دختر جوانی که صبح روز جمعه ۲۰ مهر ماه ۱۳۸۶، توسط مأموران گشت موسوم به نهی از منکر در پارکی در شهر همدان دستگیر شد، روز بعد اعلام شد که در ستاد منکرات، خود را حلق آویز کرده است. (۱)
اوایل مهر ماه سال جاری چند مرد متجاوز، زنی را ربوده و به طور دسته جمعی به او تجاوز کردند و همزمان از صحنهی تجاوز، فیلمبرداری کردند تا همان فیلم را به عنوان سند و مدرک نزد خود نگاه داشته و به عنوان ابزاری برای باج گیری از زن مورد تجاور قرار گرفته، مورد استفاده قرار دهند. (۲)
این دو حادثهی تلخ و غم انگیز در مورد دو زن در فاصلهای نزدیک به هم رخ داد، دو حادثه که انعکاس دو نیمرخ خشونت علیه زنان در حیطه ی اجتماعی و دولتی نظام جمهوری اسلامی است. دو حادثه ای که تقریبا با سکوت رسانهای و حتا سکوت برخی محافل زنان روبرو شد. با این حال صفحهی حوادث چند روزنامه و سایت خبری را پر کردند. گویا عادت شده است که حوادثی از این دست در زمرهی حوادث اتفاقی و استثناها قرار گیرند و نسبت به آن حساسیتی برانگیخته نمیشود.
واقعیت اما این است که حوادثی از این دست نه فقط استثنا، بلکه آئینه ی تمام نمای مناسبات ضد انسانی حاکم بر زنان و مردان جامعه است. گرچه در مورد استثنا بودن این حوادث باید شک کرد. معمولا حوادثی که به شیوه ی رادیکالی پرده از سطح روابط حاکم بر زن و مرد در یک جامعه بر میکشند، کمتر مورد توجه قرار میگیرند. اینگونه حوادث نه فقط یک فرد یا چند مهره ی دولتی، بلکه کل یک نظام مردسالار و زن ستیزرا زیر سئوال میبرد. حتا اگر این دو حادثه استثنا باشند، باز هم استثناهایی وجود دارند که به طریقی پر قدرت راز قاعده را بر میگشایند. قتل زهرا بنی یعقوب (عامری) و یا فیلم تجاوز جمعی چند مرد به یک زن از این دست حوادث است. این دو حادثه ما را به اعماق روابط استبدادی غالب بر جامعه میکشاند.
بسیاری از ما از شنیدن و دیدن این صحنهها خشمگین شدیم. بسیاری از ما زنان با دیدن صحنهی تجاوز بار دیگر حس تحقیر و فرودستی را تجربه کردیم و با شنیدن قتل زهرا بار دیگر خشم و تنفری در جانمان علیه گزمههای رژیم اسلامی شعله کشید. این دو حادثه ذهن بسیاری را مشغول کرده است. اما برای اینکه خشم و تنفرمان را به یک آگاهی ژرف اجتماعی برسانیم و آن را به نیرویی مؤثر برای تغییر این وضعیت موجود تبدیل کنیم، چارهای نداریم که حوادثی اینگونه را به عنوان یک قاعده به مصاف بکشیم. قاعدهای که آنچنان به انحطاط رسیده است که فقط یک راه برای سلامت آن باقی مانده است: در هم شکستن آن و چیزی نو جای آن گذاشتن.
بیاییم با نیم نگاهی به مناسبات زن و مرد در جامعهی ایران که صفحه ی حوادث نشریه ها و روزنامه هایش را، خبر سنگسار زنان، قتل زنان توسط شوهران، دستگیری گروهی زنان تحت عنوان “ارتقای امنیت اجتماعی”، تجاوز و قتل زنان در زندانها، تجاوز دسته جمعی به زنان و … پر میکنند، از منظری دیگر به بررسی آن بپردازیم.
در قوانین رسمی جامعه ی ایران، زن نه به عنوان یک انسان، بلکه به عنوان یک کالای جنسی تعریف میشود. جامعه ی ما از دیرباز در فرهنگ و قانون نوشته و نانوشته اش، در روابط اجتماعی روزمرهاش این تعریف و این برخورد به زنان را هر روزه تجربه میکند.
