شهرزادنیوز» فاطمه زونیا بِلِزا نویسنده است. نویسندهای که زندگی خود و خشونتی را که به عنوان دختر بر او رفته در کتابی به نام “حناماه” به تصویر کشیده است. در سخنرانیای در پاویلون ـ مرکز فرهنگی شهر هانوفر ـ فاطمه تکهای از کتابش را میخواند با بغض و اشکی که در اشک شنوندگان درمیآمیزد.
کودکی تلخ در کردستان ترکیه
پنجسال زیر فشار خشونت خانوادگی و جامعهی ده کوچک. محل تولد فاطمه، دهی در کردستان ترکیه. فاطمه پنجساله است که پدر کرد و مادر ترکش او و برادرش را به عمو میسپارند و راهی آلمان میشوند، بیآنکه بدانند کودکانشان صبح تا شب باید در طویله کار کنند، اجازه ندارند خودشان را بشویند و اغلب گرسنه میخوابند و به سبب فقر و کثیفی انگشتنمای مردم دهاند.
گرسنگی و استثماری که با کتک، شلاق، شلنگ، مشت و لگد و ترسی مداوم همراه است.
هشت ساله است که پسرعموی ۲۰ ساله میخواهد به فاطمه تجاوز کند، اما برادر یازدهساله سرانجام به داد خواهر میرسد و پسرعمو را پیش از تجاوز کامل از روی او بلند میکند.
کودکی که باید شاهد سنگسار مهربانترین زن ده باشد. زنی باردار که مورد سوءظن قرار میگیرد و زیر پرتاب سنگهای مردان ده ناپدید میشود. مردانی که فاطمه باید خدمتشان کند، چای برایشان ببرد و پشت به در از اتاق خارج شود که مبادا پشتش را به مردان فامیل و آشنا کرده باشد.
ازدواج اجباری
فاطمه دهساله است که به آلمان، نزد والدینش میرود، اما پدر مهربانش را پدر دیگری مییابد. پدری خشن که مانند عمویش شده است. پدری که او را در هجدهسالگی به زور عروس میکند. فاطمه ابتدا دست به خودکشی میزند و پس از نجات و هشیاری در بیمارستان، دیگر به خانه بازنمیگردد.
عروس مطرود در خانوادهی آلمانی
فاطمه سالها بعد با مردی آلمانی ازدواج میکند و دو کودک به دنیا میآورد. والدین شوهر هیچگاه او را به عنوان عروسشان نمیپذیرند. بوِیژه که فاطمه نهتنها تحصیلکرده نیست، بلکه ترک ـ کرد است و مایهی سرافکندگی خانواده.
حتی با تولد کودک، وقتی فاطمه نوزاد را نزد پدرشوهرش میبرد تا مهر نوه بر دلش بنشیند، پدربزرگ کودک را پس میزند و نمیپذیرد که از عروسی ترک نوهدار شده باشد.
کوراژی ستودنی علیه خشونت
فاطمه خشونتی بس عمیق تجربه کرده، اما این خشونت او را به پرتگاه تحقیر، ضعف و افسردگی نکشانده، بلکه از او زنی جسور و مقاوم ساخته که زندگیاش را برای کمک به نوجوانان و زنان تحت خشونت گذاشته تا به این خشونتها پایان دهد.
اگر از سوی هممیهنانش روسپی خطاب میشود، اگر در سخنرانیهایش گاه هفتتیر بر او میکشند تا او را بکشند، او باز هم از تلاش برای بهبودی وضعیت زنان دست برنمیدارد و حتی با مردانی به گفتگو مینشیند که از او تصویر یک روسپی دارند.
حکایتی که همچنان ادامه دارد
فاطمه بیش از دو دهه است که علیه خشونت بر زنان خارجی در آلمان فعالیت میکند. وی تجربیات تلخش را در مدارس حکایت میکند تا نوجوانان به او اعتماد کنند و با او به سخن بنشینند. او متأسف است که خشونت همچنان ادامه دارد و بسیاری از کودکان به او میگویند که خشونتی را که بر او رفته است، روزانه در خانه تجربه میکنند.
او از سالهای ۲۰۰۶ تا حال حدود ۷۰۰ مورد خشونت را تجربه کرده است که نشان از گستردگی خشونت در خانوادههای خارجی در آلمان دارد.
فاطمه زونیا بلزا
ازدواج اجباری، معضلی همچنان پابرجا
ازدواج اجباری میان نوجوانان خارجی در آلمان حتی گریبان پسران را گرفته است و گاه پسران نیز از خانه فرار میکنند تا عمری را با دختری که دوست نمیدارند، زندگی نکنند.
فاطمه برای کمک به زنان و نوجوانان دختر و پسر تحت خشونت در سال ۲۰۰۶ بنیادی به نام “حناماه” تشکیل داده است که از دولت هیچ کمکی دریافت نمیدارد و تنها از طریق بخشش مردم پشتیبانی میشود.
این بنیاد نهتنها به افراد تحت خشونت در آلمان رسیدگی میکنند، بلکه گسترهی فعالیتاش به وطن این افراد نیز میرسد.
بسیاری از نوجوانان به بهانهی سفر به ترکیه در آنجا به زور عروس یا داماد میشوند و همانجا ماندگار. بنیاد در پیگیری این موارد، بلیط هواپیما برای آنان تهیه میکند تا آنان را به آلمان بازگرداند.