوژی زن، در طول تاریخ همواره مفهومی سیاسی اجتماعی داشته است. جامعه ی مرد سالار سعی کرده است احساسات، رفتار و نیازهای خاصی را به عنوان احساسات، رفتار و نیازهای زنانه که ناشی از بیولوژی زن است معرفی کند. احساس خجالت، شرم، ندامت، صلح طلبی، رفتار ملایم، ظریف، نیاز مادرشدن، زیبا بودن، به مردان عشق ورزیدن بخشی از این احساسات، رفتار و نیازهای تعریف شده می باشد. این احساسات، رفتار و نیازها خود را با سمبل های رفتاری ای که می بایستی حفظ و تکرار شوند نشان می دهند. برای مثال در دوران مدرن جوامع سرمایه داری ظرافت زن با کم بودن موهای بدنش، نحوه ی حرف زدن، راه رفتن و لباس پوشیدنش پیوند دارد. زنی که موهای بدنش بلند است و یا تراشیده نیست، راه رفتنش ‘ظریف و جمع و جور† نیست و لباس هائی حمل می کند که در چهارچوب لباس های مردانه پذیرفته شده اند، در ذهن ها زیر سئوال می رود، انگشت نما است و انگشت شمار می شود. در مورد مردان نیز برعکس این مورد صادق است.
سلامت جسمی، روانی و رفتاری زنان و مردانی که علارغم بیولوژیک تعریف شده ی زنانه یا مردانه، چهارچوب های جنسیتی رفتاری زنان و مردان را در عمل زیر سئوال می برند مورد شک قرار می گیرد.
از طرف دیگر بسیاری از انسان ها خودشان جنسیت تعیین شده ی در زمان تولد خود را زیر سئوال می برند بدون این که بیولوژی شان را زیر سئوال ببرند. آن ها جنسیت شان را وابسته به بیولوژی شان و تعریف جنسیتی ای که از آن شده است نمی بینند. آن ها خود تصمیم تعیین زن یا مرد بودن، فرا جنسی یا دوجنسی بودن ویا جنس سومی بودن خودشان و مفهوم بیولوژیک و رفتاری آن را به عهده می گیرند. و به این ترتیب نه تنها نظمی داده شده را زیر سئوال می برند بلکه انقلابی جنسیتی می کنند.
جنبش زنان در صدو پنجاه سال اخیر تلاش بسیاری کرده است تا جایگاه اجتماعی و فردی فروتر خود را زیر سئوال ببرد تا آزادی های رفتاری بیشتری به دست بیاورد. و در این راه امتیازات قابل توجهی به دست آورده است. اما اصل قضیه را هنوز زیر سئوال نبرده است. رفرم کرده است و نه انقلاب. انقلاب جنسیتی زیر سئوال بردن جامعه ی دو جنسیتی و رد قدرت تعیین و کنترل جنسیت از طرف قانون گزاران مردسالار و دستگاه پزشکی می باشد. ما می بایستی طرفدار آزادی و خود مختاری کامل تعیین و تعریف جنس و جنسیت هر فرد برای خود باشیم. می بایستی هدف به هم ریختن نظم جنسیتی مردسالار و بیرون آمدن از قفس داده شده به عنوان بیولوژی زن را دنبال کنیم.
آن چه امکان اسارت و سرکوب زنان را به وجود آورده است، زن کردن آنان است. نجات ما از جامعه ی مردسالار و زن ستیز خود مختاری در تعیین جنسیت و به هم ریختن سیستم جنسیت دوگانه است. زمانی که خود اختیار تصمیم گرفتن در مورد زن یا مرد بودن، یا هم زمان هم زن و هم مرد بودن ویا نه زن و نه مرد بودن را به دست بیاوریم، می توانیم پایه های تقسیم دو قطبی که به جامعه ی مرد سالار نظم می بخشد را به هم بریزیم.
انسان های ترانس از نیمه ی ده ی شصت چنین حرکتی را آغاز کرده اند. اگر وجود انسان های میان و یا فراجنسیتی انکار دو قطبی بودن جنس و جنسیت است وجود ترنس ها انکار تغییرناپذیری جنسیت و زیر سئوال بردن تعریف جایگاه و رفتار جنسیتی وابسته به جنس بیولوژیک است. انسان های میان جنسیتی و ترنس ها با وجود خود پایه های جامعه ی مرد سالار را زیر سئوال برده اند. بی دلیل نیست که اینان با بدترین و بالاترین خشونت اجتماعی و فردی روبرو هستند.
