چه می شد اگر مونا سالین مرد می شد؟ / پروین اردلان

تقریبا دو روز یک بار دریچه کوچک پستِ آپارتمانم باز و بسته می شود، آگهی یا نامه ای به داخل می افتد. “صدای پست” و “بمباران” کاغذی تجربه ی جدیدی که کمتر در ایران شاهدش بوده ام. در یکی از همین روزها تصویر مونا سالین با حجاب بر سر، به درون آپارتمان سر می خورد. دیدن این تصویر در وهله اول مرا به انتخابات ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ در تهران می برد. روزهایی که کاندیداها به دنبال کسب مشارکت و رای بالا بودند: یکی برای برنده شدن در انتخابات و دیگری برای تبلیغ رسانه ای بعد از انتخابات. همه از “مردم” می گفتند و این واژه پرمفهوم هربار در کلام دیگری رنگ عوض می کرد و بی اعتبار می شد. مدافعان حقوق طبقات پایین دست جامعه و مدافعان حقوق زنان زیاد شده بودند. پلیس و سپاه نه در برابر رقص و پایکوبی خیابانی و نه در برابر بی حجاب شدن های مقطعی زنان واکنشی نشان نمی دادند. پوپولیسم اوج بازی رای گیری شده بود، رنگ ها و لوگو ها و شعارها شبیه هم می شد تا رای دهندگان را دچار خطای دید و انتخاب کند. میدان بازی بود و رقابت برای قدرت. در این رقابت می شد از روی دیگری رد شد و از هروسیله ای استفاده کرد، مانند احمدی نژاد که برای شکست رقیب انتخاباتی اش موسوی پای همسر او را به میان کشید. حالا تصویر مونا سالین در این میدان چه حرفی دارد؟ اقدامی پوپولیستی از سوی حزب هوادارش است یا مخالفانش؟ می گویند بازی مخالفان است اقدامی علیه مهاجر پذیری یا علیه مهاجران مسلمان یا علیه زنان. متعجم چرا در این کشورها هم مانند ایرانِ استبدادی و مرد محور در رقابت سیاسی از زنان ابزار حمله می سازند؟

حاکمیت ایران تلاش کرد که حجاب را به نماد اسلام و ایران اسلامی تبدیل کند اما مقاومت و شکل برخوردی که زنان ایران به این نماد نشان دادند آن را به نماد “اجبار” در جهان تبدیل کرد. رسانه های اجتماعی،خبرنگاران و توریست هایی که به ایران سفر می کنند می توانند شهادت دهند که چقدر این نماد سازی ناموفق بود و چگونه سکولاریسم در ایران در حال شکل گیری است. حالا در این سوی دنیا، در دنیای انتخاب، و آزاد از اجبار، همین نماد سازی از زن و پوشش زن، ایدئولوژی اسلامی را تقویت و بازنمایی می کند. آن هم زیر نام مبارزه با مهاجران مسلمانان. عنصر این بازنمایی را هم از خود زنان می سازد: هم در جای زن کاندیدا و هم در جای زن مهاجر . براستی اگر مونا سالین مرد بود بر سر او هم مقنعه می کردند؟

***

تنها کوشش مخالفان یک کاندیدا نیست که علیه زنان قد علم می کند. بررسی رادیو بامدادی سوئد در مورد نقش رسانه های سوئد نشان داده حداقل روی ۱۸ صفحه اول چند رسانه پرتیراژ سوئدی موناسالین به صورتی منفی نمایش داده شده، درحالی که چنین وضعیتی درمورد فردریک راین فلدت، تنها ۵ مورد بوده است. جدا از تحلیل مواضع حزبی که نه در توان من است و نه هدف من، از منظر جنسیتی می پرسم : اگر مونا سالین مرد بود به همین سطح تصویر منفی از او ساخته می شد؟ اگر مرد بود به همین حد قدرت و تصویر رقیب مرد او بازنمایی مثبت می شد؟ در جایی که رسانه ها می توانند بیش از احزاب در شکل دهی افکار عمومی تاثیر گذار باشند نقش فمینیسم در این رسانه ها کجاست؟ چرا این گونه برخورد های جنسیتی در رسانه ها کمتر توجه و اعتراض فمینست های سوئد را بر می انگیزد؟ اگر مونا سالین در ایران بود حداقل کاری که از جنبش تحت فشار زنان ایران بر می آمد انتشار یک بیانیه و امضای اعتراضیه ای نسبت به برخورد هدف مند و ظریف رسانه ها با یک “زن” بود. سوالهای ذهنی ام پایان ندارد. بر سر جامعه ای که با هر زن و مردش که برخورد می کنم خودشان را فمنیست می خوانند چه آمده است که کنش های جمعی اش بارز نیست؟ آیا سازمانی شدن فمینیسم است که صدای اعتراضی این جنبش را خاموش کرده یا این صدا امکان راه یابی یا هم آوردی با قدرت رسانه های پرتیراژ و فراحزبی را ندارد؟

***

با روی کار امدن دولت احمدی نژاد در ایران ، یکی از نخستین اقدامات رادیکال این دولت که دولت های پیشین بعد از انقلاب نتوانستند به انجام برسانند انتخاب وزیر زن بود. این اقدام حداقل سنت شکنی در دل همان دایره محافظه کار حکومتی بود و موثر در موقعیت دولتزنان آتی. اما با توجه به اتفاقات بعد از انتخابات سال گذشته در ایران خیلی دیر بود و نتوانست زخم ناشی از کودتای انتخاباتی را تسکین دهد. دولت احمدی نژاد اما هوشیارانه رسانه های خارجی را هدف قرار داده بود تا این اتفاق نادر در دوره سی ساله ایران را بازنمایی وبزرگنمایی کنند. این خبر در داخل ایران “غیردموکراتیک و مردسالار” نه به مذاق حتی زن ستیزان تندرو تر از احمدی نژاد خوش آمد نه با اقبال زیاد زنان و فعالان جنبش زنان در ابران مواجه شد اما در رسانه های خارجی مورد توجه قرار گرفت. اکنون در این سوی دنیا چه می گذرد؟ احتمال دارد برای نخستین بار در تاریخ سوئد “دموکراتیک و برابری طلب” زنی بر کرسی نخست وزیری بنشیند. چرا کمتر می تواند چنین اتفاقی برای رسانه ها یا مردمی که با آنها صحبت می کنم جالب باشد؟ چون دیگر بین زن و مرد در سوئد تفاوتی وجود ندارد و در سیاست همه با هم برابرند؟ یکی از بیشترین تصاویری که در ساختمان های اداری و حزبی حتی حزب سوسیال دموکرات که سالهای سال سکان دار قدرت بوده توجه ام را جلب می کند تصاویر مردان سیاست است که به حالت نشسته یا ایستاده بر دیوار ها به مخاطب خیره شده اند یا جلسات مردانه شان را در تصاویر بازنمایی می کنند. آنها لابد اشتباهاتی هم داشته اند اما از نگاه بخشنده مردمان سوئدی عبور کرده اند. تصویر آنا لین چهره محبوب بسیاری از سوئدی ها را هم دیده ام .در گفتگو با برخی از سوئدی ها می شنوم که اگر او ترور نمی شد نخستین نخست وزیر زن سوئد بود. آیا اگر آنالین زنده بود نخست وزیر می شد؟

براستی چه می شد اگر مونا سالین مرد می شد ؟

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *