شنبه شب (۱۰ مارس / ۲۰ اسفند) در خانه “آنه فرانک” در فرانکفورت نمایشگاه “امید نام من است” با حضور منیره برادران، پرستو فروهر، شهردار فرانکفورت و مدیریت خانه آنه فرانک و حدود ۳۰۰ نفر بازدیدکننده ایرانی و آلمانی گشایش یافت.
ببینید: گزارش تصویری از نمایشگاه
سازماندهندگان اصلی نمایشگاه منیره برادران و پرستو فروهر هستند که اما به گفته خودشان با کمک شمار بسیاری از ایرانیان و آلمانیها موفق به تحقق ایده نخستین برگزاری چنین نمایشگاهی شدهاند. در این نمایشگاه یادگارهای زندان و فرار ایرانیان در دهه ۱۳۶۰ در معرض دید عموم قرار گرفته است.
منیره برادران
انتخاب خانه آنه فرانک در فرانکفورت برای برگزاری این نمایشگاه خود نمادین است. آنه فرانک دختری جوان، یهودی و آلمانی بود که در سال ۱۹۳۴ همراه با پدر و مادرش به هلند گریخت تا به چنگ رژیم نازی نیفتد، اما کمی پیش از پایان جنگ جهانی قربانی سیاست نسلکشی ناسیونال سوسیالیستهای آلمان شد. او هنگامی که با خانوادهاش در خانهای در آمستردام مخفی شده بود افکار و احساساتش را در دفتر خاطرات روزانهای ثبت کرد. این دفتر خاطرات که پس از جنگ توسط پدر آنه، اتو فرانک، منتشر شد هم اکنون سندی تاریخی به شمار میآید و نویسنده آن آنه فرانک نیز به نمادی برای همه قربانیان سیاستهای جنایتکارانه و ضدبشری حکومتهای توتالیتر و ایدئولوژیک تبدیل شده است.
گنجینههای شخصی
در ۴۸ ویترین در فضایی بنام “دهلیز خاطره” ۱۲۵ یادگار به نمایش گذاشته شدهاند. در کنار هر ویترین توضیحی کوتاه به قلم کسی که یادگاری را برای نمایش واگذار کرده میتوان خواند. ویترینهای کوچک و بزرگ نورانیاند، گنجینههای شخصی، یادگارهای فرار و زندان، با احترام و تواضع در آنها جای گرفتهاند. حس احترام هم به بازدیدکنندگان و هم به کسانی که یادگارهایشان را به امانت دادهاند منتقل میشود.
یک پلاک با نقش گل بر یک روی و عبارت “سرت را برافراز” بر روی دیگر آن که بوسیله کار بر روی یک سکه خلق شده؛ یادگاری از علیرضا تشید، زندانی سیاسی اعدام شده در تابستان ۶۷، که توسط مادرش در اختیار نمایشگاه قرار گرفته است
بر کف فضای “دهلیز خاطره” در پای ویترینها نوشتههایی را میتوان دید که از وصیتنامهها یا کتابهای خاطرات نقل شده است. در آستانه ورود به “دهلیز خاطره” صدایی آرام به گوش میرسد. در اینجا نام ۶ هزار زندانی سیاسی اعدام شده از زندانیان سیاسیای خوانده میشود که در دوره جمهوری اسلامی اعدام شده اند و شمار آنان بر پژوهشگران و فعالان حقوق بشر هنوز نامعلوم است.
این یادگارها از سراسر جهان و هر جا ایرانیان تبعیدی میزیند گرد آورده شدهاند. در یک ویترین پیراهن آبی رنگ رضا عصمتی، پدر “سعید” را میبینیم که یک تکمه ندارد. در کنار ویترین این توضیح را میخوانیم که سعید نوشته است: «خاطره ای که از پدرم دارم را خودم در ذهنم درست کردهام. تصاویری رویایی تا از میان این تراژدی داستانی افسانهای بسازم که برای یک کودک بیشتر معنا دارد تا موضوع اعدام سیاسی. من پدرم را به شکل یک شوالیه با شمشیر و زره تصور میکردم که علیه افراد شرور میجنگید. این تصویر بیشتر به رویاهای یک بچه میخورد. من تنها بچه با شوالیه در خانواده نبودم، تقریبا در همه خانوادههایی که من و مادرم میشناختیم بودند.»