کشور آرژانتین از ماه جولای سال ۲۰۱۲ تجربه ی جدیدی را می گذراند. در این کشور هر فردی خود می تواند در مورد جنسش تصمیم بگیرد.
من فکر نمی کنم که در میان ما شرکت کنندگان این جلسات و یا در میان خانواده ها و دوستان مان انسان های میان جنسیتی، ترانس و فراجنسیتی وجود نداشته باشند. ما می بایستی موضع مان را به عنوان کسانی که مخالف تضعیف حقوق انسانی اینان می باشند اعلام کنیم و بگوئیم که ما این انسان ها را انکار سیستم مردسالار سرکوب گر و نه انسان های بیمار و مغشوش می دانیم. ما می بایستی شروع کنیم به بحث در مورد جنسیت داده شده به ما و معنای زن بودن مان برای خودمان و برای جامعه ی مرد سالار زن ستیز.
سخنران بعدی الهام ملکپور ارشلو بود. او متولد ۱۳۶۲ است و رشته ی مهندسی کشاورزی را در دانشگاه زنجان و زبان و ادبیات فارسی را در دانشگاه باهنر کرمان تحصیل کرده است و مشغول تحصیل و پژوهش در دانشگاه یورک است. نخستین کتاب شعرش را در سال ۱۳۸۵ منتشر کرد و به عنوان ویراستار، روزنامه نگار و پژوهشگر با نشریه ها و وب سایت های اینترنتی همکاری دارد.
چکیده ای از کار پژوهشی الهام ملک پور را در زیر می خوانید:
پاسخ به این پرسش که «اندام» بهمثابه بخشی از هستی فرد، برای چه استفاده میشود، میتواند به این پرسش هم پاسخ دهد که اندام چگونه به مصرف میرسد و از این رهیافت میتوان به آسیبشناسی رفتاری و معضل قانونگذاری در جامعه و بهطور خاص در جمهوریاسلامی پرداخت. پس از انقلاب ۱۳۵۷ (۱۹۷۹)، درست آنزمان که هندسهی معرفتشناختی خاص گفتمان بهقدرتگماشتهشده، میرفت تا گفتمان خود را در بیانی استعاری، مسلط و تثبیت کند، سه موضوع در دستور کار و تبلیغات نظام اسلامی قرار گرفت؛ ناموس، حجاب و جداسازی جنسیتی که رویکردی کاملن استعاری را با تکیه بر امر والا دانستهشدهی ازلی و ابدی، راه را بر هر رویکرد تقابلی دیگری میبست.
رویکرد حکومت اسلامی به این سه مقوله، خواه ناخواه تاثیر مهیب و معیوبی را بر جامعهی ایران گذاشت و برای بازهی مشخصی، توانست به ایشان برای کنترل اجتماع و اعمال قدرت یاری رساند و از سویی، در اقتصاد زیستی و جنسیتی چشمانداز و رویکرد دیگرگونهای را ایجاد کند. بهعبارتی، اینبار حضور امر قدسی بود که ماهیت برون و درون را تحمیل میکرد و برای تعریف «من» نوظهور از انقلاب بهتصاحبدر آمده، ماهیتی را برمیساخت و برای این منظور ساخت بیگانهی مفروض بهطور همزمان، در دستور کار قرار گرفت.
با این رویکرد بود که اندام و هستی زیستی بشر، چه در حوزهی خصوصی و چه در حوزهی عمومی، در نزد حکومت اسلامی به بهترین شکل ممکن در چشم حاکمان، به مصرف رسید و مورد استفاده قرار گرفت.
برای نمونه میتوان از تلاش حکومتی برای شبیهسازی افراد اجتماعی در نرمهای از پیش تعیینشده و مطابق با مصرف جامعهی مردسالار و در جهت بقای حکومت دیکتاتوری اسلامی نام برد. این هدف بهوسیلهی چند راهکار، پیش برده میشود که از مهمترین آنها حجاب اجباری، جداسازی مکانی و تاکید و ارزشگذاری در این جداسازی، پررنگکردن نقشهای کلیشهای و قالبی در ساختهای سنتی مردانه / زنانه و در نهایت تاکید بر تعریف دو نوع انسان با نقشها و ارزشمندی متفاوت است و در واقع درهایی را که ماهیت گشودگی و بستگی را در ذات خود دارند، به درهای کنترل بدل میکند غافل از اینکه درهای کنترل، درهای تردد هم هستند.
سومین سخنران این میزگرد شادی امین بود.
شادی امین از فعالان و پژوهشگران حوزه ی زنان و موضوعات مربوط به جنسیت و هویت جنسی ست. او از بنیانگذاران شبکه ی سراسری همکاری زنان ایرانی (شبکه) است و اکنون نیز از مسئولان شبکه ی زنان لزبین و ترنس ایرانی (شش رنگ) است که از سال ۱۳۸۹ ایجاد شده است. او به عنوان محقق با سازمان عدالت برای ایران همکاری دارد.
شادی امین در این میزگرد تحقیقی را که در دست انجام دارد معرفی کرد. این تحقیق به روش انجام مصاحبه عمیق با افراد لزبین و همجنسگرا در ایران و خارج از کشور و تحلیل ادبیات این موضوع و همچنین بررسی قوانین و مقایسه آن با استانداردهای بین المللی صورت می گیرد.
شادی می گوید: اساس ایده اولیه ما چنین است: بسیاری از همجنسگرایان که از سوی نهادهای قانونی تحت پیگرد قرار گرفته و در خطر دائمی دستگیری و مجازات قرار دارند، بین انتخاب حبس و آزار دائم و عمل تغییر جنسیت دومی را می پذیرند تا بتوانند از خطر مجازات رهایی یابند. بخصوص اینکه از نظر فرهنگی نیز، تحت فشار خانواده و جامعه، گرایش جنسی خود را ‘گناه† یا ‘انحراف† می دانند. به دلیل همین تابوهای مذهبی و فرهنگی است که همجنسگرایان، بخصوص دختران لزبین که به دلیل زن بودن نیز امکانات و دسترسی های کمتری دارند، اساسا امکان آگاهی یافتن پیرامون همجنسگرایی و مسائل مربوط به آن را پیدا نمی کنند. برخی از مصاحبه شوندگان عدالت برای ایران گفته اند تا زمانی که از ایران خارج نشده بودند نمی دانستند که می توانند با همین بدن، زندگی عادی داشته باشند.
براساس مستندات به دست آمده از این مصاحبه ها، بسیاری از نوجوانانی که در سنین نوجوانی متوجه گرایش خود به همجنس می شوند، بدون داشتن هیچ آگاهی از این که عشق به همجنس می تواند طبیعی باشد، در مراجعه به روانشناسان، به سیستمی متصل می شوند که ‘کلینیک جی آر اس† خوانده می شود. در این نظام درمانی که از سوی نهادهای دولتی مانند سازمان بهزیستی پشتیبانی می شود، در انتهای یک روند دو سه ساله مشاوره و هورمون درمانی، زنان جوان لزبین متقاعد می شوند که مردان بیماری در بدن های اشتباه هستند و به این ترتیب، با تبدیل زنان لزبین به مرد، و مردان گی به زن، معضل همجنسگرایی ست که گناه و انحراف و مستوجب مجازات تا سر حد مرگ است نیز حل می شود و همان افراد، به عنوان ترانس سکسوئل ، از سوی قانون لااقل به رسمیت شناخته می شوند.
درست به همین دلیل است که برخی از رسانه های غربی، ایران را بهشت ترنس سکسوئل ها، جایی که عمل های تغییر جنسیت نه تنها آزاد است، بلکه از حمایت دولت نیز برخوردار می شود می دانند؛ غافل از اینکه ایران، در واقع جهنم همجنسگرایانی است که نخواهند خود را ترنس سکسوئل بدانند و تن به تیغ جراحی بدهند. یعنی لفاظی دولتی که ‘ما در ایران همجنسگرا نداریم†، با حذف فیزیکی و پاکسازی همجنسگرایان در کلینیک های تغییر جنسیت روبرو هستیم.