همه ی قوانین مربوط به زنان بر پایه ی نگرشی جنسیتی تدوین شده است. در جوهراغلب این قوانین، زن به مثابه یک کالای جنسی و وسیلهای برای خدمات جنسی به مردان است. حجاب اجباری، سنگسار، تفکیک جنسیتی، تعدد زوجات و … همه از فرهنگ و بینشی سرچشمه میگیرد که زن را کالایی جنسی، فرودست و ناقص العقل میشمارد.
نظامی که با چادر کردن اجباری بر سر زنان، به طور رسمی اعلام کرد زن موجودی جنسی است و مالکش مرد است و برای حفظ این مالکیت باید در زندان چادر محبوس شود. در جامعهای که مطابق قانون، اگر زنی خارج از کدهای اسلامی با مردی رابطهی جنسی برقرار کند سنگسار میشود. درواقع این قانون برای تحکیم مالکیت مرد بر زن است و تصرف این کالا (چه بسا با رضایت خاطر زن باشد) یعنی خدشه دار شدن اصل مالکیت خصوصی مرد بر زنی که به لحاظ قوانین حقوقی و یا مذهبی، مالکیت آن را ثبت کرده است. جامعهای که تفکیک جنسیتی زنان و مردان در همهی نهادهای اجتماعی و اماکن عمومی به پیش رفت و در عمل با ممنوعیت روابط دختران و پسران، موقعیت زنان را به ابزاری فقط جنسی تنزل داد.
نظام جمهوری اسلامی در زمینه ی ترویج و تعمیق فرهنگ جنسیتی سرکوبگرانه در طی ۲۸ سال گذشته سنگ تمام گذاشت. با انحصار عرصه های مختلف فرهنگی از سینما و تلویزیون گرفته تا ادبیات و هنر، به طریقی نقشه مند، فرهنگی را در مورد زنان رواج داد که مکمل قوانین نابرابر علیه زنان است. دیدگاهی که مبارزه علیه آن عمری بسیار طولانی تر از رژیم جمهوری اسلامی خواهد داشت. دولتمردان جمهوری اسلامی برای نهادینه کردن فرهنگ جنسی سرکوبگرانه، قوای نظامی را نیز به کار گرفتند. از همان ابتدا گشت های نظامی برای کنترل زنان تأسیس شد که با وظیفه ی کنترل زنان ایفای نقش میکرد و در صورت عدم پیروی از قوانین اسلامی منجر به دستگیری و مجازات زنان میشد.
این تصویری کلی از جامعه ای است که در آن مردانی از تجاوز دسته جمعی به زنان لذت جنسی میبرند. مردانی که با استفاده از تکنولوژی مدرن، عمل وحشیانه و زشت خود را به عنوان شاهکار ثبت میکنند. مردانی دیگر در لباس پاسدار و بسیج و بازجو و شکنجه گر در زندانها به زنان زندانی تجاوز میکنند و پس از به قتل رساندن دختران، روز بعد با جعبه ای شیرینی، داماد شدن خود را به خانواده ی دختر داغ دیده اعلام میکردند.
تجاوز نیروهای بسیج و سپاه به زنان زندانی انعکاس عریان خشونت دولتی سازمان یافته، علیه زنان است. تجاوز دسته جمعی مردان در فیلم یاد شده، بیان پودر شدن فرهنگ سرکوبگرانه ی جنسی این حاکمیت در ذهنیت بیشتر مردان جامعه است. ذهنیت مردانی که برخی آن را به شکل تجاوز جمعی به یک زن نشان میدهند، برخی با چند زنی و صیغه و … ذهنیتی که مردانگی خود را فقط در مفهومی تجاوزگرانه به شکلهای مختلف بیان میکند. این دو حلقه، زنجیر دولتی و اجتماعی خشونت، لازم و ملزوم یکدیگرند.
