چیزی به سقوط حسنی مبارک نمانده بود و یا دیگر ساقط شده بود که در اینترنت برخوردم به فراخوانهائی برای راهپیمائی در ایران علیه جمهوری اسلامی. متنی که به سایت “بالاترین” هم راه یافته بود، با ادبیاتی ساده و لحنی صمیمی مخاطبانش را به نام آزادی، برای سرنگونی رژیم، به خیابان فرا میخواند. زمان و مکان هم قید شده بود. مضموناش در همین حدودها بود و یادم هست که محتوایش نه به “جنبش سبز” میگرائید و نه به “فارسمحوری”. خودجوشی اینترنتی برای انقلاب، باید به ایران هم میرسید و رسیده بود. لینکهائی دیدم حاکی از آن. اما چه شد که آن لینکها پریدند و رفتند و من دیگر آنها را در جائی نیافتم؟
“بالاترین” که در کنار چند سایت دیگر، از فراعنۀ اینترنتی فارسیزبان (از نوع بیهیبتاش) بشمار میرود، خود هشداری داده بود مبنی بر اینکه اگر لینک فراخوانها برای راهپیمائی مجهول الهویه باشد، سد یا حذف میشود. چرا؟ به دلائلی “امنیتی”. و به گواه تاریخ، به دلائلی کاملاًضد تاریخی. در منظر فراعنۀ اینترنتی تنها این “شخصیتهای سیاسی شناختهشده” (بخوان: رهبران جنبش سبز) هستند که حق دارند فراخوان برای راهپیمائیهای اعتراضی بدهند، اگر نه، گوئیا آن دام دولت حاکم است برای شناسائی و سرکوب معترضان و از این تیپ حرفها! بالاترینها منطقهای ضدعقلانیشان را، به زور سد و حذف، در رسانهها منتشر، متکثر و همگانی میکنند. چنین است که اگر گروهی خودجوشِ “مجهول الهویۀ” ناسبز از این مردم کثیرالملۂ ایران بخواهد به ارادۂ خویش، اعتراضی را علیه جمهوری اسلامی با صدائی رسا و متمایز از جریان رهبری جنبش سبز، خیابانی کند، لینکاش در اینترنت چنان قلع و قمع میشود که دیگر مشکل بتوان اثری از آثارش یافت.
این نگارنده، سر زدن به رسانههای حرفهای و پرنفوذ فارسیزبان را، چون بی بی سی، رادیو فردا (و، بله، دویچه وله هم روی آنها)، التزامی پژوهشی در ساز و کارِ ارباب قدرت میداند. از خیرشان شر متصاعد شود و از شرشان خیری هم به تو رسد. با سانسور و فیلترینگ جمهوری اسلامی که روبرو باشی، میتوانی در فضای آن دست رسانهها، قدری کم و یا بیشتر از کم، تنفس کنی. با اینهمه طبیبانی حاذق و دلسوز، آگاه بر علم رسانهشناسی و ویروسشناسی، داروی تجربت نیز تجویز کنند. سراغ رسانهها، از هر رقماش که خواستی، برو. اما برای پیشگیری یک واکسن ضد آنفولانزای خوکی هم بزن! زنهار که در بمباران میکربی گزارشها و روایتها و خبرها “موجی” شوی! باید دستت بیاید که چگونه هستۂ واقعی دادهها را جذب کنی و مابقیاش را بسپاری به لابراتوار ویروسشناسی. خوب است که نگاهی هم به تاریخ تحولات پروپاگاندهای سیاسی از قرون پیش از میلاد تا کنون داشته باشی. در فن پروپاگاند تنها دروغ گفتن مهم نیست، گفتن بخشی از واقعیت هم مهم است.