بسیاری از این افراد هرگز زندگی جنسی سالم و موفقی را تجربه نمی کنند. این عمل ها در شرایط کاملا غیرانسانی و بدون آمادگی کافی روحی و روانی صورت می گیرد. بسیاری از کسانی که اجبارا تن به این عمل ها داده اند، دچار عواقب جسمی وخیمی هستند و درصد بالایی از خودکشی در بین آنان دیده می شود. در واقع تیغ جراحی همچون طناب دار برای همیشه به مشکل وجود یک همجنسگرا بدون توجه به آینده او پایان می دهد.
بر این اساس، عدالت برای ایران، با همکاری شبکه زنان لزبین ایرانی (www.6rang.org) قصد دارد پروژه ‘تغییر اجباری نه!† را با هدف کاهش آمار جراحی های اجباری تغییر جنسیت همجنسگرایان، از طریق دو استراتژی افزایش آگاهی در میان جامعه جهانی بخصوص نهادهایی مثل سازمان بهداشت جهانی از یک سو و اطلاع رسانی آلترناتیو و افزایش آگاهی میان نوجوانان همجنسگرا و بخصوص لزبین ها، اجرا کند.
سپهر مساکنی سخنران دیگر این میزگرد غایب بود. عدم حضور او مسائلی را به وجود آورد که به همه جا کشیده شد. در وقت ناهار، متنی از سپهر توسط دوستانش در بین شرکت کنندگان در کنفرانس پخش شد و در بخش ارزیابی پایان کنفرانس نیز شادی امین و رها بحرینی در این خصوص صحبت کردند.
با رها بحرینی گرداننده جلسه در مورد انتقادات و مسائل پیش آمده گفت وگوی کوتاهی کردم.
رها بحرینی، ایرانی ـ کانادایی مدرک تخصصی کارشناسی ارشد خود را در رشته حقوق بشر از دانشگاه اسکس گرفته و همچنین مدرک کارشناسی در رشته مطالعات زنان و جنسیت از دانشگاه تورنتو و مدرک وکالت از مدرسه حقوق اوزگود هال دانشگاه یورک تورنتو را دارد. تز لیسانس او در مورد ‘ترنس جندریسم و عمل های تغییر جنسیت در ایران†بود. او به عنوان محقق و فعال حقوق بشر با سازمان های حقوق بشری از جمله عفو بین الملل و عدالت برای ایران همکاری داشته و تحقیقاتش متمرکز بر حقوق زنان، حقوق همجنسگرایان، فراجنسی ها و سایر اقلیت های جنسی و حقوق پناهندگان و مهاجران می شود.
از رها پرسیدم موضوع اعتراض ها و انتقادها چه بود؟رها گفت: پیش از اینکه من به عنوان گرداننده دعوت شوم، گویا سپهر پیشنهادات مختلفی در مورد نام پنل و گرداننده ی آن داده بود که به گفته ی او پیشنهاداتش بی پاسخ مانده بود. در حالی که کمیته برگزاری گفتند که ما در ارتباط فردی با سپهر نبودیم و در جریان دلخوری او نبودیم. بنابراین از زمانی که از من دعوت شد و از مقطعی که من شروع کردم به ارتباط گیری، سپهر به هیچکدام از ایمیل های جمعی پاسخ نداد و در هیچ جلسه ای شرکت نکرد. برگزارکنندگان از من خواستند پیشنهادم را برای ترتیب سخنرانان بدهم، من هم طبق چکیده ها، بدون هیچ شناختی از سپهر و مسائلی که با کمیته اجرایی و دیگر سخنرانان میزگرد قبلا داشته، فکر کردم منطقی تر است سخنران سوم باشد. سپهر در ارتباطی که با یکی از سخنرانان داشته گفته بود قصد حضور دارد ولی نظرش این بود که چهارمین سخنران باشد. برای من هم این مسئله ای نبود ولی اگر فرصت گفت وگو پیش آمده بود و در جمع مسائل مطرح می شد، مسئله ای نبود که هر جایی دلش می خواهد قرار بگیرد. شاید من هم دیر با او تماس گرفتم. یک ماه ایمیلی با او تماس می گرفتم ولی تلفنی با او تماسی نداشتم.
