بخش بزرگی از مردم ایران، با امید و نگرانی به ۲۲ بهمن می اندیشند و به مردمی که که با دستهای خالی میبایستی با نیروهای مسلحی روبرو شوند که از هیچ خشونت و جنایتی ابایی ندارند. این خشونت وحشیانه که از سالهای ۶۰ و۶۰ در مورد نیروهای مخالف بکار گرفته شده بود ، امروز در ابعادی گسترده تردر سطح اجتماع بکار میرود. اگر در گذشته مردم ازاین جنایات بی خبر بودند اما امروز با چهره واقعی این رژیم روبرو گردیده اند.با بهانه های واهی جوانان را به شکنجه و تجاوز و اعدام محکوم نمودن، مردم کوچه و بازار را جاسوس خواندن،سرکوب تظاهرات مسالمت آمیز مردم و وارونه نشان دادن واقعییت ها، باعث گردیده است که نقاب از چهره این قدیسان بر داشته شود و کراهت چهره آنان با همه ابعادش به تماشای مردم گذاشته شود. شاید مهمترین دستاورد این دوران ۶ ماهه اخیر، شناخت از ماهیت رژیمی است که سالها با ماسکهای مختلف کوشیده بود مردم را بفریبد.اما آیا تنها شناخت از ماهیت این رژیم و یا شور انقلابی مردم و ایستادگی شجاعانه آنان در مقابل نیروهای مسلح حکومتی ، برای پیروزی این حرکت عمومی کافی است؟ در بهمن ماه سال ١۳۵۷ نیز مردم بصورت همگانی رژیم شاه را نمیخواستند اما بدلیل آنکه تصویر روشنی از آنچه که می خواستند، نداشتند خیلی زود همه تلاشهای آنان بر باد رفت. در آنزمان نیز بخش وسیعی از روشنفکران هیجان زده تنها آرزومند رفتن شاه بودند و همه چیز را به بعد از آن موکول می نمودند. از تجربه تاریخی بهمن ۵۷ چندان زمانی نگذشته است. امروز آنچه امروز اهمیت دارد آنست که در چنین شرایطی اپوزیسیون خارج از کشور بتواند با یاری گرفتن از متخصصان و صاحبنظران خارج از کشور لااقل برنامه پیشنهادی تدوین نموده و از طریق اینترنت در اختیار مردم قرار دهد.اما قبل از ورود به این بحث میبایستی به نکته حایز اهمیت دیگری توجه نمود.
در تظاهرات عاشورا مردم پس از چندین ماه تظاهرات مسا لمت آمیز، برای اولین بار بصورت گسترده ای در مقابل حملات وحشیانه پلیس حکومتی، به دفاع از خویش دست زدند. این حرکت مردم، بحثهای بسیاری را براه انداخت. برخی کوشیدند با استفاده از مفاهیمی چون « حقوق بشر» و یا « احتراز از خشونت» مردم را به آرامش دعوت کنند از جمله احمد گنجی بنام «عقلانیت عملی» ، مردم را از بکارگیری شیوه های رادیکال منع نمود. ایشان معتقد ند که به هیچ عنوان این شیوه ها به نظام دموکراتیک ملتزم به حقوق بشر منتهی نخواهد شد. نمیبایستی فراموش نمود که خشونت تنها از طرف نیروهای دولتی بوده و مردم تنها بدفاع از خویش بر خاسته اند.این مردم در چند ماهه اخیر در مقابل چشمان حیرتزده جامعه جهانی، تنها بخاطر درخواست ابتدایی ترین حقوق شهروندی خویش، وحشیانه سرکوب شده و یا به اعدام و شکنجه محکوم شده اند. مردم جهان شاهد بوده اند که چگونه نیروهای مهاجم دولتی با زبان گلوله ، تظاهرات مردم را پاسخ داده اند. روز عاشورا مردم نشان دادند که کاسه صبر شان بپایان رسیده و دیگر حاضر نیستند که تنها آماج گلوله ها و حملات وحشیانه رژیم باشندو بطور طبیعی بدفاع از خویشتن بر خاستند. باز هم فراموش نکنیم که این مردم بیش از ۳۰ سال است توسط این حکومت در معابر عمومی، شلاق خورده، بدار آویخته و یا سنگسار شده اند. سالهاست حقوق و حرمت انسانی آنها توسط این حکومت لگد کوب گردیده است و امروز پس از اینهمه بیداد، کاسه صبر مردم لبریز شده و بدفاع از خویش بر خاسته اند و اگر وضع بهمینگونه پیش رود ، دیر نخواهد بود که خیابانها سنگربندی شود و این خیل خشمگین بجان آمده از بیداد ۳۰ ساله، سلاح بدست گیردو گلوله را با گلوله پاسخ دهد. اگر چه بسیاری از ما آرزومند آنست که بتوان از طرق مسالمت آمیز تغییراتی اساسی ایجاد نمود اما این حکومت که با خوی آدمیزادی بیگانه است، زبان مدارا را در نمی یابد.
