اخبار روز: برای زال ممد که نه تحصیلاتی داشت ونه هیج حرفه ای آموخته بود آسانترین راه بدست آوردن پول ایجاد مرکزی بود که دردسر کارگر و مواد اولیه را نداشته و نبایستی به دانش تخصصی خاصی مجهز باشد. وی زمینی در ناحیه جنوب غربی تهران و در نزدیکی دروازه قزوین داشت که خارج از محدوده بافت شهری قرار گرفته بود.
او در زمین مذکور اقدام به ساختن خانه های کوچک مجاور هم نمود و در این منازل تعدادی زن را اسکان داد و نام آنرا شهرنو گذاشت. با توسعه بافت شهری کم کم این منطقه در محدوده شهر تهران قرار گرفت و بدستور نخست وزیر کودتا فضل الله زاهدی بدور این محله که از دو خیابان تشکیل میشد حصاری کشیدند و نامش را قلعه زاهدی
نهادند زیرا که افراد این قلعه در حق حکومت کودتا خدمات زیادی کرده بودند، بعدها زال ممد مجبور شد کلمه زاهدی را از افواه پاک کند. قلعه شهرنو خود شهری شد نابهنجار در دل شهر بزرگ تهران، در این محدوده هیج نوع روابط حقوقی و قانونی حاکم نبود. حرف اول را همیشه زال ممد و نوچه های ریز و درشت او میزدند. نوچه های زال ممد را مردانی تشکیل میدادند که همگی سابقه شرارت، چاقوکشی، تبه کاری و زندان داشتند، اینجا مکانی بود که همه نوع خلاف و حتی جنایت در آن صورت میگرفت. در این مرکز کاروکسب زال ممد، زنان سیه روز بکار فروش تنها محصولی که داشتند، یعنی بدنشان اشتغال داشتند.
البته همین زنان بودند که در غروب روز بیست و هشت مرداد سال هزار و سیصد و سی دو بهمراه شعبان بی مخ و بسرکردگی ملکه اعتضادی (که به دلیل فعالیت چشمگیر و خدماتی که در کودتای بیست و هشت مرداد و با ایفای نقش رهبری فواحش شهرنو انجام داد از سهامداران بانک ایران و ژاپن شد.) حکومت ملی دکتر مصدق را سرنگون و به دست شاه از فرار برگشته دادند، فرزندانی که در این شهر بدنیا میامدند در اکثریت، پدر مشخصی نداشتند و بعلت رشد یافتن دراین محدوده از همان اوان کودکی با انواع و اقسام انحرافات و بزهکاریها آشنا شده و در بزرگی یا فاحشه (زنان) و یا چاقوکش، کار چاق کن، دزد و جیب بر میشدند (مردان). ناگفته نماند که پسران نیز بسته به میزان زیبائی اشان مورد تجاوز جنسی مردان گرداننده قلعه قرار میگرفتند. در این محدوده اعتیاد و امراض جنسی نیز رواج داشت و ای چه بسا که زنان جوانی بعلت سفلیس رخت به دار فانی کشیدند. کتک خوردن، مورد سوء استفاده قرارگرفتن، اسارت و بهره کشی از این زنان نگون بخت توسط باندهای تبهکاری بود که زنان و دختران را بامید اینده ای بهتر به شهرنو میکشاندند. هر زن تازه واردی در این شهر تحت سرپرستی مردی قرار میگرفت که بایستی از او اطاعت میکرد و همین مرد همه دستمزد او را تصاحب میکرد. فرار برای این زنان از قلعه غیرممکن بود، در بدو ورود از این زنان سفته های با مبلغ بالا دریافت میداشتند. هر زن بایستی روزی دوازده تا سیزده ساعت کار میکرد تا دچار خشم و غضب سرپرستش واقع نشود، این زنان در حوالی سن سی سالگی دیگر بدرد کار نمیخوردند و علیل و ناتوان میشدند.