در ویترینی دیگر ساعت پدر “سهند” قرار گرفته که بند آن را پدرش از نخ جورابش درست کرده بوده است. در همانجا کاردستیای به شکل قلب دیده میشود که بر روی آن نام همسر و پسرش حک شده است.
در ویترینی دیگر وسایل یازان وزیری است که در ۲۹ سالگی در آلمان از دنیا رفت. ناهید نصرت، مادر او، چند عکس و اسباب بازی مربوط به دوره فرار یازان از ایران را به نمایشگاه سپرده است. خانم نصرت به دویچه وله میگوید که او، یازان و سه کودک و نوجوان دیگر ایران را از مرز شوروی سابق ترک کردند و یازان در زمان فرار تنها شش سال داشت. یازان در دبیرستان به کمک معلم خود چهرهای را که همیشه در کابوس میدیده به صورت مجسمه ساخته بود که این مجسمه نیز در نمایشگاه دیده میشود.
میهن روستا، فعال حقوق بشر، در مورد آنچه از همسر اعدامشدهاش در اختیار نمایشگاه قرار داده میگوید: « من یک پیراهن همسرم را به نمایشگاه سپردم. این پیراهن جزو بقچهای بود که به پدرش پس از اعداماش در دسامبر سال ۸۹ دادند. بخشی از بقچه برای من فرستاده شد. این پیراهن تن او بود و من در عرض این ۲۱ سال گذشته نه شستماش، نه آویزاناش کردم، بلکه در یک بقچه دیگری بستماش تا عطر و بوی آن از بین نرود و نفساش بماند. این پیراهن را به نمایشگاه دادم به نمایندگی از طرف همه پیراهنهایی که صاحبانشان رفتند و به خانوادهها تحویل داده شد.»
در گفتوگو با هر یک از کسانی که یادگارهای خود را به نمایشگاه سپردهاند، میتوان داستانی را شنید که با این گنجینههای شخصی در پیوند است، داستانی مملو از احساس عشق و درد.
دادخواهی و مقابله با فراموشی از طریق نمایش یادگارها
پیش از این گهگاه و در چارچوب سالگردهایی چون سالگرد اعدامهای جمعی زندانیان سیاسی در تابستان ۱۳۶۷ چنین یادگارهایی به نمایش گذاشته شدهاند. اما منیره برادران، فعال حقوق بشر و از زندانیان سیاسی دهه ۱۳۶۰، به گفته خودش درصدد تحقق یافتن این ایده برآمده که شرایط نمایش یادگارهای زندان و فرار را در ابعادی بزرگتر و برای مدتی طولانیتر برای بازدید عموم و فراتر از جمع ایرانیان فراهم آورد.
پرستو فروهر
این برنده جایزه کارل فن اوسیتسکی که مدتهاست در دو زمینه مقابله با فراموشی و دادخواهی قلم میزند، با اعتقاد به اینکه اشیای به یادگار مانده میتوانند ارتباطی نزدیک، از طریق نگاه کردن، با بازدیدکنندگان از نمایشگاه برقرار کنند، گامی تازه در زمینه انتقال تجارب زندان و فرار برمیدارد.
میهن روستا، فعال حقوق بشر، در همین مورد به دویچه وله میگوید: «این نمایشگاه پیشرفتی است در روندی که مدتهاست شروع شده و در واقع نتیجه نوشتههای زندانیان، خاطرات و گزارشهایی است که در مورد زندان داده شده و نیز تحقیقاتی که در مورد زندان و شکنجه شده است.»
نمایشگاهی برای آشنا کردن دو نسل با هم
پرستو فروهر، هنرمند ایرانی ساکن آلمان و فرزند داریوش و پروانه فروهر در سخنرانی خود در مراسم گشایش نمایشگاه در مورد انتخاب نام نمایشگاه “امید نام من است” گفت که “امید” نامی نمادین است، اگر چه برگرفته از نام “امید منتظری” پسر حمید منتظری است که در تابستان سال ۱۳۶۷ اعدام شد. حمید منتظری برای فرزندانش امید و شکوفه تصویری از پرندهای در قفس کشیده و به بیرون زندان فرستاده بود. خانم فروهر گفت که هدف نمایشگاه در کنار روشنگری راجع به آنچه سرکوب و استبداد با دگراندیشان ایرانی کرده، معرفی زندگی جوانانی چون “امید” است که هم اکنون در تبعید زندگی میکنند و میخواهند از طریق یادگاری که دارند مفهومی برای حال خود بیابند.
