محبوبه عباسقلی زاده فعال جنبش زنان که مثل بسیاری از فعالان اجتماعی و سیاسی بعد از انتخابات سال گذشته مجبور شده از ایران خارج شود. اکنون و پس از ماهها از گذشت انتخابات پر ماجرای سال گذشته در گفت و گو با سایت کانون زنان ایرانی درباره تجربیات جنبش زنان قبل از انتخابات ریاست جمهوری و همگرایی زنان در آن زمان سخن می گوید .او همچنین نگاهی به نقش زهرا رهنورد از رهبران جنبش سبز و تاثیر وی بر جنبش زنان می اندازد و بسیاری از مشکلات و فرصتهای جنبش سبز را در این زمان بازگو می کند :
جنبش زنان قبل از انتخابات دوره ی دهم ریاست جمهوری ایران توانسته بود به یک انسجام برسد، با توجه به پراکندگی تشکل ها این پیوستگی چطور رخ داد؟
جنبش زنان یک ویژگی مهمی که نسبت به جنبش های دیگر داشت این بود که توانست در شرایط فشار که از بدو ریاست جمهوری احمدی نژاد شروع شده بود فعالیتش را رویت پذیر کند و با استفاده از استراتژی های متناسب با شرایط فضای بسته، کمپین های مختلفی را راه اندازی کند. در واقع شاید بشود گفت جنبش زنان از نظر فرم سازماندهی، اولین جنبش اجتماعی در تاریخ ایران به حساب می آید که توانست الگوهای مدرن جنبش های اجتماعی را به صورت روابط شبکه ای و افقی به اجرا در بیاورد و متناسب با پیشرفت دنیای مجازی، ابتکارات قابل توجهی را در فضای سایبر تولید بکند.
با این که جنبش زنان متشکل از گروه های مختلف با گرایشهای فکری متنوع بود تجربه ی چهار سال فعالیت در شرایط فشار باعث شد که به خصوص در سال آخر نیروهای مختلف فعال در جنبش زنان به نوعی تعادل قوا در درون خود نیروهای جنبش و یک زبان ویژه ی گفتمانی با مردم و جامعه ی مدنی و حاکمیت دست پیدا کنند. به تعبیر دیگر جنبش زنان اگر با همین آهنگ تا چند سال دیگر به فعالیت خود ادامه میداد و شرایط سیاسی هم به شکل قبل از انتخابات باقی میماند قابلیت این را داشت که یکی از قویترین جنبش های اجتماعی ایران بشود.
به خصوص در ماه های قبل از انتخابات ائتلاف هایی که در بین نیروهای مختلف جنبش زنان شروع شد مانند ائتلاف علیه لایحه ی حمایت از خانواده و ائتلاف همگرایی زنان برای طرح مطالبات در هنگامه ی نهمین انتخابات ریاست جمهوری از نمونه های روشن بلوغ جنبش زنان به شمار می رود.
تجربه ی کمپین یک میلیون امضا از نظر نحوه ی استفاده از شبکه های اجتماعی و تجربه ی کمپین قانون بی سنگسار از نظر تاثیر بر تغییر رویه های قضائی دو نمونه از موفق ترین حرکتهای کمپین محور جنبش زنان در سال های گذشته به حساب می آید.
ویژگی مهم حرکتهای کمپین محور جنبش زنان در سالهای گذشته، عمومی کردن گفتمان اعتراض علیه قوانین تبعیض آمیز بوده است.
یکی دیگر از ویژگیهای این دوره حرکت نیروهای اجتماعی جنبش بر پایه ی واقعیت های اجتماعی و پرهیز از صف بندی های ایده ئولوژیک و مرزهای مذهبی و غیر مذهبی, سکولار غیر سکولار بود.
البته گروه های مختلفی در چهار سال گذشته در حوزه ی زنان ایران فعال بودند ولی اگر در مورد کمپین ها صحبت میکنم به این دلیل است که عامل محرکه ی جنبش زنان را در آن دوره تشکیل می دادند.