اینک به جنبه ی دیگر این بحث بپردازیم. شکی نیست که تجاوز جنسی به شکلی که در این فیلم دیده میشود بیانگر انحطاط جدی جامعه به ویژه از زاویه ی مناسبات جنسی بین زن و مرد است. این انحطاط محصول نظامی است که سخن از رابطه ی جنسی و معاشرت آزادانه ی زن و مرد، قلمروی دست نیافتنی و ممنوعه هاست و هیچ امکانی برای کسب آگاهی بر سر نوع آن موجود نیست. گرچه با ممنوع کردن، نمیتوان این واقعیت را که نیاز معاشرت زن و مرد، نیازی طبیعی و انسانی است، نفی کرد. در نتیجه این ممنوعیت ها نیز، رابطه ی جنسی و نیاز جنسی به طور غریزی و خودبخودی در پستوهای ذهن آدمی، معنا و مفهوم مییابد و لذت جنسی و ارضای نیاز جنسی به شکلی نادرست و غیر انسانی، در چارچوب امیال غریزی و حیوانی، بدون ذره ای آگاهی انجام میشود.
البته نمیتوان این مسئله را فقط در سطح تابو بودن و یا ممنوعه بودن توضیح داد. از دیدگاه مارکسیستی در هر دوره ی تاریخی، بر هر شکل از مناسبات جنسی مهر مناسبات اجتماعی معینی خورده است. رابطهی جنسی، همواره یکی از محورهای مهم مناسبات اجتماعی ستم بر زن است. شکلهای دهشتناکی مانند این تجاوزها (تجاوز به زهرا در بازداشتگاه و فیلم مستند تجاوز دسته جمعی به یک زن) در حقیقت نوک تیز این مناسبات اجتماعی ارتجاعی را در حیطهی روابط جنسی نشان میدهد.
در بستر همین مناسبات اجتماعی بر موجودیت انسانی زنان، مهر کالا خورده است و میتوان با خرید این کالا از آن بهرهمند شد، مردانی نیز یافت میشوند که هوس کنند این کالا را مجانی تصاحب کنند (یعنی تجاوز جنسی به زنان). با این منطق کالایی بهتراست از این کالا حداکثر استفاده را کرد. رابطهی کالایی فقط بر پایهی غریزه است و از هر گونه آگاهی اجتماعی و انسانی تهی است. غریزهای که مدام آگاهی را پس میزند و در برابر روابط انسانی بر مبنای منافع غریزی و کوتاه مدت خویش مقاومت میکند. طبیعی است در جامعهای همچون جامعهی ایران که درک و دانش علمی از رابطهی جنسی وجود ندارد و یا ترویج آن ممنوع است، این مسئله شدت بیشتری مییابد. اما مسئله فقط داشتن اطلاعات و دانش نیست، مسئله آگاهی و خودآگاهی اجتماعی است که با تکیه بر ارزش و تعریف انسان، مردم بدانند چه رابطهای ستمگرانه است و چه رابطهای ستمگرانه نیست.
برای درک عمیقتر مقوله ی تجاوز جنسی، باید نقش و کارکرد آن را در تقویت، تولید و بازتولید مردسالاری در جهان کنونی، بیشتر موشکافی کنیم.(۳) توضیح فشرده و روشن “براون میلر” نویسندهی کتاب “برخلاف میل ما: مرد، زن، تجاوز” به ارتقای آگاهی ما در این مورد کمک میکند.
« خشونت جنسی به ویژه تجاوز و تهدید به تجاوز است که به سلطه ی مردان بر زنان معنا میدهد. او میگوید همه ی زنان از این مسئله رنج میبرند، حتا اگر قربانیان مستقیم تجاوز نباشند. زیرا همه ی زنان قربانیان تهدید به تجاوز هستند. این ترس ناشی از خطر تجاوز است که زنان را در انقیاد نگه میدارد. برعکس تمامی مردان از ماهیت تجاوز سود میبرند، حتا اگر خودشان مرتکب تجاوز نشوند. زیرا در بستری که بر نظام تجاوز استوار است، همه ی زنان را بیمناک و تابع مردان نگه میدارد. »
” براون میلر” تاکید میکند: مهم نیست که تجاوز توسط اقلیتی از مردان انجام میشود و یا برخی مردان از دیدن صحنهی تجاوز ابراز تنفر و انزجار کنند. مسئله این است که این عمل زشت و نادرست، حلقه ای از سلسله حلقه هایی است که فرودستی زنان را برای کل مناسبات مردسالار یک جامعه تحکیم میکند. وانگهی روشن است که نمیتوان ادعا کرد همه ی حاکمان زن ستیز در ایران به زنان تجاوز میکنند. اما تجاوز جنسی، نظام مردسالارانه و زن ستیز آنان را مشروعیت میبخشد و روابط غیر انسانی و ستم کشیدگی زن را طبیعی جلوه میدهد.
