یک پدر متعصب مسلمان به خاطر آنکه دخترش حجاب اسلامی را رعایت نکرده بود، او را به قتل می رساند. نژادپرستان ضد اسلام آن را پیراهن عثمان کردند، رهبران مذهبی مدعی شدند که جنایت فوق ربطی به اسلام ندارد، و بسیاری از طرفداران حقوق بشر و حقوق زنان و پاره ای چپ ها، از ترس اینکه مبادا به آنها تهمت ضد مسلمان و نژادپرست زده شود، سکوت اختیار کردند.
رسانه ها برخوردهای گوناگونی ارائه دادند؛ معدودی از آنها بدون چون و چرا جنایت فوق را محکوم کردند، و پاره ای محتاطانه آن را به خشونت در خانواده که ناشی از سنت های پدرسالارانه است نسبت دادند. عده ای نیز آن را یک اتفاق استثنایی قلمداد کردند و اخطار کردند که نباید یک نتیجه گیری عمومی از این جنایت کرد.
بدون شک خشونت وارده بر زنان یک مشکل قدیمی اجتماعی است که ریشه در ارزشهای مردسالارانه دارد، اما این جنایت بخصوص مبتنی بر توجیه مذهبی و با اتکاء به اخلاقیات اسلامی صورت گرفته و دختر جوانی که حاضر نبوده لباس تحمیلی مورد اعتقاد پدرش را به تن کند، جان خود را از دست داده است.
واقعیت این است که در کانادا شاهد رشد جدی و فزاینده تعصبات مذهبی هستیم. سیاست چند فرهنگی کانادا، ضمن عدم موفقیت اش در مقابله با تمایلات نژادپرستی و ضد مسلمانی، به سوی یک سیاست چند فرهنگی مبتنی بر مذهب گام بر می دارد، و اجازه می دهد که گتوهای فرهنگی جداگانه ایجاد شوند و حقوق بشر را نقض کنند. این سیاستی است که حافظ منافع رهبران مذهبی محافظه کار است.
رهبران مذهبی محافظه کار که از سوی دولت های فدرال و ایالتی و شهری به رسمیت شناخته می شوند، با بی پروایی هنجارهای رفتار مدنی را رد می کنند و برداشت های ارتجاعی و تاریک اندیش خود را از «تقوا» و «حجب» به مردم مهاجری که سخت در تلاش انطباق با زندگی جدید هستند، تحمیل می کنند.
نظریات مطرح شده توسط بعضی از رهبران مذهبی در یک کنفرانس مطبوعاتی بعد از قتلاقصا پرویز، روشن کننده این حقیقت بود که آنها به طور غیرمستقیم از قاتل حمایت می کنند. اینان مدعی شدند که فرهنگ نمی تواند جایگزین مذهب شود و خواستارآن شدند که مومنین همچنان به تلاش خود برای «متقاعد کردن» فرزندان دختر در حفظ حجاب ادامه دهند.
قضیه اقصا پرویز نمونه بارزی است از وضعیت زندگی فرزندان خانواده های اسلامی مهاجر که از دهه ۹۰ وارد کانادا شده و هم اکنون به سن بلوغ رسیده اند. اکثریت این نسل به طور اجتناب ناپذیر تحت تاثیر فرهنگ مسلط و الگوهای رفتاری کانادائی قرار گرفته اند. بسیاری ازوالدین این فرزندان با این امر مشکلی ندارند و ترکیب سالمی از فرهنگ وسیع تر جامعه و فرهنگ خودی را می پذیرند، اما بخش رو به افزایشی از خانواده ها، ناخرسند از موقعیت اجتماعی شان و تحت تاثیر تبلیغات امام های وارداتی،در پی بازسازی شیوه زندگی قبلی شان هستند. آنها تلاش می کنند تا “انتخاب های” خود را به فرزندانشان تحمیل کنند. از همین روست که بسیاری از جوانان بخصوص دختران و زنان جوان زندگی دوگانه ای دارند و چاره ای جز پنهان کردن احساسات خود و پذیرش اعتقادات تحمیلی خانواده ندارند.
اقصا پرویز ماسک زن مسلمان را ـ آنطور که پدرش می خواست بر چهره داشته باشد ـ برداشت و از همین رو با چنین خشونتی تنبیه شد.
