برگرفته از: شهروند – تورنتو
None
مسئله این است. اینکه باشی اما نباشی. نمایشی مکرر و پوچ از جنس مرگ و روزمرگی در فضاهایی از کنشگری زنان. این بار هم میشد از کنار حضور غایب سلیمه فتوحی، زنی کنشگر، از ملیت عرب زیر ستم در ایران، در کنفرانس ‘بنیادش† گذشت و هیچ نگفت. آب از آب که تکان نمیخورد، میخورد؟ در دویچه وله حتی اعلام شده بود که وی به قصد مقابله ‘با عربستیزی در بین اقشاری از ایرانیان† و ‘دوستی با عربهای ایران و همبستگی با زنان عرب منطقه و انعکاس مبارزات آنان در جامعهی آلمان† به کنفرانس کلن فراخوانده شده است تا نشست و گفت وگویی را با حضور یک زن فمینیست انقلابی از مصر بگرداند. اما سرانجام ورق سر بزنگاه برگردانده شد و طرحی شرمآور از انکار و بیاعتنایی و هیچانگاری بر صحنه پیاده شد. آری بهتانگیز است اما ما دیگر به بهت خویش و این گونه ‘تصادفات† روزمره خو کردهایم. در سراسر این بیست و چهار سالی که از برگزاری کنفرانس های بنیاد میگذرد، هیچگاه نشانهای امیدبخش رؤیت نشد تا ما باور کنیم که ‘بنیاد† گلناز امین به راستی خواستار سخنرانی و گفت وگو با سلمیه فتوحیهای ایران است. در این نهاد همواره گرایشی نیرومند برای ترویج ایدئولوژی پدرسالار نیاکانی و ناسیونالیسم ایرانی در قالب ‘فمینیسم ایرانی† خود را پیش رانده است. و چنین رفته است تاکنون. در این میدان، خوش نیّتیهای دیگر زنان نیز، اغلب به نافرجامی های افسوسبار انجامیده است. کنفرانس کلن هم یک نمونه دیگر بود. آمدند، در نشست با امل رامسیس مصری، زن کنشگر عرب ایرانی مسلط به زبان عربی و فارسی را معطل نشاندند آن بالا تا برنامه را در واقع نگرداند. ‘ریش و قیچی† را، اما، دادند به دیگری که امل را معرفی کند و گفتگو با وی را از انگلیسی به فارسی (و برعکس) ترجمه کند و بگرداند. و بعدتر اذنی هم دادند که اگر سلیمه بخواهد، میتواند در آن میانه حرفی بپراند. و دیگر نپرسیدند که او چرا و چگونه باید در این بازی مضحک حرفی بپراند؟ مگر ‘سکوت سرشار از ناگفتهها† کافی نبود؟
از راست سلیمه فتوحی و هایده درآگاهی در جلسه سخنرانی امل رمسیس
آری جانم، کاری کن که انگلیسی شود. بهانه و توجیه برای به کارگیری زبان انگلیسی که فراوان است. برنامه کله پا هم شد، شد. تو فقط هر ترفندی میدانی، به کار بند تا زبانم لال یک کلمهاش ‘عربی† نشود! آخر این طوری شیکتر هم است، نه؟ و مهمتر از همه، به اتوریته گرایش ‘فارس ـ محوری† و ‘عربستیزی† بیش از این خدشه وارد نمیشود. برنامه هنری شب اول هم که تا دلت بخواهد، شد فولکلوریک آذربایجانی. پس دیگر جای نق و نوقی نیست. بفرما! به یک زن لبنانی هم که اجازه دادند کمی خودش را با آهنگی عربی (بیکلام) بچرخاند. تقصیر ما چیست؟ آخر موسیقی و رقصی از این عربیتر و هنریتر و حرفهایتر و ارزشمندتر پیدا نمیشد… بله؟… چه؟ … کمی بلندتر لطفاً!… مسائل زنان ملیت های زیر ستم؟ کردستان و بلوچستان و ترکمنستان هم؟ چه فرقی میکند دوست عزیز؟ اقوام گوناگون که دیگر جنسیّت منسیّت ندارند. آخر بچهای که هنوز زبان فارسی حالیش نیست، مدرسه به زبان مادری میخواهد چکار؟ حالا چرا بحث به اینجا کشید؟ مگر نگفتیم که نژادپرستی مذموم است. ما از هر قوم و نژادی که باشیم، هویت ایرانی داریم و از این زبان ها و هویت ها و فرهنگ ها مطلقاً سر درنمیآوریم؟ و مگر آگاه نیستی که در این ربط همۀ ما ‘از بیخ عربیم†. همبستگی از این بیشتر؟ آخر حرف حساب شما چیست؟ دیگر مرگ میخواهی، برو گیلان!
در پایان آن نشست، شاهد بودیم که سلیمه فتوحی چگونه با متانت به ندای ناهید نصرت (از کمیتۀ کلن)، لبیک گفت و چند جملهای به گوش ما رساند. او با سری افراشته و امید به سالی دیگر و بهتر، از زنان کمیته برگزارکننده صمیمانه سپاسگزاری کرد. و من با خود میاندیشیدم: سالی دیگر و بهتر؟ با کدامین نهاد؟ با کدامین آرایش نیرو؟ سالی دیگر و سدهایی دیگر؟ سالی دیگر و حذف هایی دیگر؟ سالی دیگر و زخم هایی دیگر؟ سالی دیگر به ساختار و سنت و سیاست پدرسالاری؟ آن هم به نام ‘جنسیت و حقوق زن†؟ بر بستر تبعیض زبانی و هویتی؟ یک بار دیگر؟ بودن اما نبودن، برای دل خوشکنک من و تو؟
سلیمه در حقیقت بزرگواری میکرد. او به صحنه نیامده، بیصدا و کنشی اعتراضی، به امید آیندهای بهتر برای همکاری، از صحنه رفت و در جمعیّت گم شد. شرم و حیرت ناشی از آن صحنهچینی و کارگردانی هنوز برجاست؛ دست کم برای نظارهگرانی چون من.