بگذارید تحریک آمیز بگوییم، حتا مردی که به همسر خود و یا هر زن دیگری ستم میکند و این ستم نه به شکل تجاوز، بلکه تحمیل تقسیم غیرعادلانه در محیط کار باشد، یا مردانی که برای مقابلهی سیاسی با یک زن به شیوههای خشونت کلامی و جسنیتی متوسل میشوند، چه بسا علیه تجاوز جنسی مبارزه کنند و یا حس انزجار داشته باشند اما نباید فراموش کنند که ستم بر زن (حتا به شکل نرم و پوشیده و یا گاهی با توجیه حفظ وحدت طبقاتی و یا وحدت ملی) حلقهای است از زنجیرهی خشونتی که یک حلقهی دیگر آن تجاوز جنسی به زنان است. شاید نقل قول بعدی “براون میلر” این مهم را شفافتر کند:
« آشیل جنگجوی یونانی، یک گله مزدور “میرمیدون” داشت که هنگام نبرد گوش به فرمان آشیل بودند و در گمنامی به صورت عوامل واقعی وحشت انجام وظیفه میکردند. گرچه آنها “میرمیدون”ها به این عمل پلید مباردت میکردند، اما مردان دیگر، مافوقهای آنان از حیث طبقه و جایگاه همواره از منافع پایدار شرارتهای ابلهانهی آنها بهرهمند میشدند. »
متجاوزان جنسی که دفتر ثبت وقایع نیروهای انتظامی را پر میکنند در معنایی بسیار دقیق برای همهی مردان جامعه، نقش “میرمیدون”های آشیل را بازی میکنند.
فقط با این درک میتوان توضیح داد که مردان متجاوز مانند آن گروهی که در این فیلم مستند، برخی از ما دیدهایم و یا پاسداران و بازجوهایی که به زنان زندانی تجاوز میکنند، چگونه همان نقشی را برای نظام جمهوری اسلامی ایفا میکنند که “میرمیدون”ها برای آشیل و جامعهی برده داری یونان در آن عصر.
حال از منظری دیگر و از دستگیری و قتل زهرا به این مقوله بنگریم. بر مبنای دیدگاه رژیم جمهوری اسلامی، همه ی زنان به طور بالقوه فاسد و اغواگر هستند، همه فاحشه هستند، مگر عکس آن ثابت شود. پس مسئله ی دستگیری زنان برای جرایم واهی همچون نوع پوشاک و آرایش و تار مو پدیده ی جدیدی نیست. مسئله ی تجاوز به زنان زندانی هم در جمهوری اسلامی موضوع جدیدی نیست. در قوانین اسلامی زن دستگیر شده، غنیمت جنگی است که به تصرف فاتحان در میآید و اگر دختری باکره بود، پیش از به قتل رساندن مورد تجاوز قرار میگیرد تا باکره نزد خدا به بهشت نرود. بر پایه ی همین تفکر مذهبی، صدها زن زندانی سیاسی در دههی ۱۳۶۰، قبل از اجرای حکم اعدام، توسط پاسداران و بازجوها و شکنجه گران مورد تجاوز قرار گرفتند.
آنچه که در مورد زهرا تازگی دارد تهاجم رژیم به توده های زنان به این شیوه است. چرا که تهاجم رژیم، به همه ی زنان ایران از طریق اعمال قوانین و اشکال دیگر سرکوب همواره وجود داشته است و معمولا تجاوز به زنان زندانی شامل زنان فعال سیاسی ضد رژیم بوده است. اما این مورد دستگیری، تجاوز و قتل نه شامل یک فعال سیاسی بلکه یک توده عادی زن است. زهرا بنی یعقوب (عامری) نه فعال سیاسی بود و نه پروندهای در این زمینه داشت. به نظر میرسد، رژیم جمهوری اسلامی وارد دور جدیدی شده است و در صدد است در این زمینه نیز خود را با کشورهایی مانند نیجریه، پاکستان، افغانستان و هند هماهنگ کند، کشورهایی که در آنها به طور سیستماتیک به همه ی زنان زندانی چه سیاسی و چه عادی تجاوز میشود.
