حضور زنان درجنبش اعتراضی تابستان ۲۰۰۹ ، سی سال پس از به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی، بسیار چشمگیر بود.
زنان ایران در جنبش مشروطیت به خصوص در جنبش تنباکو نقش داشتند، حضور زنان در انقلاب ۵۷ نیز بسیار چشمگیر بود، اما این بار در ابعاد چنان گستردهیی به خیابانها آمدند که کل جنبش بدون حضور آنها هیچ یک از مشخصاتی که می شناسیم را نمیداشت.
آن ها نه تنها کمیت قابل توجهی از اعتراض کنندگان و تظاهر کنندگان را تشکیل می دادند، بلکه نقش شان نیز در پیش برد این تظاهرات قابل توجه بود. برای اولین بار در تاریخ ایران سه نسل زن ایرانی در خیابان های ایران حضوری گسترده و فعال داشتند. چنان که از چشم هیچ کس پنهان نماند و موضوع بحثهای داغ رسانههای داخلی و خارجی شد. در این دوران رسانه های ایرانی غیر وابسته به رژیم جمهوری اسلامی ورسانه های خارجی مملو اخبار و عکسهای زنان در تظاهرات بود.
زنان در خیابان ها خواست های سیاسی خودرا فریاد می کردند. برای رساندن صدای خود آماده دفاع از خود و دیگران در برابر خشونت نیروهای انتظامی بودند. جوانان نوک پیکان حمله و دفاع بودند. زنان مسن تر از اتوریته سنی خود استفاده کرده و به نیروهای سرکوبگر پرخاش می کردند و سپر بلای جوانان می شدند.
با اوج گیری تظاهرات و تشدید فشار نیروهای انتظامی جمهوری اسلامی،
دیگر تفاوت جنسیتی به چشم نمیآمد. زنان و مردان در خیابانهای ایران نشان دادند که برابرند. این برابری را نیروهای سرکوبگر در ضرب و شتم بی دریغ تظاهر کنندگان زن و مرد عملا به رسمیت شناختند. اعتقاد به این نوع برابری را جمهوری اسلامی در اعدام های دههی ۶۰ نشان داده بود.
این باراولین قربانی که خبر کشته شدنش توسط فیلمی خصوصی به تمام دنیا مخابره شد، ندا آقا سلطان بود.
به راستی چرا زنان ایران چنین پرشور و شجاعانه راهی خیابان ها شدند و ” رای مرا پس بده” یا “رای من کجاست ؟” را سردادند؟
دلایلی گوناگون، معتدد و پیچیده سبب شرکت فعال زنان در این اعتراضات بود.
همانطور که می دانیم، زنان ایران اولین گروه اجتماعی بودند، که مورد حمله حاکمان جمهوری اسلامی قرار گرفتند و حقوق فردی و اجتماعی شان، یک به یک نقض شد.
با تصویب قوانین ضد زن، زن ایرانی به شهروند درجه دوم تبدیل شد. تحقیر زنان در تمامی عرصههای حیات اجتماعی- حقوقی- فرهنگی- آموزشی-اداری و…- به طور مداوم در دستور روز قرار داشته است. قوه مقننه با تصویب قوانین زن ستیز، قوهی مجریه درنظارت بر اجرای این قوانین از طریق نیروهای امنیتی و پلیسی خود و قوه ی قضاییه در اجرای قوانین خانوادگی و جزایی راه را برای هتک حرمت شأن انسانی زن هموار نمودند، آن هم به دلیل جنسیتش! همانطور که شعار ” یا روسری یا توسری” نمایان گر سیاست رژیم جمهوری اسلامی علیه زنان ایرانی است، شعار” خواهرم حجاب تو کوبندهتر از خون ماست” بیانگر ارزش های حاکمان جمهوری اسلامی در مورد زنان است.
شعار ” یا روسری یا تو سری” سیستم به کلام در آمدهی سرکوبی است که همواره تحقیری را به همراه دارد و به هرکس این اجازه را می دهد که ابزار اجرایی سرکوب (این شعار) شود. باید فرهنگ ایران را نسبت به توسری زدن و توسری خوردن شناخت، تا پدیده تحقیر و توهینی راکه درآن است تشخیص داد.
ایران کشور “ممنوعه” هاست. ممنوعیت پوشش آزاد، رقص ، خوانندگی برای زن، شنیدن موسیقی غربی، دیدن فیلمهای خارجی، رابطهی آزاد، دوستی دختران و پسران، نوشیدن نوشابههای الکلی، همجنسگرایی، ممنوعیت انتخاب دین و هزاران ممنوعیت دیگر. تخطی از هرکدام ازاین ممنوعهها موجب مجازاتاست؛ اعدام، شلاق، زندان، جریمه نقدی، سپردن ودیعه، ندامت نامه و غیره.
در مقابل مجازاتها نیز زنان دچار تبعیضاند. یکی از نمودهای آشکار این تبعیض، گشتهای خیابانی برای کنترل زنان (به اسامی مختلف) است. سیاست های تبعیضآمیز سیستماتیک که زن را به عنوان انسانی کامل نمیشناسند ، در تداوم طولانی مدت، خود بدل به ارزشهای اخلاقی مسلط جامعه شده اند، ارزش هایی که لزوما باور جامعه نیستند ولی به طور مداوم از طرف حکومت تایید و تقویت می شوند. پوشش اسلامی که برای زنان ایران قانونی شد، زنان مجبور به رعایت حجاب شدند، حجاب که تنها یک پوشش نیست بلکه بیش از آن یک ارزش است. پس زن ایرانی که همیشه در حجاب دیده می شود، به نظر می آید خود حامل این ارزش است . علی رغم مخالفت درونی بسیاری از شهروندان ایران با این اجبار، صرف به اجرا درآمدن این اجبار، نگاهی ضد جنسیتی در جامعه تولید وباز تولید می کند. به این دلیل دیگر زن ایرانی فقط تحت فشار قوانین و ممنوعیتهای حکومت قرار ندارد، این اجبار های تحت فشار به ارزش بدل شده، انقیاد زنان ایرانی را تشدید کرده است.
زنان در مقابل تمام این تضییقها و تحمیلها هرروزه به اشکال مختلف مقاومت کرده و میکنند. جنگ مداومی در عرصه عمومی و خصوصی هر روزه در جریان است. در این جنگ مقاومت، زنان از پوست و گوشت و جان خود مایه می گذارند. برای نمونه می توان به مورد پوشش اسلامی نگاهی انداخت. رژیم جمهوری اسلامی با استفاده از تمام شیوهها ی ممکن از تبلیغات ایدئولوژیک و دادن امکانات به هواداران، آموزش در مراکز آموزشی تا سرکوب و مجازات علیه ” بد حجابی” (توضیح این نکته لازم است که منظور از ” بد حجابی” تنها عدم رعایت پوشش نیست، بلکه آرایش صورت، داشتن ناخن بلند و… لاک ناخن نیز زیر عنوان بد حجابی قرار می گیرند) موفق نشده پوشش اسلامی را به زنان ایران تحمیل کند.
مقاومت تنها در برابر حجاب نیست، در مقابل تمام تحمیلهاست و به همهی اشکال قابل تصوراست و این مقاومت همیشه مقاومتی مستقیم و همیشه آگاهانه نیست. هر انسانی خواهان موقعیتی برابر در جامعه یی که زندگی می کند می باشد. زن ایرانی این موقعیت نابرابر را در لحظه لحظه زندگی خود در ایران تجربه کرده و آرزوی متوقف شدن این لحظهها را دارد.
حضورپرشمار زنان در عرصه های آموزشی و موفقیت آنها در تحصیل چیزی نیست جز مقابله با سیستم تحقیر جنسیتی و برای حفظ شأن خود به عنوان شهروند. بنا بر آمار، زنان در بسیاری از رشتههای دانشگاهی درصد بالاتری از مردان را دارند.
زنان مترقی همیشه موقعیت نابرابر جنسیتی را به چالش گرفته اند. پس از اتمام جنگ ایران و عراق و کمی باز شدن فضای سیاسی، زنان سکولار ایرانی شروع به سازمان دهی خود کردند و در گروه های مختلف و متنوع تلاش در بیان تبعیضات قانونی- اجتماعی – فرهنگی علیه زنان نمودند. این زنان در عرصه های بسیار گوناگون به مقاومت و مبارزه دست زدند. اکسیون های گوناگونی سازمان دهی کرده و به اتهام سازمان دهی و شرکت در این آکسیون ها ، بارها مورد بازجویی قرار گرفته وبه زندان افتادند. یکی از نمودهای مبارزات در تاریخ زنان ایران کمپین یک میلیون امضا است، کمپینی که نتیجه همکاری گروه های مختلف زنان با دیدگاه های متفاوت بود. این نوع مقاومتها در محدودهی سیستم جمهوری اسلامی قرارداشت و از آن فراتر نمی رفت.
زنان اسلامی با به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی موقعیتی ویژه یی یافتند. این زنان امکان خروج از خانه و ورود به اجتماع را پیدا کردند وبا پشتیبانی از حاکمیت جمهوری اسلامی، در پیاده کردن قوانین اسلامی و ایجاد این سیستم نقش مهمی ایفا کردند. جمهوری اسلامی با بهرهمندی از این پشتیبانی امکانات اجتماعی خاصی برای این زنان بوجود آورد. زمینه ی ورود آنها را به عرصههای مختلف اجتماعی گشود، راه تحصیل و تدریس برای آنان نیز هموار نمود. اما این لشکریان مدافع جمهوری اسلامی نیز مشمول قوانین تبعیض آمیز جنسیتی در جمهوری اسلامی بودند و پس از گذشت چند دهه بخشی از این زنان خود به منتقدان این قوانین تبدیل گشتند وخواستار رفرم به نفع زنان در قوانین اسلامی شدند.
هرچند که خواست های زنان (چه سکولارها و چه مذهبی ها) محدود به تغییر برای بهبود قوانین به نفع زنان بود و برای دستیابی به خواستها یشان از ابزار قانونی استفاده می کردند، اما فعالیتهایشان به طور سیستماتیک مورد حملهی نیروهای امنیتی و اوباش حکومتی قرار داشت.
جنبش زنان ایران هنوز به جنبشی گسترده تبدیل نگشته، هرچند که در عرصه سیاسی و اجتماعی توانست امر زنان را به طور فعالتر مطرح و موضوع روز کند، اما نتوانست جایگاه وسیع تودهیی پیدا کند واز بسیج زنان ناتوان ماند.
آنگاه که مسئله انتخابات و تقلب در انتخابات تبدیل به موضوع روز شد، بسیاری جریان های متشکل زنان نیز به این جریان پیوستند. در این حرکت عمومی، زنان می توانستند عامترین خواستهایشان را پیدا کنند. اگر در پس پشت جنبش اعتراضی ۲۰۰۹، خواست آزادی، دست یابی به پاره یی ازحقوق مدنی و اثبات نقش فرد برای مشارکت درحیات سیاسی جامعه بود، که بوده، این همان خواستهای عام زنان بوده است. طرح شعار”رای من کجاست” دربنیاد خود حاوی حداقل حقوق شهروندی وبرابری حقوقی یکی از خواسته های اصلی جنبش زنان بوده.
جنبش چه بود و چه می خواست؟ جنبش سبز ایران آمیخته یی بود از تودههایی که به خیابان ریختند تا از حق شهروندی دفاع کنند، و رهبرانی که به جمهوری اسلامی باور دارند و سقف خواسته هایشان فراتراز اجرای قانون اساسی موجود نیست.
با این که توده ها و رهبریدر مواردی شعار واحدی می دادند ولی دو درک متفاوت در این خواست ها نهفته بود. میان حداقل خواست مردم و سقف خواست رهبری این جنبش فاصله یی جدی وجود دارد. در قانون اساسی جمهوری اسلامی ملت ایران تبدیل به امت شده است یعنی ” دین ما، سیاست ماست”، مردم دیگرامت بودن را نمی خواهند. یعنی جدایی دین از سیاست را می خواهند. مردم خودشان را شهروند می شناسند نه امت. رهبران قانون اساسی موجود را می خواهند، امت را! نه شهروند را.
نمی شود خواستار مدنیت بود و زیر لوای قانون اساسی اسلامی رفت. شعار “رای من کجاست”، یک خواست شهروندانه را مطرح می کند،اما از دید جمهوری اسلامی ،امت حق وخواست ندارد، امت فقط تکالیفی دارد که موظف به انجام آنهاست.
جنبش زنان ایران نیز امت بودن را نمی خواست. این جنبش که در تلاش برای تغییر قوانین تبعیضآمیزدر ایران موفق نبود، در شرکت در این خیزش توده یی امکان دست یابی به بخشی از خواسته هایش را میدید.
خواست سرکوب شده ی طی سالیان طولانی، تحقیر بی حد مضمن شده، بن بست هر تلاش قانونی برای بهبود موقعیت اجتماعی، از زنان ایران بمبی ساخته است آماده ی انفجار و به دنبال فرصت مناسب برای انفجار. جنبش اعتراضی ۲۰۰۹ یکی از این فرصتها بود. زنان فرصت بعدی را چشم می دارند.
جنبش سبز چه در شکل گیری و چه در گسترش خود ویژگی هایی داشته است. از جمله ی این ویژه گی ها نقش تعیین کننده ی ارتباطات الکترونیک( تلفن همراه، دوربین و از همه مهمتر اینترنت). ویدیوها و عکس هایی که روزانه در تویتر و فیس بوک و یوتوب به نمایش در می آمد، نشان می داد که زنان نه سیاهی لشکر بوده اند ونه در بلوک های مخصوص محصور. این ابزار جدید هم نقش ارتباطی برای تظاهر کنندگان داشت و بخصوص نقش خبررسانی. گاهی اوقات به فاصله کمتراز چند دقیقه خبرها و عکس های تظاهرات در سراسر جهان پخش می شد. مردم جهان مستقیما شاهد آنچه در ایران می گذشت و تقریبا به طور زنده بودند که این خود عامل ایجاد همبستگی وسیعی در سراسر جهان شد.
چند روز از تظاهرات بزرگ میدان آزادی نگذشته بود که عکس زنان دوربین به دست روی جلد اشپیگل چاپ شد. این نوع خبررسانی زنده، تصویر عادی شده ی زن ایرانی در جهان را به طور ریشه یی دگرگون و به واقعیت نزدیک کرد.