کرامت مهدیزاده، از سازماندهندگان نمایشگاه، در گفتوگو با کیواندخت قهاری
به گفته پرستو فروهر هدف دیگر نمایشگاه، نشان دادن روابط بین دو نسل است. پدر یا مادری که بهخاطر مبارزه سیاسی جان خود را از دست داده یا مجبور به فرار از کشور شده، و فرزندی که با خاطرات و یادگارهای بجای مانده زندگی میکند. منیره برادران نیز تاکید میکند که این نمایشگاه فرصتی است تا دو نسل زندانیان و کودکان آنان که هر دو قربانیان جمهوری اسلامیاند، با هم آشنا شوند.
بدین خاطر هم در کنار نمایش اشیای یادگاری در “دهلیز خاطره”، در فضایی دیگر در نمایشگاه بهنام “دهلیز حال” سه فیلم مستند نمایش داده میشود که در یکی از آنها ساخته یاشکا گلوکه، مستندساز آلمانی، پنج تن از جوانان ایرانی برآمده از خانوادههای زندانیان سیاسی اعدام شده در دهه شصت از خود سخن میگویند. کرامت مهدیزاده یکی از این جوانان است که در سازماندهی نمایشگاه نیز فعالانه شرکت داشته است. تجربه شخصی دردناکی این جوان ایرانی ۳۰ ساله را با این نمایشگاه پیوند میدهد: پدر و دو دایی کرامت مهدیزاده که از فعالان سیاسی دهه شصت بودند، اعدام شدهاند. آقای مهدیزاده در مورد نمایشگاه به دویچه وله گفت: «نمایشگاه به نظر من روشنگری میکند و آنچه اتفاق افتاده را به خاطر جمع میآورد. من در اینجا، در آلمان به مدرسه رفتهام و تحصیل دانشگاهی کردهام، ولی هیچ یک از همکلاسیهای من نمیدانست درست که من از کجا میآیم و چه تاریخی پشت سرم است. برای من مهم بود که به مردم آلمان این امکان داده شود که بدانند من که هستم.»
فیلم مستندی دیگر بنام “از این فریاد تا آن فریاد” ساخته پانتهآ بهرامی دربرگیرنده گفتوگویی است با سودابه اردوان، نقاش و مجسمهساز. سودابه اردوان سالهای زندان سیاسیاش در دهه شصت را در نقاشیهای کوچکی ثبت کرده است و این نقاشیها را در فیلم معرفی میکند.
فیلم سومی که در نمایشگاه میتوان دید “آنتیگون” ساخته شورا مکارمی است که در آن داستان زندگی خود را به تصویر کشیده است، داستان زندگی دختری که مادرش در کودکی به عنوان زندانی سیاسی اعدام شده و اینک این دختر از طریق یادداشتهای پدربزرگش رد پای مادرش را دنبال میکند و در پی شناخت ریشههای خود است.
سازماندهندگان نمایشگاه در سخنان خود اشاره میکنند به اینکه سرکوب دگراندیشان که در دهه ۱۳۶۰ در ایران به شدت رخ داده، هنوز هم ادامه دارد و بنابراین این نمایشگاه مربوط به گذشته نیست. منیره برادران در پایان سخنرانی خود در مراسم گشایش نمایشگاه اظهار امیدواری کرد که «این نمایشگاه روزی در ایرانی آزاد و بدون دیکتاتوری برپا شود.»
نمایشگاه “امید نام من است” تا ۳۱ اکتبر در خانه “آنه فرانک” در فرانکفورت برپا خواهد بود. سازماندهندگان نمایشگاه ابراز امیدواری کردهاند که نمایشگاه سپس در شهرهای دیگر در سراسر جهان برگزار شود و نیز کاتالوگی در مورد آن انتشار یابد.
تحریریه: شیرین جزایری