در مورد تجاوز دسته جمعی به یک زن نیز، آنچه که دراین فیلم مشاهده میکنیم، خیلی موجب تعجب نیست، همانگونه که پیشتر گفته شد، متناسب با ذهنیتی است که طی بیش از دو دهه در روابط اجتماعی جامعهی ایران ترویج داده شده است. این جوانان محصول جامعهای هستند که تحت سیطرهی ایدئولوژی زن ستیز اسلامی تربیت شدند. زنان، هر لحظه باید آمادگی خدمت جنسی به همسرانشان را داشته باشند، حتا مرد میتواند هنگام شترسواری به همسرش تجاوز کند. در جامعهای که مقاومت زن در مقابل تجاوز همسر مشمول مجازات زن است، در جامعهای که فرزندان خانواده، پسران خانواده بارها شاهد تجاوز پدر به مادرشان هستند، محصول و برآیند چنین جامعهای، فقط انحطاط و ناهنجاریهای جنسی است و خواهد بود.
اما در این مورد نیز آنچه جای نگرانی دارد، با دست به دست کردن اینگونه فیلمها، زشتی و پلشتی تجاوز دسته جمعی به زنان کمرنگ میشود و آن را به یک امر معمولی و بدیهی در جامعه تبدیل میکند. آن هم در جامعه ای که زنی که مورد تجاوز قرار گرفته مجازات میشود و اینگونه فیلمها میتواند به ابزاری در خدمت سرکوب و تهدید دوباره ی زنان منجر شود.
در پایان باید گفت آن چه که پس از دیدن این صحنه ها و شنیدن این خبرها، هر وجدان شریفی را خشمگین میکند، سکوت مردم است، سکوت نیروهایی است که امکان خبررسانی دارند، سکوت کسانی است که هر روز در حال طومار جمع کردن و جلسه گذاشتن علیه بی حقوقی این زن و آن مرد فعال به اصطلاح حقوق مدنی هستند، سکوت کسانی است که مدعی سرنگونی کل این نظام و برقراری نظام دیگری هستند.
نمیتوان اینگونه حوادث را طرح کرد و در سطح ماند. این حادثه شوکی است به ذهن هر انسان مسئول و آگاه. رنج و خشم ناشی از این حادثه، وجدان مسئول را از سطح به ژرفای مناسبات نابرابر سوق میدهد. هرقدر این عمل ابعاد خشونتش گسترده است، به همان میزان نیز حساسیت به ریشههای ستم بر زن را بیشتر برانگیخته میکند. در پس این خشونت، چهرهی واقعی مناسباتی دیده میشود که یکی از محورهایش تسلط قهرآمیز مرد بر زن است. مناسباتی اینگونه خشن و منحط، پاسخی رادیکال میطلبد. از درون همین واقعیت است که راه حل رادیکال، خود را مینمایاند. مجموعهی این شرایط، نشان می دهد که این جامعه را با تعدیل چند “بند قانونی” نمیشود اصلاح کرد. وقتی زنان اصلاح طلب روی این نمونهها انگشت نمیگذارند، در واقع ترس آنها را از حوادثی نشان میدهد که مطرح شدنشان، ذهنها را به سمت راه حلهای رادیکال میراند و این موضوع، آنان را خوش نمیآید.
اینگونه اشکال پلشت و خشن سرکوب جنسی، ذهن همه ی ما را به سمت راه حلهای رادیکال و ریشه ای میکشاند. البته این کار آسانی نیست. تغییر رادیکال این مناسبات پیچیده است، همهی ما باید فکر کنیم. همه ی ما باید برای تغییر این مناسبات، آگاهی خود و کل جامعه را، آگاهی اکثریت زنانی که از این روابط به ستوه آمدهاند و اکثریت مردانی که از خود بیگانه شدهاند را ارتقا دهیم. برای تغییر، نیاز به آگاهی و خودآگاهی است و برای خودآگاهی نیاز به اندیشه ورزی است.