گفتید اگر روند فعالیت جنبش زنان تا چند سال دیگر ادامه داشت موفقیتی بزرگ به دست می آمد، چه عاملی باعث ایجاد گسل میان جنبش زنان و جنبش سبز شد؟
قبل از این، یاد آور شدم که اگر جنبش زنان فعالیت های خود را چند سال دیگر با همین ریتم ادامه میداد می توانست به یکی از قویترین جنبش های مدرن و بالغ ایران تبدیل بشود ولی به نظر من کودتای انتخاباتی، و اوج گرفتن اعتراض های مردمی و در مجموع به سطح در آمدن مطالبات دموکراسی خواهانه ی مردم باعث شد که همه ی نیروهای اجتماعی و حتی جنبش های خاص مانند جنبش زنان و دانشجویی, اقلیت ها، کارگری، معلمان و غیره تحت تاثیر جنبش فراگیر دموکراسی خواهی قرار گرفته و تاثیرات اساسی در ساختار سازمانی و استراتژی های خود این جنبش ها صورت گرفت.
در مقایسه با جنبش دانشجویی و گروه هایی که با موضوع حقوق بشر فعالیت میکردند و توانستند در مراحل مختلف در درون جنبش دموکراسی خواهی رویت پذیری بیشتری پیدا کنند، به نظرم بدنه ی رهبری جنبش زنان آنچنان که باید نتوانست خود را با جنبش دموکراسی خواهی سبز، هماهنگ کند.
بخشی از جامعه زنان که در اعتراض های خیابانی، مشارکت فعال و حضور شانه به شانه ای با مردان داشتند در تعریفی که من از جنبش زنان دارم متعلق به بدنه ی اجتماعی هستند نه بدنه ی رهبری، پدیده ی جالبی که در سال اخیر اتفاق افتاد این بود که بدنه ی اجتماعی جنبش زنان که مهمترین ویژگی شان برخورداری آنان از خودآگاهی جنسیتی است از بدنه ی رهبری آن جلو زد. در واقع بدنه ی اجتماعی جنبش زنان پیش از این ها هم در رابطه با مقاومت هایی که در ارتباط با اجباری شدن پوشش از خود نشان داد و یا تغییراتی که به صورت خودآگاه در نقش های سنتی ازدواج و خانواده به وجود آورد، حضور فعال در فضای عمومی وتحصیل و اشتغال و در کل شکستن نقش های کلیشه ای جنسی و جنسیتی با مردان، کنش هایی بسی فراتر از مطالبات رسمی بدنه ی رهبری جنبش زنان داشته است و تغییر مهمی که از طریق درگیر شدن این زنان در جنبش سبز اتفاق افتاد باعث شد که این نیروی عظیم اجتماعی مرئی شود، ندا آقا سلطان یکی از نمونه های عینی این جا به جایی نقش در جنبش زنان است.
نمونه های دیگر جابجایی نقش در بدنه فعال جنبش زنان، ظهور تیپ هایی نظیر مادر سهراب اعرابی یا سایر مادران جانباختگان یا وابستگان زندانیان سیاسی سبز ، فعالان جوان حقوق بشر مانند شیوا نظرآهاری، روزنامه نگاران و بلاگرهای زن که به طور ناشناس یا شناخته شده در فضای سایبری فعالند، موج جدید تبعیدی ها اعم از فعالان سابقه دار یا جوان و حتی هنرمندانی هستند که نوع خاصی از هنر مقاومت زنانه را در این مدت ابداع کرده اند. زنان و دختران ناشناسی که دوره های زندان کوتاه یا بلند مدت را متحمل شده اند را هم می توان به عاملان نو ظهور جنبش زنان در سال اخیر افزود.
ظهور عاملان جدید در بدنه جنبش زنان و پیدایش گفتمان های جدیدی که بر اثر جنبش دمکراسی خواهی در فضاهای سیاسی و اجتماعی پدید آمد از یک سو و شدت گرفتن سرکوب از دیگر سو باعث شد که در کل بدنه ی رهبری جنبش زنان وارد نوعی بحران عاملیت شده و نتواند از ظرفیتهای بدنه ی اجتماعی و گفتمان های نو ظهور به نفع رونق بخشیدن به جنبش زنان استفاده کند.
منظور شما از بحران عاملیت چیست و ویژگی هایش را چه می بینید؟
عاملیت به معنای توانایی برای تغییر است و منظور از بحران عاملیت این است که بدنه ی رهبری جنبش زنان از توانایی کافی برای هماهنگ کردن خودش با تغییرات به وجود آمده در بدنه ی اجتماعی جنبش و فعال بودن در فضای سیاسی و فرآیند جنبش دموکراسی خواهی برخوردار نیست.
علائم این بحران در هر دو عرصه یعنی عرصه موضوعات خاص جنسیتی و عرصه ی جنبش دمکراسی خواهی مشهود است، به طور مثال واکنش ما به موضوعاتی مانند سیاستهای واپس گرایانه ی جنسیتی حکومت احمدی نژاد در مورد تعیین وزیر زن، گسترش طرح بومی سازی دانشجویان زن، محرومیت زنان از رشته های تحصیلی، ترویج صیغه و ازدواج زودرس، جدا سازی بیمارهای زن و مرد در بیمارستانها، ایزوله کردن مدارس دخترانه، تشدید کدهای پوشش از طریق طرح امنیت اجتماعی و کنترل مدلهای لباس و آرایش سر و مهمتر از همه پافشاری بر تصویب لایحه ی حمایت از خانواده و اجرای مجازات هایی نظیر سنگسار، اعدام کودکان و غیره آنچنان که باید فعال نبوده است. در حقیقت هرکدام از این موضوعات در سالهای گذشته میتوانست کمپینی مستقل به راه انداخته و فضای سیاسی و مدنی را تحت تاثیر قرار دهد ولی اکنون با نگاهی به کارنامه ی فعالیت های خودمان صادقانه میتوانیم اذعان کنیم که در مقابل اوج گرفتن سیاستهای واپسگرایانه که همیشه از طریق شدت گرفتن کنترل زنان اعمال شده است، نتوانسته ایم کنش های در خور داشته باشیم.
در فرآیند جنبش دموکراسی خواهی هم فرصت های طلایی قابل توجهی را از دست دادیم، مثلا از موضوع شکنجه ی جنسی که پس از سالها وارد فضای گفتمان سیاسی شده و افکار عمومی را درگیر خود کرد و میتوانست گفتمان مبارزه با خشونت جنسی را عمومی سازد با انتشار چند مقاله و خاطره به سادگی عبور کردیم.
اعدام شیرین علم هولی می توانست بحث زندانیان سیاسی زن و مبارزه با مجازات اعدام را به یک گفت و گوی عمومی با دیدگاه جنسیتی تبدیل کند اما این فرصت را هم از دست دادیم حتی موضوعات مهمی مانند تحریم که تاثیر چشم گیری بر زندگی روزمره ی زنان خواهد گذاشت از نگاه ما پوشیده مانده است. بحران هسته ای و عوارض آن را هیچ گاه از دیدگاه جنسیتی مورد تحلیل قرار نداده و تاکنون آنرا بحثی مختص سیاستمردان تلقی کرده ایم، بیانیه های رهبران نمادین و گفتمان های متعلق به جنبش دموکراسی خواهی مانند نحوه ی حکومت داری، حکومت دینی و سکولاریسم، عدالت اجتماعی، اجرای قانون اساسی را وارد حوزه های گفتاری زنانه نکرده ایم و بخشی از زنان فعال ما رابطه ی بین جنبش زنان و جنبش سبز را به ملاقات های نمادین و سپردن تریبون های زنانه به شخصیت های سبز منحصر کرده است. رابطه فعالان داخل و تبعیدهایی که از بدنه رهبری همان فعالان به خارج رانده شده اند هدفمند و پرتحرک نیست. جنبش زنان حتی از آموزه های جنبش سبز در شکستن مرزها چه در فضای واقعی و چه سایبری عقب مانده است و همه اینها نشان می دهد که هنوز ما در گیجی نقش های جدیدی به سر می بریم که جنبش دمکراسی خواهی به ما تحمیل کرده است.
حضور خانم زهرا رهنورد را در همگرایی سبز چگونه می بینید؟
مساله ی من دیدار شماری از فعالان جنبش زنان با یکی از فعالان مطرح جنبش سبز مانند خانم رهنورد نیست، اساسا من این پدیده که فعالان زن با فعالان جنبش دموکراسی خواهی در همه ی طیف های مختلف گفتگو کنند، نکته ی مثبتی میدانم و حتی انتقاد من به این است که چرا ما کمتر با شخصیت های طیف ها و جریان های درگیر در جنبش سبز بحث و گفت و گو می کنیم و و قتی می گویم “سبز” منظورم همه جریان های درگیر در جنبش دمکراسی خواهی است. اما گفتگو کردن با پذیرش گفتمان های غالب موجود در این جریان ها فرق دارد.
تشکیل همگرایی ها و جریان های ائتلافی خیلی هم خوب است بشرطی که مطالبات زنان محور اصلی توافق ها باشد و نه ایدئولوژی افراد.
مساله ای که من به آن نقد دارم سپردن تریبون ها و صداهای زنانه به شخصیت هایی است که چارچوب فکری خاصی را دنبال می کنند و دسترسی بیشتری به تریبون های رسانه ای دارند چرا که ادامه ی یک چنین روندی به تک صدایی منجر خواهد شد و تک صدایی درست بر خلاف جریان تنوع و تکثر گرایی به عنوان یکی از مطالبات اصلی جنبش دمکراسی خواهی است.
نوشته ها و بیانیه های خانم رهنورد را تا چه تاثیر گذار در جنبش زنان می دانید؟
مسلما نمی توان بیانیه ها و حمایت های خانم رهنورد را به عنوان یکی از رهبران نمادین سبز در توجه دادن افکار عمومی سنتی به مسائل و مصیبت های زنان بخصوص زندانیان و خانواده هایشان نادیده گرفت. حضور یک زن در فضای سیاسی سبز های مذهبی مسلما حساسیت مردان سنتی اصلاح طلب را به مسئله زن بیشتر می کند و باعث می شود که زنان اصلاح طلب اسلام گرا در بین هم قطاران خودشان جدی تر گرفته شوند.
اما این بیانیه ها گاهی مطالبات پیشین جنبش زنان را که خارج از چارچوب های ایدئولوژیک و بر پایه واقعیت های اجتماعی بوده است به چارچوب گفتاری اصلاح طلبان اسلام گرا و نو اندیشان دینی تقلیل داده است. در طبقه بندی ای که من از نسلها و تیپهای مختلف جنبش زنان می کنم؛ خانم رهنورد نماینده ی بخش فکری و نسلی زنان انقلابی مسلمان محسوب میشود.
بیانیه ها و صحبت های خانم رهنورد هم خارج از این چهارچوب نیست. مسلم است که چنین بیانیه هایی می تواند بخشی از مشکلات زنان در بستر جنبش سبز مثل آزادی زندانیان سیاسی و باز شدن فضاهای مدنی پاسخ دهد اما برخی دیگر از پدیده های به وجود آمده در بستر جنبش سبز مثل رانده شدن خیل بزرگی از فعالان زنان و سبزها را نادیده می گیرد.
