مفهوم قدرت را می توان از زوایای مختلف بررسی کرد. قدرت را می توان مترادف توانایی دانست و با آن بازی لغوی کرد. می توان آن را از نظر جسمی توضیح داد، یا توان مالی و اقتصادی رامعیار قرار داد و یا آن را با میزان دانایی و آگاهی سنجید. اما هدف از بررسی قدرت در این نوشته، اساسا سلطه است. قدرت تنها در نهاد دولت و یا ابزار سرکوب خلاصه نمی شود. قدرت ثمره ی سلطه ی انسان بر انسان است. حاکمیت قوی بر ضعیف. قوی یعنی فرادست و ضعیف یعنی فرودست. قدرت، حاصل سوءاستفاده انسان از انسان به بهانه ی تفاوت های طبیعی فی مابین و یا تفاوت های ساخته شده و قراردادی در جامعه است. تأکید بر این نکته لازم است که در ساختار قدرت، قوی شامل همه مردان و ضعیف شامل همه زنان نمی شود، بلکه این حاکمیت می تواند هم بر زنان و هم بر مردان حادث شود. به قولی، قدرت بر فراز جنسیت ها عمل می کند.
تلاش من در این نوشته، برجسته کردن نقش قدرت و منفعت آن در ابقای جایگاه فرودست زنان در یک جامعه مردسالار است. قدرت برای حفظ و ایفای نقش خود بهانه هایی دارد. دلایلی بر مبنای تفاوت های طبیعی میان دو جنس و هم چنین بر مبنای قوانین مصوب شده و یا قراردادهای نانوشته برای اعمال قدرت.
از مهم ترین تفاوت های طبیعی میان انسان ها، می توان از تفاوت میان دو جنس زن و مرد نام برد. تفاوتی که به هیچ عنوان مطلق نیستند، اما نسبتن عمومیت دارند. مرد، دارای جسم قوی و زن دارای عضلاتی نرم و کمتر مقاوم است. قاعدگی و دردهای ناشی از آن که به طور طبیعی از آن زنان است، بارداری، جریان شیر در سینه ها و تغذیه نوزاد که جنس مرد فارغ از آن است و تفاوت هایی که از جانب برخی دانش مندان در سلول های مغزی میان دو جنس طرح می شود و غیره از این دست تفاوت ها هستند. تفاوت هایی که ذاتا منفی نیستند و حتی می توانند رابطه میان انسان ها را زیبا و شکوفا کنند، اما خیر!
قدرت برای اعمال سلطه ی خود، از این تفاوت های طبیعی، ابزاری می سازد تا حاکمیت خود را بر بخشی از انسان ها کاملا “طبیعی” و “ذاتی” جلوه دهد. نقش مادری را برای زنان آن چنان مقدس می کند و از آن چنان تابویی در جامعه می سازد که سخن گفتن از آن، طرح سئوال در برابر آن و بررسی این نقش کفرگویی به شمار می رود.
از ضعف جسمی زنان در دوران خون ریزی ماهانه و بارداری و دوران بعد از آن نهایت سوءاستفاده را می کند تا آنان را وادار به انجام مشاغل نیمه وقت و ارزان کرده و به دنبال آن حضور زنان در خانه را دلیلی موجه برای انجام کارهای خانه و پذیرایی از مرد و کودکان دانسته و از کار مجانی زنان در خانه برای انباشت سرمایه مازاد، سود مضاعف ببرد. در این پروسه جنس زن به دلیل تفاوت های طبیعی اش با جنس مرد، فرودست شده و با قرار گرفتن مرد در جایگاه فرادست و با توسل به تدوین قوانین رسمی و تصویب شده با شمایلی “دمکراتیک” و با تکیه به آرای اکثریت، قدرت در دستان مردان متمرکز شده و از زنان به عنوان ابزار و ابژه سودجویی می شود. قدرت در انحصار افراد محدودی قرار می گیرد و نه تنها از زنان، بلکه از توده مردان نیز استفاده شده و حاکمیت انسان بر انسان سازمان می یابد. با آن که قدرت در اختیار اقلیتی ناچیز محصور است، اما سلطه گر با توسل به آن می تواند بر اکثریت عظیم و میلیونی انسان ها حکم براند و سرنوشت شان را تعیین کند. پدیده انسان – ابزار نقشه ای ست هدفمند که قدرت مداران آن را پی ریزی می کنند.