کاری که احمدی نژاد میکند تنها دروغگوئی نیست. و ما میدانیم که موسوی و کروبی هم تنها بخشی از واقعیت را میگویند. اسرار اندرونی جمهوری اسلامی را نه تو دانی و نه من. پردهنشینان حرم نیز آن اسرار درز دهند که مقتضا و مصلحتشان باشد. آثاری که ما میبینیم اینست که ولی فقیه چپ و راست فحش میخورد و خاموش است. راهپیمائی “فتنهآمیز” ۲۵ بهمن اینسو و سکوت احمدی نژاد و مشائی و ضمائم ریاست جمهوری آنسو. چوب دو سر نجس هم از “سران فتنه” میخورد و هم از دشمنان “سران فتنه”. هاشمی رفسنجانی خود را “مکلف دیده “و میبیند “که از نظرات و اوامر ولی امر، تمکین و تبعیت” کند و “رهبر معظم انقلاب” هم “بر حفظ حرمت آیتالله [؟] هاشمی رفسنجانی” تأکید می کند، اما در مدرسۀ فیضۀ قم شعار “مرگ بر هاشمی” سر میدهند. در صدا و سیما به “علی مطهری” نامی (نماینده مجلس) تریبون میدهند که در “استقلال قوۀ قضائیه”چون و چرا میکند و محاکمۀ احمدینژاد و موسوی و کروبی را با هم میخواهد. تحرکات اندرونی نظام یکی و دوتا و سهتا نیست. متن پروپاگاند اما از “جمهوری هفت سر اسلامی” تنها دو جناح “خیر” و “شر” میسازد. اینست که حالا ما، هم “فرماندهان و افسران سپاه پاسداران خوب” داریم و هم “فرماندهان و افسران سپاه پاسداران بد”.
حتا همین که رهبر “سبزان” در حصر خانگی بود و از آنجا توانست بیانیهای به سود یک “جمهوری اسلامی” دیگر بدهد معمائی است. معما پیچیدهتر شد وقتی که مشاور ارشد ایشان، اردشیر امیر ارجمند، از “قطع تمامی راههای ارتباطی موسوی و رهنورد، از جمله تلفنهای ثابت و همراه و اینترنت” و “ایجاد دیوار آهنی در اطراف خانهی موسوی” گفت، خودش اما توانست آزادانه با رسانهها تماس بگیرد، مصاحبه کند و تعیین کند نوع، جنس، چهارچوب و سازماندهی یک “تظاهرات خودجوش”را در اول اسفند ۸۹. وین حرف معما کشدار شد تا ۳۰ بهمن، شب پیش از تظاهرات. “بستگان و نزدیکان این دو رهبر جنبش سبز از روحیۀ عالی و مقاوم آنها خبر میدهند. به گفتۀ نزدیکان نخست وزیر زمان جنگ […] آقای موسوی در این تماس تلفنی گفته است که او و خانم رهنورد همچنان در منزل خود به سر می برند و شایعات مربوط به بازداشت و انتقال شان به محلی نامعلوم را تکذیب کرده است. […] آقای موسوی روز پنج شنبه نیز با خانواده خود تماس تلفنی کوتاهی گرفته بود.” گزارش کردند که “شامگاه چهارشنبه نیز گروههایی از بسیجیها و لباس شخصیهای […] حکومت اسلامی، به عنوان “نیروهای مردمی” به مقابل خانه آقایان موسوی، کروبی و خاتمی برده شدند”. در چنین شرایطی، “ایجاد دیوار آهنی” به سود حفظ جان و مال آقای موسوی و خانواده است یا به زیان آن؟
گزارشها و بیانیهها میگویند و نمیگویند. نه رهبران سبز و نه مشاورانشان تصریح نمیکنند که “خشونت” چیست. وارد مقولۀ “حق مدنی شهروندان در دفاع از خود” هم نمیشوند. “گروهکها” را هم مشخص نمیکنند. اما آنگونه ضد و نقیض سخن میگویند تا مگر همین “یک درصدی”های “ضدانقلاب” هم به سود “نظام” و “اجرای بیتنزل قانون اساسی” آنها کولی بدهند. “یک درصدیها” کیستند؟ جنبشهای ضد تبعیضاند. زنان مخالف حجاباند. همۀ زنانیاند که سلطۀ “فقها” و “شریعت اسلامی” را در حرکت و نوع زندگی خویش بیاعتبار و بیمعنا کردند. “یک درصدیها” جنبشهای ضدتبعیض ملیتهای زیر ستم ایراناند، همانهائی که برای گرفتن حق تعیین سرنوشت خویش در حرکتند. “یک درصدیها” برخاستگان از نیم بیشتر جمعیت ایراناند. در میان کارگران و دانشجویان “یک درصدیها” بیشمارند.