شما بارها می شنوید که ایشان از زندانیان سیاسی حرف می زند ولی من حتی یک بار هم ندیده ام که مسئله تبعیدیان زن و مشکلات آنها و خانوده هایشان مورد توجه ایشان قرار بگیرد. در خصوص مسائل جنسیتی هم “سقف” مطالباتی که خانم رهنورد بیان می کند گاهی از “کف” مطالباتی که جنبش زنان در سال های گذشته داشته است هم کمتر است.
آزادی حق انتخاب پوشش یکی از اینهاست که اخیرا خانم رهنورد در مصاحبه ای آن را مقید به جریمه هایی مشابه قوانین راهنمایی رانندگی کرده است. در جائیکه اعتراض اصلی زنان در تظاهرات مشهور بیست و دوم خرداد سال ۸۴ در مقابل دانشگاه تهران به نقص و نقض حقوق زنان در قانون اساسی بود و سال گذشته در ائتلاف همگرایی یکی از دو خواسته ی محوری زنان تغییر دو اصل مشخص قانون اساسی اعلام شده بود، خانم رهنورد در صحبت های اخیرش درباره مطالبات سبزها مرحله اول را اجرای قانونی اساسی می داند و مرحله دوم را اعمال تغییراتی در قانون اساسی ولی مشخص نمی کند دقیقا چه موادی مورد نظر ایشان است و این مواد آیا همان ماده مشهوری است که همه حق و حقوق زنان را منوط به مطابقت آنها با موازین اسلامی کرده است یا نه! نمونه دیگر محکوم کردن قاطع مجازات اعدام و سنگسار از سوی فعالان زن است و این در حالی است که خانم رهنورد با گفتاری رحمانی و با محافظه کاری و فقط بخاطر اینکه اعدام راه حل تنبه انسان ها نیست به مسئولان توصیه می کند که مجرمان را زندانی کنید نه اعدام و نکات دیگری که الان حضور ذهن ندارم.
در کل بیانیه های جنسیتی خانم رهنورد برای جنبش زنان به این عنوان که بخشی از مشکلات زنان را با شجاعت و صراحت بیان می کند فرصت مثبتی به شمار می رود اما این به آن معنی نباید باشد که خانم رهنورد نماینده جنبش زنان در جنبش سبز تعریف شود یا به عکس چون هر دوی این جنبش ها متکثر و متنوع است.
با مجموعه آنچه که گفتید الان مهمترین “فرصت” و مهمترین “تهدید” برای جنبش زنان از نظر شما چیست؟ آنهم در این مقطع حساس از تاریخ ایران؟
به نظر من هر فرصتی در بطن خودش حامل تهدیداتی است و به عکس، مثلا همین سرکوب چه بلاهایی که بر سر ما نیاورد برخی را گوشه زندان انداخت ، برخی را خانه نشین کرد و برخی را مثل ما رانده شده و تبعیدی. همین سرکوب می تواند فرصت هم باشد برای تجهیر بیشتر ما و پیدا کردن راه های جایگرین و کسب مهارت های لازم و د رنتیجه پیچیده تر شدن بافت حرکتی جنبش زنان. الان می بینید مهارت زنان در ایجاد کمپین ها و نفوذ در ساز و کارهای حقوق بشری افزایش پیدا کرده، مهارت های استفاده از اینترنت و رسانه های مجازی بیشتر شده و پدیده مقاومت سایبری در مقابل جنگ سایبری دارد هر روز بیشتر از روز پیش جلو می رود. بنابراین همه پدیده ها هم فرصت اند و هم تهدید.
به نظر من یکی از بزرگترین فرصت ها برای جنبش زنان این است که خودش را به طور روزمره در مبارزات مردم برای دمکراسی داخل کرده و این مبارزات را فمنیزه کرده و رنگ و بوی زنانه به آن بدهد و در عین حال در همه تحولات سیاسی مداخله کرده و با رویکرد جنسیتی اظهار نظر کند. به نظرم مهمترین تهدید پیدا نکردن استراتژی های جدید و انکار تاثیراتی است که جنبش سبز و سرکوب بر روی جنبش زنان گذاشته است .