سرزمینی که والدینم در آن به قتل رسیدند

شهرزادنیوز: در آستانه‌ی سیزدهمین سالروز قتل پروانه اسکندری و داریوش فروهر، کتاب پرستو فروهر با عنوان “سرزمینی که والدینم در آن به قتل رسیدند” به زبان آلمانی منتشر شد. پرستو در دیباچه‌ی کتاب به حس‌های متناقض خود که آمیخته از عشق و خشم به ایران است می‌پردازد. سرزمین رویاهای والدینش که برای او به کابوسی تلخ تبدیل می‌گردد. کتاب با نثری زیبا و تأثیرگذار سفرنامه‌های پرستو برای دادخواهی قتل والدین و مراسم ممنوعه‌ی سالگرد آنان را بازتاب می‌دهد و با نامه‌ای از پدر که در زندان، در چهارمین سالروز میلاد پرستو، نگاشته شده پایان می‌یابد. دررابطه با انگیزه‌های نگاشتن چنین کتابی به زبان آلمانی و نیز آخرین سفر وی به ایران برای برگزاری یادبود سیزدهمین سالگرد قتل پروانه و داریوش فروهر، شهرزادنیوز با پرستو به گفتگو نشسته است.

گزارش دو قتل به زبان آلمانی

پرستو این کتاب را به زبان آلمانی نگاشته و نه به فارسی تا پلی بزند بین ایران و جامعه‌ی آلمان که حدود دو دهه‌ در آن زندگی می‌کند.

پرستو: “نوشتن این کتاب راهی بوده تا جامعه‌ای را که در آن زندگی می‌کنم در جریان اتفاقات، جریانات و مسائلی قرار بدهم که در طی سیزده سال گذشته بخش بزرگی از زندگی و انرژی‌ مرا به خودش مربوط کرده؛ پیگیری قتل پدر و مادرم و یادآوری قتل‌های سیاسی. سفرنامه هم معمولا شما برای کسانی می‌نویسید که همراهتان نیستند. و به همین دلیل هم به زبان آلمانی نوشته شده و اصلا به آلمانی هم فکر شده. امیدوارم که توی همین زمینه برای توضیح روند پیگیری قتل پدر و مادرم و پروسه‌ی دادخواهی یک کتاب به زبان فارسی بنویسم. ولی کاری که امیدوارم به زودی منتشر بشود کتابی است که به فارسی نوشته ام و بیشتر وقت و توان مرا در دو سه ساله‌ی گذشته به خودش اختصاص داده و آن روایت زندگی پدر و مادرم از نگاه خودم است که امیدوارم به زودی چاپ شود. و من فرصت و فراقت این را پیدا کنم که روند پس از قتل آنان و تمام کلنجارهای عملی و ذهنی‌ای که این پروسه در پی داشته را بنویسم.”

پلی به درک متقابل

پرستو در این کتاب اشاره می‌کند که حس بیگانگی‌اش در آلمان همراه تمام تعلقاتی که وی به این جامعه دارد رشد کرده.

پرستو: “بسیاری از آدم‌ها در کشور دمکراتیکی مثل آلمان توانایی درک مسائل ذهنی، حسی و حقوقی ای که در بستر آن این فاجعه اتفاق افتاده و چگونگی چالش من با آن را درک نمی‌کنند. برایشان غریبه باقی می‌ماند، برای اینکه از منبع تجربه‌های شخصی خودشان نمی‌توانند بهش پلی بزنند. این نوعی تنهایی پدید می آورد و شاید نوشتن این کتاب هم برای من تلاشی بوده که به روی این تنهایی پلی بزنم و مخاطب را با جزئیات کامل با این مسائل روبرو کنم تا بتواند درک پیچیدگی‌ها و تلخی‌های چنین روندی را بکند.”

در کتاب سوگی دائمی به چشم می‌خورد که انگار از پس سال‌ها التیامی در آن نیست.

پرستو: “من تلاش کرده‌ام با این سوگ دائمی کار بکنم و آن را چه در زمینه‌ی کار هنری ام و چه با نوشتن متن‌های مختلف به نوعی رابطه‌ای خلاق پدید بیارم که تبدیل به یک وزنه‌ی سنگینی نشه که مرا به بی‌عملی بکشونه، بلکه این انرژی تلخی را که در سوگ نهفته است تبدیل به اعتراض بکنم.”

رویکردی به آینده

نوشتن پروسه‌ی سیزده‌سال دادخواهی بی‌نتیجه و سفرهای پرخطر برای برگزاری سالگرد جانباختگان که همواره با ممنوعیتی خشن همراه بوده، طبیعتا باید بسیار سخت بوده باشد.

پرستو: “باز کردن و باز گشتن به آن روند دشوار بوده؛ بخصوص بازگشت به بسیاری از مرحله‌های این روند سیزده ساله که فوق‌العاده بر آن زخم اولیه افزود. مثل پی‌گیری قضایی پرونده که زخم دوباره‌ای شد روی زخم ما. شیوه‌ی من برای برخورد به این زخم این است که چشمم را بهش نبندم و دل خوش نکنم به اینکه زمان التیامش خواهد داد، بلکه باهاش کار بکنم و این پروسه‌ی کار همیشه پروسه‌ی دشواریه ولی بازده مثبت و رو به آینده داره و شما را برنمی‌گرداند به فضایی محدود به گذشته بلکه راه باز می‌کنه تا با آن با بقیه ارتباط پدید بیارید و نیرو بسیج بکنید.”