زبان پروپاگاند موفق است اگر که بتواند میان دروغ و واقعیت بالانسی ایجاد کند. عنصر “تکرار” از اصول دیگر متن پروپاگاند است. تکرار روایتهای ناقص، اغراقآمیز به عنوان “بدیهیات”. تکرار در آرانژمان و همصدائی گروه کر رسانههای فراگیر حرفهای. یکریز از “خودجوشی” تظاهرات و “شبکههای اجتماعی” سبز دم زدن، اما با این و آن بیانیۀ رهبران تظاهرات لغو کردن، تظاهرات تعیین کردن. از “جنبش دموکراسیخواهی” گفتن و با ادبیات حزباللهی برای “گروهکها” خط و نشان کشیدن. زبان پروپاگاند زبان دروغ و وقاحت محض هم هست. زبان دست را پیش گرفتن تا پس نیافتادن. میگوید: “نگذارند تفکر مردم نسبت به کل سپاه تغییرکند و از یک نیروی حامی مردم به یک نیروی سرکوبگر تبدیل شود”. این حرف مشاور ارشد موسوی، در روز ۳۰ بهمن پیش از راهپیمائی، برای کیست؟ برای سپاه یا “مردم”؟ پاسخاش نزد مردم است، بویژه نزد مردم کردستان. و شاید آن نیروها و رهبران سیاسی کرد هم که پیرو بیانیههای رهبران سبز شدند و به حمایت بیچون و چرا از راهپیمائی یکم اسفند برخاستند، پاسخی داشته باشند؟
زبان پروپاگاند “یک درصدیها”ئی را هم با خود برد. از خودجوشی و نوآوری و خودرأیی “مجهول الهویه”ها در “نه” گفتن به جمهوری اسلامی غافل ماندن. از خود تهی شدن. چشم به دهان بالاترینها دوختن. به “فراخوان شخصیتهای شناخته شده” لبیک گفتن؛ حتا وقتی که “بازگشت به خط امام راحل” روی شاخش باشد. سبز بودن با “اما” و “اگر” و “مگر” و “لیکن”. “سبز حسینی” را، با یک قطار توضیح و تفسیر و تبصره، “سبز” خود کردن. و ندیدنِ این اصل که نمادها و رنگها در جنبشهای سیاسی برای تصریح گوناگونی هویتها و خواستهاست، نه برای ایهام و غلطخوانی آنها. در چنین فضائی، درست در مرز خودجوشی مردم ایران برای سرنگونی “جمهوری اسلامی”، متن پروپاگاند میآید که برقراری یک “جمهوری اسلامی” دیگر را موضوع کند. به “هزینۀ” که؟
منابع:
کرونولوژی وصل ارتباطات در حین “قطع کامل ارتباطات”
(شاید لینکهای دیگری هم به آن اضافه شود)
– ” میرحسین موسوی و مهدی کروبی از روز ۲۳ بهمنماه جاری در حصر کامل خانگی بهسر میبرند و تمامی تماسهای آنان قطع شده است آنها به دلیل «حصر خانگی» نتوانستند در راهپیمایی شرکت کنند.”
http://www.radiozamaneh.com/news/iran/2011/02/15/1786
– “پیش از شروع راهپیمایی روز دوشنبه ۲۵ بهمن (۱۴ فوریه) گزارش شده بود که تمامی ارتباطات آقای موسوی و همسرش، قطع و کوچه منتهی به خانه مسکونی آنان مسدود شده است و امکان رفت و آمد به این خانه وجود ندارد.”
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2011/02/110218_mosavi_rahnavard.shtml
– “حکومت اسلامی ایران از بامداد روز دوشنبه (۲۵ بهمن) همه راه های ارتباطی آقای میرحسین موسوی و همسر او، خانم زهرا رهنورد را قطع کرد. به گزارش وبسایت “کلمه”، تارنمای رسمی میرحسین موسوی، خطوط تلفن خانه و موبایل آقای موسوی و خانم رهنورد از شامگاه یکشنبه قطع شده و کوچه منتهی به خانه آنها توسط خودروی پلیس مسدود شده است.”، (دوشنبه ۲۵ بهمن رادیو اسرائیل)
https://www.radis.org/monday.php
– بنا به گزارش “کلمه” که اخبار مربوط به میرحسین موسوی و معترضان را منعکس میکند، آقای موسوی در بیانیه خود که به تاریخ ۲۶ بهمن نگاشته شده نوشت: “پس از راهپیمایی شکوهمند شما در روز ۲۵ بهمن، این دستاورد بزرگ ملت و جنبش سبز که با شرکت همه قشرهای مردم از مردان و زنان سلحشور جامعه، در مقابل ناباوری بسیاری از بدبینان و اقتدارگرایان شکل گرفت، از دو سو مورد تهاجم قرار گرفته است.”