این جامعه نیاز به انقلابی اجتماعی دارد. انقلابی که بتواند مناسبات زن و مرد را دگرگون کرده و مناسباتی از زن و مرد را جایگزین کند که معاشرت جنسی، رابطه ای برای آرامش جسم و جان باشد، جامعهای که رابطهی زن و مرد بر پایه های ارزشهای انسانی استوار شود.
انقلاب اجتماعی موضوعی مربوط به فردا نیست، انقلاب اجتماعی نباید پوششی برای زیر فرش راندن مناسبات نابرابر بین زن و مرد باشد، مسیر انقلاب اجتماعی با مبارزه علیه هرگونه ستم و استثمار جنسیتی سنگفرش شده است.
* * * * * * *
پا نویسها:
۱ – دکتر زهرا بنی یعقوب (عامری)، ۲۷ ساله که برای گذراندن دوران طرح خود درمناطق محروم به استان همدان اعزام شده بود، یک روز قبل از عید فطر به اتهام جرم مشهود در یکی از پارکهای همدان بازداشت شد. بازداشت وی ۲۴ ساعت بعد، به اطلاع خانوادهاش رسید و یک روز بعد جسد وی به خانوادهاش تحویل داده شد. از طرف مسئولان ستاد، علت مرگ خودکشی اعلام میشود. پزشکی قانونی علت مرگ وی را فشار بر عناصر حیاتی گردن توسط جسم رشته مانند و قابل انعطاف و عوارض ناشی از آن تعیین کرده است. اما وجود تناقضات موجود دراظهارات مسئولان ذیربط و اقدامات مأموران ستاد به همراه وجود روابط غیر منطقی در شکل گیری حادثه افزایش حساسیتها و احتمال وقوع قتل را مطرح میسازند.
۲ – در این زمینه اظهارات عباس خباز رئیس پلیس نیشابور خواندنی است: “با پیگیریهای دقیقی که انجام شد، دیری نپایید که منشأ شیوع این شایعه و عامل آن در یکی از بنگاههای معاملاتی سطح شهر کشف و به دنبال آن اصل ماجرا نیز برملا شد. عباس خباز به خبرنگار ما اظهار داشت: ماجرا از این قرار بوده که چند مرد متأهل، پس از اغفال یک زن جوان خانهدار، وی را به خانهای که از قبل اجاره کرده بودند برده و با او ارتباط نامشروع برقرار میکنند. رئیس پلیس نیشابور یادآور شد: این افراد که در روزهای نخست، سه نفر بیشتر نبودند پس از گذشت چند روز به ۸ نفر افزایش یافتند و در نتیجه، ادامهی حضورشان در این خانه ناممکن شده و تصمیم گرفته میشود که برای رسیدن به اهداف شیطانی، زن مزبور به خارج از شهر برده شود. فرمانده انتظامی نیشابور اضافه کرد: بر اساس همین نقشه، ابتدا سه تن از آنان که از قبل با زن مزبور ارتباط داشتند، وی را توسط موتورسیکلتهای خود، به باغی در نزدیکی یکی از روستاهای اطراف نیشابور میبرند و سپس طبق قرار و نقشهی از پیش طراحی شده، سایر افراد نیز به آنان میپیوندند. خباز افزود: این افراد مفسد، پس از مصرف مشروبات الکلی و نیز قرصهای روانگردان، با قصد تجاوز به زن فاسد، به وی حملهور میشوند، که با مقاومت شدید او مواجه میشوند. وی یادآور شد: در حین همین درگیری و مقاومت بین متجاوزین و زن یاد شده، یکی از آنان، با هدف تهدید و باج خواهیهای بعدی از زن مزبور، از طریق دوربین موبایل خود اقدام به فیلمبرداری از صحنه میکند”- منبع: خبرگزاری فارس
۳ – تا جایی که نگارنده اطلاع دارد در رسانههای جنبش چپ در مورد تجاوز جنسی به زنان، نوشته ها بسیار کم و تقریبا نزدیک به صفر است. در جنبش فمینستی آثار ارزشمند بسیاری در مورد تجاوز جنسی و کارکرد آن در روابط زن و مرد موجود است که مطالعهی آنها به درک عمیقتر و ارتقای آگاهی ما یاری میرساند.