جامعه کانادائی وسیاست گذاران دولتی کانادا باید بی درنگ به درک این واقعیت برسند که مردمانی که از جوامع اکثرا مسلمان به کانادا آمده اند تفاوت های فراوانی با یکدیگر دارند و از سنن اسلامی و باورهای بسیار متنوعی پیروی می کنند، و به درجات مختلف گرایشات مذهبی و یا سکولار دارند. اسلام خود از آغاز قرائت های متفاوتی را عرضه داشته، ازسوئی قرائتی متن گرا و انعطاف ناپذیر را مطرح کرده، و از سوی دیگر قرائتی عقل گرا و مبتنی بر تفسیر و تأویل. برای قرنهای متمادی قرائت عقل گرا نظر مسلط اکثریت مسلمانان بوده است. تنها در چند دهه اخیر است که بر اثر شکستهای اقتصادی و سیاسی، سیاست های امپریالیستی در قبال جوامع اکثرا مسلمان، حکومت های خودکامه و سرکوبگر، و مسائل حل نشده فلسطین، برداشتی تمامیت خواه و انعطاف ناپذیر از اسلام تقویت شده است.
پذیرش این برداشت به عنوان برداشت غالب مسلمانان خطای بزرگی است که عقوبت های خطرناک به همراه دارد. بدتر از آن این است که دانسته یا ندانسته به بهانه تحمل میراث های فرهنگی، در مقابل درخواست های ضد اجتماعی آنها سر تسلیم فرود آوریم و اجازه دهیم تا حقوق شهروندی مردم و حقوق به سختی به دست آمده برای زنان به زیر سئوال رود. باز هم بدتر از آن برخوردهای محتاطانه به رفتارهای مخرب فرهنگی است، که پاره ای فمینیست ها و پاره ای از چپ ها در پیش گرفته اند، که در واقع چیزی جز این نیست که آنچه را برای «خود» غیرقابل تحمل می دانند، برای «دیگران» جایز بشمارند.
چنین برخوردی کنترل پدرسالارانه بر زنان غیرسفید و غیر غربی را تقویت می بخشد و تلاشهای میلیون ها زنان (و مردان) را که در تمامی جوامع مسلمان به مقابله با سیاست های ضد زن و تعابیر محافظه کارانه از سنن اخلاقی و حقوقی اسلامی برخاسته اند، انکار می کند. رها کردن دیدگاه نژادپرستانه و درک برتری فرهنگی و ملی به معنی پیش گرفتن سیاست عدم مداخله نباید باشد.
دولت های سطوح مختلف کانادا باید به این واقعیت ها آگاه شوند و این سیاست را که تنها به محافظه کارترین صداهای درون جمعیت مسلمان گوش دهند، کنار گذارند. خانواده می تواند، و گاها نیز هست که، محل سرکوب باشد، و نقض حقوق در این حوزه “خصوصی” معمولا با مشارکت فعال مادران صورت می پذیرد.
سیاست دولت در این زمینه بسیار مهم است و همزمان با آن باید جنبه های تنبیهی و آموزشی داشته باشد. برخورد قاطع دولت نشان می دهد که، بر کنار از آنکه چه چیز ممکن است ارزش های مقدس فرهنگی و مذهبی به حساب آید، چه چیزهائی غیرقابل تحمل است و تحمل نخواهد شد.چنین سیاستی ضمنا پیام قاطعی به اعضای خانواده ها، مبلغان مذهبی و آن دسته از سازمانهای قومی که از تعصب حمایت می کنند ارائه می دهد و آنها را از عواقب موعظه ها و خواسته هاشان آگاه می سازد.
– هایده مغیثی، پروفسور جامعه شناسی و مطالعات زنان در دانشگاه یورک و مولف کتاب برنده جایزه،”فمینیسم و بنیاد گرایی اسلامی”، و ویراستار سه جلد مرجع “زنان و اسلام” است.
– شهرزاد مجاب، پروفسور و رئیس انستیتو مطالعات زنان در دانشگاه تورونتو، و هم ویراستار “خشونت تحت نام شرف، چالش های نظری و سیاسی” است.