روز جمعه دیدم که سپهر نیامده و دوستانش آمده بودند و انتقاد داشتند که ما چرا به حرف های او گوش ندادیم. من شنبه با او تماس گرفتم خیلی توهین آمیز صحبت کرد هم با من و هم با سخنران دیگری که جانب او را گرفته بود. به همین خاطر مسئله را واگذار کردیم به کمیته برگزاری، آنها هم گفتند که اگر بیاید می توانیم حتا برایش سخنرانی جدا از میزگرد بگذاریم. به هر حال در زمان میزگرد دوستانش نامه ای را که او نوشته بود کپی کرده و بین شرکت کنندگان پخش کردند که آن نامه هم توهین آمیز نوشته شده و تمام تقصیرها به گردن من انداخته شده بود و کلا حرفش این بود که ما تبعیض قائل شده ایم و احساس حذف شدگی می کرد. در آغاز پنل هم من اشاره کردم به خاطر اختلافات نظری سپهر شرکت نکرده و امیدواریم در کنفرانس های بعدی بنیاد حضور پیدا کند.
رها توضیح داد، من ترجیح می دهم مسائل و حرف هایی که پیش آمده را بازتولید نکنم. اشتباه من این بود که یا باید زودتر تلفن می زدم یا به عهده ی کمیته برگزارکننده می گذاشتم که آنها هم خودشان آنقدر تحت فشار بودند که اینها را برعهده ی گرداننده گذاشته بودند.
رها افزود: سپهر خودش را به عنوان یک ترانس می دانست که کاملا تجربه و جایگاهش متفاوت از سه سخنران دیگر بود، ولی شادی امین هم می گفت جایگاه ویژه ای که سپهر می خواهد خودش را تعریف کند اخلاقی نیست چون من هم به عنوان زنی که پوشش و رفتار مردانه دارد مورد تحقیر و خشونت ها قرار گرفته ام و تحقیقم هم در همین مورد است.
رها برای سومین بار بود که در کنفرانس بنیاد پژوهش های زنان شرکت می کرد. اولین بار به عنوان سخنران در هانوفر شرکت داشت و در این کنفرانس نیز برای اولین بار گرداننده میزگرد بود. او گفت، تجربه ی سختی بود و خیلی چیزها یاد گرفتم و فکر می کنم باید حساس تر با این موضوع برخورد می کردم. به نظر من خیلی موقعیت پیچیده ای بود و خیلی بحرانی شد. ضمن اینکه زمان میزگرد را هم کوتاه کردند آن هم درست وقتی که من روی صحنه رفتم نامه جلوی من گذاشتند که وقتتان کمتر شده. چون یک سخنران کم شده بود آنها برنامه ی معرفی کتاب را گذاشته بودند بعد از برنامه ی ما.
در کل رها موضوع کنفرانس را جالب خواند و از سایر سخنرانی های آن بویژه سخنرانی نفیسه استفاده کرده بود.
معرفی کتاب های زنان
پس از میزگرد نوبت به معرفی کتاب رسید.
ژاله احمدی فعال سیاسی و زنان کتاب «بدرجان و هفت شهر عشق» را معرفی کرد.
فرنگیس حبیبی، روزنامهنگار و پژوهشگر در حوزهی زنان، توضیحاتی پیرامون کتاب خود با عنوان «دو صفحه درس تاریخ» ارائه داد.
مهناز متین از همکاران نشر قطره کتابش را که با همکاری ناصر مهاجر نوشته با عنوان «خیزش زنان در سال ۵۷» معرفی کرد.
شادی صدر، حقوقدان و مدیر بنیاد عدالت برای ایران، در مورد تحقیق خود «جنایت بی عقوبت» گفت.
خورشید مصلحی
شهلا شفیق، نویسنده و پژوهشگر، کتابش را با عنوان «اسلام سیاسی، جنسیت و جنسگونگی» معرفی کرد.
زندگی مجردی و رابطه آن با اختیار زنان
یک فعال حقوق زنان از ایران در بعدازظهر یکشنبه تحقیق خودش را در رابطه با زندگی مجردی زنان ارائه داد. در این نوع زندگی دخترها و پسرهایی که بدون قرارداد با هم زندگی میکنند، از مرزهایی که سنت و شریعت تعریف کرده میگذرند. او با ده زن تهرانی و شهرستانی ساکن تهران مصاحبه کرده بود. سن آنها بین ۲۵ تا ۳۵ سال بود و اغلب این شیوه ی زندگی را پنهان از نزدیکانشان انتخاب کرده بودند.
