از وقتی دست اندکار نمایشگاه “امید نام من است” شدهام، توجهم به کارهائی از این دست بیشتر شده است. چگونه می توان خاطرهها و یادگارهای شخصی را به حوزه عمومی برد و این را در خدمت شکل گیری حافظه تاریخی قرار داد؟ اخیرا مطلع شدم که نمایشگاهی در شهر وایمار تحت عنوان “گولاگ” دایر شده که با اسناد و یادگارهای خصوصی رنج انسانهائی را که در دوره استالین به بیگاری در شرایط طاقت فرسای اردوگاه ها محکوم شدند، نشان می دهد. گزارشی هم در سایت دویچه وله –فارسی- از این نمایشگاه دیدم که مرا برای دیدن آن مصمم کرد.
وایمار، این شهر زیبای تاریخی، هم افتخار داشتن گوته و شیلر را بر پیشانی خود دارد و هم ننگ بوخن والد را که در نزدیکی این شهر واقع است. سالها پیش به بوخن والد رفته بودم و ساعتها گوشه و کنارش را جستجو کرده بودم تا شاید از پس غبار زمان درد زجرکشیدگان این اردوگاه را حس کنم. در همان سفر به خانه گوته هم رفتم تا روی دیگر تاریخ اعجازانگیز بشریت را هم دیده باشم.
“گولاگ” و بوخن والد در نزدیک هم طعن تاریخ را یادآوری می کنند: یکی تحت لوای “ترور سرخ” و دیگری با شعار جنگ علیه بلشویسم جهانی، ولی مرگ از گرسنگی و کار اجباری دور از طاقت آدمی و اعدام نقطه مشترک هر دو بود. گذشت زمان و حوادث تکان دهنده دهه ٩٠ سده گذشته، امروز این فرصت را به ما می دهد که از ورای ایدئولوژی حقیقت را ببینیم.
گولاگ مخفف نام اداره اردوگاههای کار و زندانها است که با کتاب “مجمع الجزایر گولاگ” الساندر سولژنیتسین در سال ١٩٧٣ به واژگانی که مشخص کننده دوره و مکانهای معین خشونت هستند، اضافه شد. در زمان استالین گولاگ نام دیگری هم داشت که گویا تنها در سردر آنها نوشته شده بود: اردوگاه کار اصلاحی
نمایشگاه گولاگ در شهر وایمار، محصول همکاری مشترک بنیاد “یادبود ارودگاه کار اجباری بوخنوالد” آلمان و سازمان حقوق بشری “یادبود” (مموریال Memorial) روسیه، در موزه دائمی شیلر دایر است.
می بینم که بیشتر بازدیدکننده ها سراغ شیلر می روند ولی تعداد کسانی هم که برای دیدن “گولاگ” آمده اند، کم نیستند. سکوت سنگینی بر فضا حاکم است که گاه با صدای آهی کشدار، که از عمق دل برمی خیزد، همراه می شود. آه همسرم است.
ردپاها و شهادتها
در ابتدای ورود نقشهای بزرگ از اتحاد جماهیر شوروی سابق را مقابل خود می بینیم که نقطههای قرمز رنگ فروانی روی آن نشانهگذاری شدهاند. بیش از ٣٧٠ نقطه، گسترده در سراسر سرزمین بزرگ شوروی، مکان “گولاگ” ها را نشان میدهد. سر را که برمی گردانیم ماکتی از یک برج مارپیچ را می بینیم. این برج، که ماکت اصلی آن در سال ١٩٢٠ در انترناسیونال سوم به نمایش درآمد، بنا بود ۴٠٠ متر ارتفاع داشته باشد. این برج عظیم می بایست نماد جامعه ایدهال نوین باشد. ولی هرگز ساخته نشد.
در کنارههای دیگر نمایشگاه، اسناد و یادگارهای شخصی را می بینیم که تصویری از رنج و فلاکت محکومین گولاگ را نشان می دهند. یک ظرف آلومینیومی کج و کوله، کت و کفشهای وصله شده در یک ویترین، پیراهنی مندرس و رنگ و رورفته در ویترینی دیگر. می خوانم که والنتینای جوان به هنگام دستگیری در سال ١٩٣٨ این لباس را به تن داشت و یک سال که در اردوگاه ماند، همچنان آن را به تن داشت. همین یک تکه لباس با چند خط توضیح سرگذشتی را حکایت می کند. این اشیادر این نمایشگاه معنای دیگری را تداعی می کنند. آن ظرف غذا خوردن را تداعی نمی کند، گرسنگی را در آن می بینیم و لباس و کفشهای مندرس از سرمای تن می گویند.
(در نمایشگاه “امید نام من است” دو تکه پیراهن –شلوار و پیراهن- زن جوانی در داخل ویترینی کوچک حکایت سالهای زندان است. او می گوید با همین لباس دستگیر شدم، شکنجه شدم و سالهای زندان را گذراندم. سالها آنها را شستم و شستم و وصله زدم. با این همه دوام آوردند مثل خود من.)
یک پاکت نامه اندوهگین در ویترینی خبر مرگ کسی را می دهد. روی پاکت با خطی کج و معوج نوشته شده که گیرنده مرده است و نامه را به خانواده برگردانده بودند. در ویترین دیگری یک پارچه گلدوزی رنگ و رو رفته را می بینم: شاخه گلی پشت نرده ها. و کمی آن طرفتر چند طرح سیاه قلم توجهم را جلب می کرد. این نقاشی ها که باید کار یک نقاش حرفه ای باشد ساکنین گولاگ را در عین کار نشان می دهد پشت سر آنها نگهبانی با اسلحهاش ایستاده است. در یکی از کابینها روایت شاهدان و بازماندگان را می خوانیم. با فشار دادن دگمهای که به دیوار کابین قرار دارد، روایتهای دیگری را هم می شنویم. دگمه را فشار می دهم و گوش می دهم در همین حال گزارش دیگری را می خوانم. گوئی سرم به دور خود می چرخد. یکی از مرگ از گرسنگی می گوید و صدای دیگر از کار سخت با ابزار ابتدائی.