اعتراضات یکپارجه و گسترده مردم در ماههای اخیر ، نشان از نیاز به تغییراتی جدی در آینده ای نه چندان دور دارد. اما آنچه باعث نگرانی و تاسف است، ضعف جنبش در رابطه با نداشتن برنامه و سازماندهی است. در چنین شرایطی ، جای خالی یک اپوزیسیون متشکل و قدرتمند بشدت احساس میشود. این دقیقاً همان کمبودی است که در سال ۵۷ نیزوجود داشت و متاًسفانه هنوز هم وجود دارد. آیا این باعث تاسف نیست که بخاطر فقدان یک اپوزیسیون متشکل و متحد، محسن سازگارا میبایستی نقش یک گروه رهبری کننده را بعهده گیردو یا محسن مخملباف به عنوان سخنگوی اپوزیسیون با مجامع بین المللی گفتگو نماید؟ متاًسفانه اپوزیسیون خارج از کشور با همه توانایی های خویش نتوانسته است حتی بر سر موضوعات معینی در کنار یکدیگر نشسته و به توافق های موقتی دست یابد. شاید بتوان گفت که ادامه این حکومتف حداقل در ١۰ ساله اخیر، نه از سر قدرتمند بودن این حکومت، بلکه تنها بخاطر فقدان یک اپوزیسیون متشکل و متحد بوده است.
اگر چه فعالیت نیروهای اپوزیسیون در خارج از کشور از حمایت از جنبش مردم در داخل ایران، تاکنون بسیار ستایش بر انگیز بوده است، اما این به تنهایی کافی نیست.تجربه های، تاریخی در کشور ما ثابت نموده اند که تنها« نخواستن» حکومتی ظالم کافی نیست، بلکه میبایستی برای آنچه که «می خواهیم» برنامه مشخص داشته باشیم. با توجه به آنچه که در این چند ماهه اخیر شاهد آن بوده ایم، یکی از خواسته های اصلی اپوزیسیون داخل و خارج از کشور، جدایی دین از سیاست و حکومتی بر اساس قوانین بین المللی حقوق بشر میباشد. بر اساس چنین خواسته هایی میتوان آرزومند آن بود که احزاب و گروهای مختلف سیاسی از مجاهد و سلطنت طلب، تا احزاب طرفدار مارکسیسم و کمونیسم تا گروههای گوناگون ملی مذهبی،همچنین نمایندگان خلقهای مختلف ایران و نمایندگان زنان همگی در طیفی وسیع، بخاطر آینده ایران ، حول پلاتفرم مشخصی در کنار یکدیگر جمع شوند. تنها یک سیستم چند حزبی میتواند به ایجاد پایه های دموکراسی در کشور ما یاری رساند. توجه به این مسیله بسیار ضروری است که قدرت مطلقه حکومت ریشه در قانون اساسی داردو شاید بتوان گفت که یکی از مهمترین وظایف حقوقدانان و متخصصین ، تهیه پیش نویس پیشنهادی قانون اساسی جدیدی است تا همه صاحبنظران و مردم بتوانند در مورد آن نظر داده و آنرا برای آینده ایران مورد نظر قرار دهند. این مسئولیت بزرگی است که میتوان از اپوزیسیون خارج از کشور توقع داشت که موازی با اقدامات حمایت آمیز از جنبش ( چون تظاهرات، آکسیونهای گوناگون و نامه برای جلب کمک بین المللی و…) تلاش ورزد که یک گرد همایی وسیع از نیروهای مخالف دولت، در یک تشکل وسیع تدارک ببیند. با چنین تدارکاتی ، یعنی وجود تشکلی از نیروهای مخالف، حول پلاتفرمی بر اساس حقوق بشر، میتوان تقاضای رفراندوم با نظارت مجامع بین المللی نمود، رفراندومی که مردم با آمادگی قبلی و بصورت آگاهانه و آزادانه بتوانند برای تعیین سرنوشت خویش در آن شرکت نمایند.
و اما از هم اکنون میبایستی حقوق زنان و خلقها مورد توجه ویژه قرار گیرد. زنان در طول تاریخ همواره مورد ستمی مضاعف قرار گرفته و در حکومت جمهوری اسلامی ، بالاترین سرکوب ها در مورد آنان انجام گرفته است. در آینده ایران میبایستی وزارتخانه مستقلی در رابطه با زنان در نظر گرفته شود که بتواند در مورد قوانینی که به حقوق زنان ارتباط پیدا میکند ، نظارت و دخالت داشته باشد. این مسئله در مورد حقوق خلقها نیز میبایستی در نظر گرفته شود. خلقهای ایران هرگز نتوانسته اند در اداره حکومت ،چه محلی و چه در سطح کشورنقش داشته باشند. لغو حکم اعدام و تبلیغ آن از هم اکنون ، میبایستی مورد توجه قرار گیرد. شاید بسیاری گمان کنند که اکنون زمان پرداختن به چنین مضامینی نیست. اما اینها مضامینی است که اگر امروز بطور سیستماتیک وگسترده ای بدان بیندیشیم و راههای عملی برای پیاده نمودن آنها پیدا نماییم، به حکومتهای آتی مجال سرکوب و جنایت نخواهد داد. جا به جا نمودن شخصیت های سیاسی چیزی را حل نخواهد نمود. میبایستی« سیستم سرکوب» را عوض نمودو با ایجاد قانون اساسی مترقی و حقوق شهروندی، آینده ایرانی دموکراتیک را تضمین نمود. فردا دیر است. اگر تا فرصتی باقی است نتوانیم برنامه مشخص و اپوزیسیونی متشکل و قدرتمند داشته باشیم، حتی در صورت پیروزی، آغاز اختلافات خواهد بود و باز دیکتاتوری دیگری با استفاده از این شرایط، سرنوشت ملت را رقم خواهد زد.