این زنان اشتراکاتی داشتند از جمله داشتن مشکلات اقتصادی، تامین هزینه های زندگی به تنهایی، تحت فشار نگاه همسایه ها قرار داشتن، آگاهانه نبودن انتخاب و ترس از دست دادن دوست پسرشان در صورت عدم رابطه جنسی، حس دست دوم بودن و باکره نبودن.
این سخنران گفت، پس از پایان تحقیقم، بیشتر از اینکه به پاسخی برسم، پرسش های بیشتری برایم به وجود آمد. چرا این پیچیدگی ها در جامعه ایران هست؟ به چه ربطش دهیم، به سنت ربط دهیم، به مذهب ربط دهیم، به اقتدار مردسالاری که در تاریخ ایران بوده، به کدام قسمت ربط دهیم؟
سخنران همچنین به دغدغه ها و نگرانی های فکری این زنان پرداخت و تأکید کرد که تمام زندگی های مجردی اینگونه نیست و این ها فقط در مورد کسانی بود که با مردی زندگی می کردند.
پس از سخنرانی بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.
در ادامه پریا با گیتار قطعاتی نواخت.
شالوده جنسیتی، آینهای از جامعه
خورشید مصلحی سخنران بعدی از آلمان بود. خورشید متولد ۱۳۶۶ در آلمان، دانشجوی رشته علوم اجتماعی، انگلیسی و آلمانی دانشگاه کلن است. علاقه ی او به سیاست از دوران کودکی و شرایط خانواده اش به عنوان پناهنده ایرانی در آلمان و فعالیت آنها شکل گرفت. او هم اکنون تز خود را در رابطه با ساختار جنسیت و ممانعت از الگوسازی های جنسیتی در مدارس و سیستم آموزشی و بویژه قالب جنسیتی در مدارس به عنوان یک نهاد آماده می کند.
خورشید سخنرانی اش به زبان آلمانی بود و فهیمه فرسایی آن را ترجمه می کرد. او با نمایش نمودارهایی نتایج پژوهش خود را با حاضران در میان گذاشت.
سخنران در تحقیق اش وضعیت تحصیلی پسران و دختران در آلمان را بررسی کرده، به تفاوت های رسیدن به سطوح تحصیلی بالا و راهیابی به دانشگاه بین آنها پرداخت و آموزش یکسان برای جنسیتهای مختلف را باعث دیده شدن تفاوتها دانست که از آن طریق مشخص میشود چه ساختارهایی باعث تبعیض میشود و تضادها کدامند.
او گفت، مدرسه نقش تعیینکنندهای در شکلگیری جنسیت اجتماعی دانش آموزان دارد که سرانجام به یک آگاهسازی میرسد.
آریایی بودن یا نبودن، مسئله این است!
درنا حاتملوی متولد ۱۳۶۱ تبریز، بزرگ شده ی آلمان و فارغ التحصیل رشته تاریخ قرون وسطا و عصر جدید و همچنین علوم سیاسی و زبان و ادبیات ایتالیایی از دانشگاه گیسن است. او از سال ۲۰۱۱ به عنوان کارمند علمی دانشگاه بوخوم مشغول گذراندن دوره ی دکترا است و موضوع پایان نامه اش ‘نقش قضات آلمانی در پرداخت غرامت به آسیب دیدگان جنگ جهانی دوم† می باشد.
پرسشنامه ای پیش از کنفرانس در سایت بنیاد پژوهش های زنان قرار گرفته بود و از شرکت کنندگان در کنفرانس خواسته بودند تا آن را پر کنند. حدود ۱۰۰ نفر (از جمله من) این پرسش نامه ها را پر کرده بودند. درنا ارزیابی این پرسشنامه ها را برعهده داشت.
درنا حاتملوی
او با مطرح کردن یک یک پرسش ها، نحوه پاسخگویی به آن ها را اعلام کرد و در پایان نظری (کامنتی) را روی این پرسش که†آیا زنان از الگوی زیبایی غربی، موی بلند و پوست روشن تقلید می کنند؟† خواند. در این کامنت آمده بود:†ما ایرانی و از نژاد آریایی هستیم و پوستمان روشن است بخصوص کسانی که در شمال ایران زندگی می کنند، موهای طلایی و چشمان آبی دارند.† درنا روی این کامنت درنگ کرد تا بگوید، مفهوم آریایی بودن ربطی به نژاد ندارد و به اشتباه در مورد تبار و نژاد انسان ها به کار برده شده. او گفت، بخشی از ایرانی ها تصور می کنند آریایی هستند این کلمه را در آلمان باید در گیومه استفاده کرد چون مجازات دارد. آنها خود را آریایی و نژاد برتر می دانند. این کلمه آریایی نه به نژاد ربط دارد نه به تبار بلکه کلمه ای است که توسط زبانشناسان درست شده.