اما تنها، قوانین رسمی و تصویب شده نیستند که جایگاه فرودست زنان را در جامعه تثبیت می کنند. این قوانین همان طور که در طول تاریخ مشاهده کرده ایم، دائمن در حال تغییر هستند. و حتی گاهی با تلاش ها و جان فشانی های جنبش های زنان امتیازاتی نیز به زنان تعلق می گیرد. با این حال قوانین نانوشته، قراردادها، فرامین مذهبی و تابوهای اجتماعی در روابط میان انسان ها عمل می کنند که تغییر آن ها جز با مبارزه ای همه جانبه و عمیق و با تکیه بر انسان های فرودست قابل تحقق نیستند.
آیا شرکت در قدرت امتیازی برای زنان محسوب می شود؟ اگر قدرت را با هر جامه ای که بر تن دارد و در هر مکان و موقعیتی که خودنمایی می کند، درنظر بگیریم، در خانه، خیابان، محل کار، در حزب و تشکلی که در آن فعالیم و یا در ارگان های دولتی و سیاسی جامعه و غیره، می بینیم که بر اساس فرماندهی، دستور، اجبار، زور و سرکوب، سازمان یافته و کارایی دارد. گاهی نیز در اشکال مخفی مانند طرد، بی اعتنائی، تحقیر و تمسخر خودنمایی می کند. زنان به طور کل هیچ گونه منفعتی در چنین شکل رابطه ندارند چون اساسن مورد سلطه اند و جز خشونت با درجات و اشکال مختلف، چیز دیگری عایدشان نمی شود.
ساختار قدرت برای حفظ خود به نظامی هیرارشیک و سلسله مراتبی برای سازماندهی روابط اجتماعی نیاز دارد و زنان اگر رام و تابع نباشند، جایی جز در قعر این سلسله مراتب نمی یابند. آنانی که به هر ترتیب در این هرم، به ویژه در جایگاه مسئولیت و تصمیم گیری راه می یابند، یا باید چهارچوب های مردسالارانه حاکم بر این مناسبات را بپذیرند و یا مبارزه ای طولانی و فرساینده در پیش خواهند داشت.
نگاهی به ترکیب جنسیتی در مشاغل مختلف، درون احزاب و سازمان های سیاسی و یا ارگان های دولتی و حکومتی نشان می دهد که زنان در رده های پایینی مشارکت انبوه دارند و بسیار فعال تر از گذشته عهده دار پیش برد اجرائیات می باشند. اما هر چه به سطوح بالایی هیرارشی می رسیم، از تعداد زنان کم شده و در بالاترین رده ها که معمولا ریاست و مسئولیت های اصلی را عهده دار هستند، به تعداد انگشت شمار می رسند. در این پروسه نه تنها مردان نقش تصفیه کننده زنان را به عهده دارند، بلکه خود زنان نیز با توجه به معیارهای حاکم در جامعه مردسالار، مسئولین و روسای زن را کمتر پذیرفته و نسبت به حضور آنان در این سمت ها نظر مثبتی ندارند.
ساختار هیرارشیک و عمودی قدرت در یک نظام طبقاتی- مردسالار اساسا تقویت کننده جایگاه فرودست زنان در جامعه بوده و زنان بدون سهمیه بندی ۵۰- ۵۰ شانس برابر در شرکت در ارگان های مختلف و رسیدن به مدارج بالاتر را ندارند. هرچند سهمیه بندی و تبعیض مثبت نقش تعیین کننده ای در حضور برابر زنان و مردان در هیرارشی و ساختار سلسله مراتبی دارد، اما الزاما در به هم ریختن این ساختار و فمینیزه کردن آن نقش موثری ایفا نخواهد کرد. تنها زنانی می توانند در محیط خود تغییرات فمینیستی ایجاد کنند که به حقوق خود آگاه بوده وبه طور روزمره برای احقاق آن ها تلاش کنند. چنین امری نیز بدون ایجاد تشکلات و شبکه های زنان، مستقل از ارگان های دولتی، احزاب سیاسی و مستقل از هر ایدئولوژی ومذهب و با هدف رفع تبعیض جنسیتی امکان پذیر نیست. هدفی که تنها با حضور گسترده توده زنان که نه تنها از تبعیض جنسیتی رنج می برند، بلکه از نابودی هر تبعیضی در جامعه نفع می برند، قابل تحقق است.