با فروپاشی حکومت پهلوی تصور بر این بود که با وجود آمدن حکومت اسلامی حمایت از این زنان و فرزندان انها و آوردن آنها به سطح جامعه و دادن آموزش به آنها و مهیا کردن یک زندگی درخور شان انسان و از بین بردن فقر،
معضل این بخش از زنان و کودکانشان، حل خواهد شد، ولی متاسفانه این مشکل هم مثل هم مشکلاتی که در جمهوری اسلامی راه حل درستی برایشان ندارند با پاک شدن صورت مسئله حل شد. راه حلی که درنظر گرفته شد بسیار تبهکارانه تر از راهی بود که زال ممد در پیش گرفته بود. خلخالی بولدزر گذاشت و این محله را تخریب و تعدادی از زنان قلعه را هم اعدام و بقیه اهالی را به خانه ثابت پاسال منتقل کرد و آب توبه به سرشان ریخته و از آنها به انحاء مختلف استفاده نمودند. (خانه ثابت پاسال ساختمانی است سنگی و عظیم و در نبش یک کوچه درخیابان جردن واقع است، هم اکنون یکی از خانه های وزارت اطلاعات است و بنام ساختمان سنگی نامیده میشود)، زنان مسن تر که به جمع خواهران ارشاد دهنده درآمدند و در سطح جامعه به بقیه زنان وظیفه امر به معروف و نهی از منکر را عهده دار شدند و یا درجلوی در دانشکاه به سرپرستی شخصی بنام زهرا خانم بساط کتاب گروهها را بهم میزدند. آنها که جوانتر بودند در زندان ها زندانبان زنان مبارز گشتند و انها را تحت شکنجه قرار دادند. به آنها گفته شده بود هرچقدر بهتر شکنجه کنید، راحتتر به بهشت میروید. معلم آنها طلبه عقب مانده و جوانی بنام هادی غفاری بود، مردان نیز به هیئت برادران کمیته چی و موتورسواران چند منظوره درخدمت ارباب زور قرار گرفتند و همه نوع ظلم و ستمی که میتوانستند و هنوز هم میتوانند، درحق افراد جامعه روا داشته و میدارند. همانها بودند که بر لبان زنان تیغ کشیدند و بصورت بعضی اسید پاشیدند. ناگفته نماند که بانوی وکیل مجلس خانم عشرت شایق نماینده تبریز در مجلس در اسفند هزار و سیصد و هشتاد و سه گفت اگر فقط ده نفر از زنان روسپی اعدام شوند، روسپیگری از صحنه ایران محو خواهد شد. انگار روسپیگری شغلی است که زنان نگون بخت از سرعیش و عشرت و شادی به آن تن داده اند.
بهمین دلیل بعد از ویران شدن قلعه باندهای جنایتکاری تحت عنوان دفاع از اسلام و تزکیه جامعه دست به قتل های زنجیره ای در تهران و بعضی از شهرها زدند. و آسیب پذیرترین و بی پناهترین زنان جامعه را تحت عنوان پاک کردن جامعه از فساد به قتل رساندند. در این مورد هم مثل همه موارد دیگر به مردانی که در شهرنو بر جان و مال و زندگی زنان خودفروش حکومت میکردند کوچکترین آسیبی نرسید و از هرنوع مجازاتی مصون ماندند.
فحشا یکی از قدیمیترین دردهای جوامع بشری است، در نظامهای مردسالار و مذهبی که زنان از موقعیت فرودست تری برخوردارند، فحشا بیشتر رواج دارد تا در جوامع آزاد و دموکراتیک، فقر و احتیاج زنان را وادار به فروش تنها کالائی که دارند (بدنشان) میکند. خمینی گفت ما با سینما مخالف نیستیم با فحشا مخالفیم، حکومت مدعی بود اگر تعدادی از زنان نگون بخت فاحشه را به جوخه اعدام بسپارد معضل تن فروشی حل خواهد شد،، در جامعه ای که حق طلاق با مرد است و برای زنی که بدلیل بچه دار نشدن هیچ سازمانی پشتیبان او نیست و مرد حق دارد بدون هیچ دلیل دیگری همسر سترون خود را طلاق دهد و در جامعه رها سازد، برای این زن اگر سواد نداشته باشد، اگر خانواده ای که او را حمایت کند وجود نداشته باشد و حاکمیت هم او را تحت حمایت خود قرار ندهد، چه راه دیگری جز فروش تن باقی میماند. بعلت ناتوانی در حل مشکلات موجد روسپیگری، آقایان علما ساده ترین راه حل را انتخاب نمودند. و فحشا را قانونی اعلام کردند و نام آنرا صیغه نهادند. با اشاعه صیغه پدیده ای بنام زنان خیابانی بوجود آمد و بسرعت گسترش پیدا کرد. فحشا حالا دیگر از قلعه به سطح شهرها کشیده شده است. درشرایط کنونی که بیکاری بیداد میکند و گرانی مواد غذائی و مسکن که نیازهای اولیه زندگی است، عدم امکان تشکیل خانواده، فشارهای خانوادگی و… جوانان بسوی اعتیاد و فحشا کشیده میشوند.