درنا کمی به ریشه زبان های هندوژرمن و هندوایرانی پرداخت و گفت: آریایی یک مفهوم زبانشناسی است و فقط به زبان های هندوایرانی مربوط می شود. یعنی یک [انتقالی] از زبانی به نژادی صورت گرفته. آریایی بودن و بالیدن به داشتن نژاد آریایی در زمان ناسیونال سوسیالیسم، به کشته شدن شش میلیون انسان (یهودی ها، اقلیت های قومی و همجنس گرایان و ناتوایان جسمی) انجامیده. من نژاد آریایی ندارم بلکه از آذربایجان می آیم و ایرانی ها هم نژاد آریایی ندارند، بلکه ایران کشوری است که در آن ملیت ها و قوم های مختلف زندگی می کنند با زبان ها و گویش ها و فرهنگ های مختلف که هر روز مورد تبعیض قرار می گیرند. بنابراین پیشنهاد می کنم که موضوع آینده کنفرانس، زنان اقلیت در ایران باشد.
درنا سخنرانی اش را به آلمانی ایراد کرد و فهیمه فرسایی ترجمه ی این بخش را برعهده داشت.
ارزیابی کنفرانس
در ساعات پایانی کنفرانس به سنت همیشگی اعضای کمیته ی اجرایی در کنار گلناز امین جمع شدند تا سه روز کنفرانس را مورد ارزیابی قرار دهند.
گلناز امین از زحمات کمیته اجرایی بویژه هلن (ناهید نصرت) سپاسگزاری کرد. از الهه امانی خواست به عنوان نماینده کنفرانس بعدی که در لس آنجلس برگزار می شود، به روی صحنه برود و پیشنهادات خود را در مورد موضوع کنفرانس بعدی بدهد. الهه امانی سه موضوع را پیشنهاد داد و در عین حال از همه خواست تا پیشنهادات خود را هم مطرح کنند: چگونه جهانی بیندیشیم و چگونه محلی فکر کنیم؟/ ـ زنان، مشارکت سیاسی، تشریک مساعی و سازماندهی برای تغییر/ ـ جنبش زنان و نقش مردان.
در ادامه اعضای کمیته اجرایی خود را معرفی کردند و سپس شرکت کنندگان در سالن پشت میکروفن قرار گرفتند و نظرات خود را ابراز کردند.
کم بودن زمان پرسش و پاسخ، مسلط نبودن گردانندگان میزگردها و تأخیر در شروع برنامه ها از جمله انتقادات بود، ضمن آنکه بسیاری نیز از برگزاری کنفرانس و زحمات کمیته اجرایی سپاسگزاری کردند.
نحوه ی رسیدگی به مقالات ارسالی نیز مورد انتقاد قرار گرفت و گفته شد باید دانست چه کسانی در چه سطحی یک مقاله را رد یا انتخاب می کنند.
چند نفر به زیاد بودن تعداد سخنرانان و حتی برنامه های هنری اشاره داشتند به طوری که فرصت را از شرکت کنندگان برای تبادل نظر و دیدار و آشنایی با هم گرفته بود.
در مورد تاخیر در شروع برنامه ها، کمیته اجرایی اشکال را از هر دو سو دانست. شرکتکنندگان به موقع به سالن نمی آمدند و به همین خاطر زمان شروع برنامه را به عقب میانداختند.
همچنین توضیح دادند که با بودجه اندکی که دارند توان استخدام افراد حرفه ای برای گردانندگی میزگردها را ندارند و اعضای کمیته ی اجرایی هر یک در زندگی روزمره دارای شغل های متفاوتی هستند ولی مجبورند از نیروهای خود برای گرداندن میزگردها استفاده کنند.
جشن پایانی مراسم توسط گروه موسیقی زنان «اینفخ زو» از کلن در محوطهی بیرون از سالن در فضای باز اجرا شد.