پسران نوجوان و هضم قتل عزیزان

هنگامی که والدین پرستو در تهران به قتل می‌رسند، دو پسر وی اوایل نوجوانی خود را طی می‌کنند. از پرستو فشاری را که بر آنان وارد شده جویا می‌شوم.

پرستو: ” کلنجار با این مسئله مسلما براشون بسیار سنگین بوده و بعد چیزی که بهش اضافه شده سفرهای پیاپی من به ایران بوده که بار تلخ تحمل نگرانی برای من را هم به دوش آنها گذاشته. شاید هر کدامشان یه جوری به فضایی همراه با سکوت عقب نشینی کردند تا خیلی چیزهایی را که نمی‌تونستند درک کنند و یا همراه من بارش را به صورت فعال بکشند ذهناً لااقل راه‌حلی برای خودشون پیدا کنند. امیدوارم که به مرور این نحوه‌ی برخورد من با این مسئله برای آنها تونسته باشه به نوعی منطق خودش را پیدا کرده باشه که اگرچه همراهی با این منطق دشواره برای اینکه تنش‌های حسی به همراه داره، ولی در عین حال به اعتقاد من گزینه‌ی دیگری وجود نداره. بار چنین فاجعه‌ای را باید کشید و باهاش برخورد کرد. با کنار گذاشتنش فقط روی زخم را ما سرپوش می‌گذاریم بدون اینکه باهاش برخورد صحیح انسانی کرده باشیم. همراهان من که شاهد این تلاش بودند جاهایی مسلما به لحاظ حسی براشون خیلی دشوار بوده که من به ایران میرم و این کار خطرناکی ممکنه باشه و بار این نگرانی را می‌کشند تا وقتی که من برگردم. ولی راه دیگری وجود نداشته.”

دردی مشترک

اینجا و آنجا در کتاب از قتل‌های دیگر نیز یاد می‌شود. از قتل محمد مختاری و محمدجعفر پوینده چند روزی پس از قتل پروانه و داریوش و دیگر نویسندگان و روشفنکران و حتی کارون ده‌ساله‌ای که همراه پدرش به قتل می‌رسد.

پرستو: “چه در نوشتن این کتاب و چه در بقیه‌ی تلاش‌هایی که کرده‌ام همواره بیان کرده‌ام که این یک سرنوشت خاص نیست، بلکه سرنوشتی است که متأسفانه من با بسیاری از ایرانیان تقسیم می‌کنم. بار دردش هرجا دانه دانه روی شانه‌های بازماندگان قربانیان جنایت‌های سیاسی هست ولی درد مشترکیه و بسیاری فرزندان مانند من وجود دارند، بسیاری بازماندگان وجود دارند که عزیزانشون قربانی جنایت‌های سیاسی شده‌اند و هرکدام از ما باید بلندگویی برای بقیه هم باشیم.”

مهار حس ترس

پاییز ۱۳۹۰ مصادف با سیزدهمین سالروز جانباختن پروانه و داریوش، پرستو باری دیگر راهی ایران می‌شود. با تمام خطری که هر بار و هر ساله او را تهدید می‌کند.

پرستو: “هم حس خطر و هم حس تهدید شدن ترس در من ایجاد می‌کند و فضای ذهنی‌ام را کاملا ناامن می‌کند، ولی من نمی‌خواهم که ترس مرا کنترل کند، نمی‌خواهم آنقدر به آن میدان دهم که دلیل انجام یا عدم انجام کاری باشه. به همین دلیل سعی می‌کنم که آن را در خودم مهارش کنم. طبیعی هم هست که وجود دارد و باید با آن کلنجار رفت. اگر نروم آنوقت انگار مثل اینکه یه بار دیگه آنها برنده می‌شوند. یه بار دیگه یک پیشروی بزرگ می‌کنند و مرا از چیزی محروم می‌کنند که تحملش برایم اصلا قابل قبول نیست. اگر من نروم نمی‌گذارند هیچکس به آن خانه برود و آنجا در آن روز بدل به خانه ای برهوت می‌شود. تحمل چنین تصویری آنقدر در ذهن من سنگین می‌شود که فکر می‌کنم که بروم بهتر می‌توانم با ترس و مهار کردن همه‌ی این حس‌ها کنار بیایم تا این حس تلخ و تصور فضای آن خانه که هیچکس در آن نیست، آنهم در چنین روزی که بایستی درش به روی همه باز باشه.”

فضای رعب و وحشت

هر ساله در چنین روزی دور خانه را از شب پیش حصار می‌کشند تا هیچکس به آن راه نیابد.

پرستو: “فضای سنگینی از رعب و وحشت پدید آورده‌اند. بخش عمده‌ی کنترلی که بر آدم‌ها می‌کنند بر مبنای تهدید و ایجاد وحشت دائمی است و این باعث می‌شود که هرکسی یه جوری تنها با خودش بماند. اطراف خانه‌ی پدر و مادرم آنقدر همه را تهدید کرده‌اند که مبادا کسی بیاید، آدم می‌ماند با تنهایی خودش و تحملش خیلی تلخ است.”

و پرستو تأکید می‌کند که این فضای سنگین خشن هرسال بدتر می‌شود.

پرستو: “این حس انزوا و ممنوعیتی که به خصوص در آن روز بر آن خانه حاکم می‌کنند، هرسال دایره‌اش تنگتر شده. این حس خفگی را هر سال بیشتر دارم. البته یه بخشی‌اش هم تحمل خود آدم هست که شایدم هر بار تحملش برای من دشوارتر می‌شود.”

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *