نامه ی محبت محمودی به شرح زیر است:
محبت محمودی فرزند اسماعیل هستم که ۱۱ سال پیش به اتهام قتل مردی که قصد تجاوز به بنده را داشت به قصاص محکوم شده ام. همچنین از ۱۱ سال پیش تا کنون در زندان مرکزی ارومیه محبوس می باشم. مقتول به عنوان مزاحم وارد زندگی من شد و به طرق مختلف نتوانستم این شخص مزاحم را از خود دور کنم. چون نمی خواستم برای کسی مشکل و درد سر ایجاد شود بنابراین سعی کردم با تهدید شر او را کم کنم اما متاسفانه کاملا نا خواسته با شلیک گلوله به قتل رسید. من فقط قصد ترساندنش را داشتم. فرزندانم به علت غیبت و عدم حضور من در خانه نتوانستند به تحصیل ادامه بدهند لذا الان بدون حداقل سواد ممکن از طریق کارگری هزینه ی زندگی خود را تامین می کنند. در اداره ی آگاهی با پارتی بازی و دادن رشوه از سوی خانواده ی مقتول، حقوق من تضییع شد و کسی حاضر به شنیدن صدای اعتراض من نشد. من الان نگران خود نیستم فقط نگران خانواده و فرزندانم هستم که بدون من دچار سختیها و مشکلات زیادی شدند.
نامه های زیادی برای رهبر، رئیس جمهور، سازمان ملل و سازمانهای مدافع حقوق بشر ارسال کردم که هیچ فایده ای به حال من نداشت و باعث تغییر در اوضاع خود و خانواده ام نشد.
۱۱ سال است که حقوق این حقیر و خانواده ام تضییع شده و از سوی هیچ فرد و یا سازمانی مورد حمایت قرار نگرفته ام. نمی دانم وجدان کسانی که آن بیرون نشسته اند کی بیدار خواهد شد؟! و نمی دانم اصلاً صدای مرا می شنوند یا خیر؟! نمی دانم آیا بار دیگر می توانم با اعضای خانواده ام بر سر یک سفره بنشینم یا نه؟!
خانواده ی مقتول پذیرفته اند که با دریافت دیه رضایت بدهند. به دلیل استضعاف شدید مالی قادر به پرداخت دیه نمی باشم. با توجه به اینکه حکم اعدامم به دایره ی اجرا ابلاغ شده لذا عنقریب است که برای اجرای حکم به پای چوبه ی دار اعزام شوم.
ابلاغ حکم به دایره ی اجرا برای من و خانواده ام شرایط بسیار سختی به وجود آورده است و فقط کسانی که در این شرایط قرار داشته اند می توانند بفهمند من چه می گویم و چه می کشم.
در پایان از تمامی وجدانهای بیدار و جامعه ی جهانی تقاضای حمایت دارم. امیدوارم در زندگی تان به جایی نرسید که مجبور شوید مدام این جمله ی تلخ را با خود زمزمه نمائید: «زنی در گوشه ای از این جهان می توانست با کمک مالی ما از خطر اعدام رهایی یابد اما ما نخواستیم و او نیز نتوانست.»