در جمهوری اسلامی نه تنها هیچ راه حل اساسی و درخورشان انسان برای جلوگیری از این پدیده وجود ندارد، بلکه ترویج صیغه و قیمت گذاری بر روی انواع زنان از باکره تا تازه بکار گرفته شده و زنانی که از دیرزمانی در این حرفه هستند، در استان قدس رضوی راه کشیده شدن به این راه را آسان و آسانتر نموده است. مدیرکل دفتر امور آسیب دیدگان اجتماعی سازمان بهزیستی در سال هزاروسیصدو هشتادو هشت میگوید میانگین سن دختران فراری در تهران نه تا هفده سال است. در گزارشی دیگر یک کارشناس أسیب های اجتماعی در همان سال از وجود باندهای تبه کاری خبر میدهد که تعدادشان به هشت هزار بالغ میشود. بعضی از این باندها دختران را بامید اینده ای طلائی از ایران خارج نموده و در شیخ نشین های خلیج فارس به فروش میرسانند. معینی کارشناس دیگر آسیب های اجتماعی میگوید طبق آمار در مدت هفت سال سن فحشا از بیست و هشت سال به زیر بیست سال رسیده و در حال حاضر این سن تا سیزده سالگی تنزل کرده است. اسیب شناس دکتر امان الله قرائی مقدم این سن را ده سال ذکر میکند.
آقای معینی میافزاید که هم اکنون سیصد هزار تا ششصد هزار زن خودفروش درجامعه قابل ردیابی هستند. بعلت فقدان مناسبات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی سالم پایان دادن به پدیده روسپیگری کاری است محال و غیرممکن، تعصبات خشک خانواده های مذهبی نیز از جمله عواملی است که فراز از خانه را راه حل بدست آوردن آزادی میداند.
فقر که علت اصلی فحشا است بعضی از زنان شوهردار را نیز برای سیرکردن شکم خانواده و بدست آوردن نان واداربه تن فروشی کرده است. این زنان مستاصل که هیچ حرفه ای نمیدانند و فاقد سواد میباشند آخرین راه حل را خودفروشی میدانند. در ایران گسترش میزان تن فروشی به مرز نگران کننده ای رسیده است.
درحال حاضر فواحش پیر، خانه های فسادی راه اندازی کرده اند و از دختران فراری برای ارضای امیال جنسی مردان استفاده میکنند. دکتر مقدم آسیب شناس میگوید: از بین پنجاه و سه هزار زن خودفروشی که زندانی بوده اند دختران بین دوازده تا بیست و پنج سال بیشترین تعداد را تشکیل میدهند. فقر، ناتوانی زنان در تامین مایحتاج اولیه زندگیشان، طلاق و روی برگشت نداشتن به خانواده مادری، زندگی در محلات فقیر و جرم خیز، افزایش حاشیه نشینی و مهاجرت، بیسوادی و اعتیاد و نداشتن مهارت کاری عوامل اصلی تقویت فحشا هستند.
بدون داشتن یک سیستم حکومتی سالم برکندن ریشه فحشا محال و غیرممکن است. کشور ما کشور ثروتمندی است و با داشتن سیستم حکومتی که دین سالار و ولائی نباشد و رفاه و آموزش مناسب را به افراد جامعه عرضه کند میتوان جامعه را از لوث همه انحرافات از جمله فحشا و اعتیاد پاک کرد.