– “از روز گذشته،سه شنبه ۲۶ بهمن ماه و پس از صدور بیانیه مهندس موسوی در تشکر از حضور گسترده مردم در راهپیمائی ۲۵ بهمن خانه وی در محاصره کامل است و کلیه ارتباطات وی قطع شده است بطوری که حتی فرزندان وی نیز از او و همسرش خانم دکتر رهنورد بی اطلاع هستند.
http://www.irangreenvoice.com/article/2011/feb/16/11033
– مشاور عالی میرحسین موسوی در گفت و گو با “العربیه.نت” از وضعیت نگهداری میرحسین موسوی و همسرش زهرا رهنورد که در حبس خانگی به سر می برند ابراز نگرانی کرد. میرحسین موسوی از رهبران معترضان ایران و زهرا رهنورد همسر او از چهارشنبه ۱۶-۲-۲۰۱۱ [۲۷ بهمن] با قطع کامل ارتباط های آن ها با جهان بیرون و عزل محافظانشان، در بازداشت خانگی به سر میبرند.
http://www.alarabiya.net/articles/2011/02/19/138324.html
– ” آقای موسوی روز پنج شنبه [۲۸ بهمن] با خانواده خود تماس تلفنی کوتاهی گرفته بود.”
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/february/20/article/-c2f51b1951.html
– “در حالیکه میرحسین موسوی و زهرا رهنورد در حصر خانگی به سر می برند بستگان و نزدیکان این دو رهبر جنبش سبز از روحیه عالی و مقاوم آنها خبر میدهند. به گفته نزدیکان نخست وزیر زمان جنگ، آقای موسوی دیروز [شنبه ۳۰ بهمن] با خانواده خود تماس تلفنی کوتاهی داشته.”
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/archive/2011/february/20/article/-c2f51b1951.html
توضیح واضحات:
۱– در جملۀ “معما پیچیدهتر شد وقتی که مشاور ارشد ایشان، اردشیر امیر ارجمند، از “قطع تمامی راههای ارتباطی موسوی و رهنورد، از جمله تلفنهای ثابت و همراه و اینترنت” و “ایجاد دیوار آهنی در اطراف خانهی موسوی” گفت، خودش اما توانست آزادانه با رسانهها تماس بگیرد، مصاحبه کند و تعیین کند نوع، جنس، چهارچوب و سازماندهی یک “تظاهرات خودجوش”را در اول اسفند ۸۹.” ضمیر “خودش” به اردشیر امیر ارجمند برمیگردد و نه به موسوی.
طبق گزارشهائی، مشاوران موسوی و کروبی در حال حاضر، ظاهراﱟ، خارج از ایران بسر میبرند. برای این نگارنده کماکان قدرت مانور و تحرک مشاوران در دستگاههای حکومتی و ارتباط گیری آنان با رهبران سبز، در حین کنترل شدید، فشار و سرکوب وزارت اطلاعات مورد توجه و پرسش است. ” […] یادآوری می شود که آقای اردشیر امیرارجمند، مشاور ارشد میر حسین موسوی، شامگاه یکشنبه [۲۴ بهمن] و در بدو ورود هیئت دولتی ترک، از پرزیدنت گل خواسته بود تا در تظاهرات امروز شرکت کند. خبرگزاری آفتاب نیوز گزارش داد که پرزیدنت عبدالله گل صبح دوشنبه نماینده خود را به کاخ سعد آباد، محل اقامت احمدی نژاد فرستاده تا درخواست کند که تشریفات لازم برای حضور او در تظاهرات آماده شود.”
(رادیو اسرائیل؛ دوشنبه بیست و پنجم بهمن ۱۳۸۹ خورشیدی؛ چهاردهم فوریه ۲۰۱۱ میلادی)
http://www.facebook.com/note.php?note_id=168088646572097&comments&ref=mf