در توضیح یکی از عکسها می خوانیم که در گولاگها “برنامه های فرهنگی برای تغییر تربیت” زندانیان ترتیب می دادند تا از آنها “انسانهای نوین” بسازند. در بعضی اردوگاه ها روزنامه های دیواری و چاپی وجود داشت در خدمت تبلیغ به بیرون و بزک چهره گولاگ.
در کنار این نمونه ها اسناد، عکس و اطلاعات زیادی برای شناخت سیستم گولاگ به نمایش گذاشته شده است. بسیاری از کسانی که به اتهام “خیانت” روانه گولاگها شدند، منتقد سیاسی حزب کمونیست بودند یا از کادرهای ارتش سرخ، که کشور شوراها را پایه گذاشتند. خیلی ها هم شهروندان عادی بودند. بسیاری از آنها جان خود را در اثر گرسنگی و سرما در اردوگاه ها از دست دادند یا تیرباران شدند. تبعیدیان به گولاگ اغلب همراه با خانواده رهسپار می شدند. کودکان هم ناچار بودند در بیگاریهای کمرشکن شرکت کنند.
امروز مشخص گردیده که حدود ۲۰ میلیون نفر در فاصله سالهای ۱۹۲۹ تا ۱۹۵۶ در این ارودگاهها به بیگاری کشیده شدند. و دو میلیون و ششصد هزار نفر جان خود را از دست دادند.
یادبود (مموریال)
از اواخر دهه ٩٠ زندانیان سابق و فعالان حقوق بشر شروع کردند به جستجوی مکانهای گولاگ و جمع آوری یادگاریها، نامه ها، عکسها، اسناد، نامها و هر آنچه که ردپائی از ساکنین آنها بدست می دهد. آنها جامعه یادبود (مموریال) روسیه را بنا نهادند. آندره ساخاروف، فیزیکدان ناراضی، از بنیانگذاران آن بود.
مموریال وظیفه خود را روشن ساختن و شفاف کردن تاریخ تحریف و سانسور شده توسط حکومتهای گذشته شوروی با تمرکز اصلی روی دوره استالین، و مقابله با فرهنگ فراموشی قرار داده است. در این مدت بیست و چند سالی که از تاسیس این جامعه می گذرد، دست اندرکاران آن توانسته اند آرشیو نسبتا جامعی تهیه کنند و در معرض دید همگان قرار دهند. آنها شهادتهای شفاهی بازماندگان گولاگ، نام و زندگی نامه قربانیان را جمعآوری و متشر می کنند. نتایج کار مموریال تا کنون در چندین جلد کتاب منتشر شده است.
اقدام دیگر مموریال حفظ مکانهائی است که زمانی اردوگاه بیگاری بودند و بعدها بصورت خرابه و بی نام و نشان رها شده بودند. این مکانها حامل بخشی از تاریخ سیاه جامعه روسیه است و نباید فراموش شود. مموریال همچنین برای مقابله با فراموشی اقدام به ایجاد بناهای سمبلیک یادبود در گولاگها و زندانها کرده است. نخستین بنای یادبود در ٣٠ اکتبر ١٩٩٠، روز زندانیان سیاسی، جلوی زندان معروف و بدنام لوبیانکا در مسکو برپا گردید.
مموریال روی موضوعی انگشت گذاشته، که هنوز تابوی آن در جامعه نشکسته است. روسیه امروزی تمایلی به بازنگری تاریخ آن دوره ندارد. سیاستهای دولت پوتین، که می کوشد گذشته مسکوت بماند، فضای بی تفاوتی نسبت به گذشته را در جامعه تشدید میکند. مموریال فضای سکوت را می شکند و با برگزاری سخنرانیها و اکسیونها و ایجاد بحث و گفتگو مردم را به چالش با گذشته فرامی خواند.
بی تفاوتی نسبت به دوره استالین، ضمنا چشم پوشی بر نقض حقوق بشر در حال حاضر و نادیده گرفتن جنایتهائی است که در چچن صورت می گیرد. مموریال کار خود را محدود به گذشته نکرده و در مسائل روز هم درگیر می شود. مموریال در افشای عملکرد ارتش روسیه در چچنستان چون وجدان بیدار جامعه عمل کرده، موارد نقض حقوق بشر را ثبت و مورد تحقیق قرار می دهد.
مموریال نوعی از کمیسیون حقیقت
مموریال شکلی از کمیسیون حقیقت است. با این تفاوت که فعالیت آن، جستجوی “حقیقت تاریخی” است برای نگارش درست تاریخ و ادای دین به قربانیان. در حالیکه کمیسیون حقیقت در کنار وظایفی که برای درست نویسی تاریخ است، پیگیر دادخواهی هم است. کمیسیون حقیقت نه فقط صدای قربانیان را به گوش دیگران می رساند، بلکه همچنین شناساندن عاملان و آمران نقض حقوق بشر را هم جزو وظایف خود می داند و خواستار عدالت است.عدالت موضوع مموریال هم هست ولی او برقراری آن را در آگاهی تاریخی مردم می بیند.
بر خلاف کمیسیون حقیقت که فعالیتش به یک دوره زمانی از قبل تعیین شده محدود است، مموریال یک سازمان یا “جامعه” دائمی است.
• نمایشگاه “گولاک” در وایمار آلمان، ٢٠ آگوست تا ٢١ اکتبر ٢٠١٢